0

گزيده طنز عبيد زاكاني

 
ardardard
ardardard
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1388 
تعداد پست ها : 284
محل سکونت : آذربایجان شرقی

گزيده طنز عبيد زاكاني
یک شنبه 19 دی 1389  4:11 PM

با اينكه نمي‌خوانم

 شمس‌الدين مظفر روزي با شاگردان خود مي‌گفت: تحصيل در كودكي مي‌بايد كرد. هرچه در كودكي به ياد گيرند، هرگز فراموش نشود. من اين زمان‌، پنجاه سال باشد كه سوره فاتحه را ياد گرفته‌ام و با وجود اينكه هرگز نخوانده‌ام هنوز به ياد دارم.

سجده سقف

 شخصي خانه به كرايه گرفته بود. چوب‌هاي سقفش بسيار صدا مي‌كرد. به صاحبخانه براي تعمير آن سخن به ميان آورد. پاسخ داد كه چوب‌هاي سقف ذكر خداوند مي‌كنند. گفت: نيك است اما مي‌ترسم اين ذكر منجر به سجود شود.

دوستي نسيه

 هارون به بهلول گفت: دوست‌ترين مردمان نزد تو كيست؟ گفت: آن كه شكمم را سير سازد. گفت: من سير مي‌سازم، پس مرا دوست خواهي داشت يا نه، گفت: دوستي نسيه نمي‌شود.

شوهر چهارم

 زني كه سر دو شوهر را خورده بود، شوهر سيمش رو به مرگ بود. براي او گريه مي‌كرد و مي‌گفت: اي خواجه، به كجا مي‌روي و مرا به كي مي‌سپاري؟ گفت : به چهارمين.

خواص نام آدم و حوا

 واعظي بر منبر مي‌گفت: هر كه نام آدم و حوا نوشته در خانه آويزد، شيطان بدان خانه درنيايد. طلحك از پاي منبر برخاست و گفت: مولانا شيطان در بهشت در جوار خانه به نزد ايشان رفت و بفريفت، چگونه مي‌شود كه در خانه ما از اسم ايشان پرهيز كند؟

قسم دروغ

شيطان را پرسيدند كه كدام طايفه را دوست داري؟ گفت: دلالان را. گفتند:‌ چرا؟ گفت: از بهر آن كه من به سخن دروغ از ايشان خرسند بودم، ايشان سوگند دروغ نيز بدان افزودند.

اگر مي‌توانستم: عسسان (پاسبانان) شب به مردي مست رسيدند، بگرفتند كه برخيز تا به زندانت بريم. گفت: اگر من به راه توانستمي رفت، به خانه خود رفتمي.

بيا پايين: اعرابي را پيش خليفه بردند. او را ديد بر تخت نشسته، ديگران در زيرايستاده، گفت: السلام‌عليك يا الله. گفت: من الله نيستم. گفت‌: يا جبرئيل. گفت: من جبرئيل نيستم. گفت: الله نيستي، جبرئيل نيستي، پس چرا بر آن بالا رفته تنها نشسته‌اي؟ تو نيز به زيرآي و در ميان مردمان بنشين.

تهديد: درويشي به دهي رسيد. جمعي كدخدايان را ديد آنجا نشسته، گفت: مرا چيزي بدهيد و گرنه با اين ده همان كنم كه با آن ده ديگر كردم. ايشان بترسيدند، گفتند مبادا كه ساحري يا ولي‌اي باشد كه از او خرابي به ده ما رسد. آنچه خواست بدادند. بعد از آن پرسيدند كه با آن ده چه كردي؟ گفت: آنجا سوالي كردم، چيزي ندادند، به اينجا آمدم، اگر شما نيز چيزي نمي‌داديد به دهي ديگر مي رفتم.

با گذشت ، شما چیزی را از دست نمی دهید بلکه بدست می آورید .


بخشش میزان فر و شکوه آدمی را نشان می دهد .

راز اندوختن خرد ، یکرنگی است و بخشش .


برای رسیدن به جایگاهی بالاتر ، گذشت را نیز بیاموزیم .

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها