گزيده طنز عبيد زاكاني
یک شنبه 19 دی 1389 4:10 PM
مسلماني
خطيبي را گفتند: مسلماني چيست: گفت: من مردي خطيبم، مرا با مسلماني چكار؟
عرق
كسي تابستان از بغداد ميآمد، گفتند: آنجا چه ميكردي؟ گفت: عرق.
اهميت گيوه
درويشي گيوه در پا نماز خواند. دزدي طمع در گيوه او بست. گفت: با گيوه نماز درست نباشد. درويش دريافت و گفت: اگر نماز نباشد، گيوه باشد.
عمر بعد از مرگ
ظريفي مرغ بريان در سفره بخيلي ديد كه سه روز پي در پي بود و نميخورد. گفت: عمر اين مرغ بريان، بعد از مرگ، درازتر از عمر اوست پيش از مرگ.
فرزند بزرگان
زن طلحك فرزندي زاييد. سلطان محمود او را پرسيد كه چه زاده است؟ گفت: از درويشان چه زايد؟ پسري يا دختري. گفت: مگر از بزرگان چه زايد؟ گفت: چيزي زايد بي هنجار گوي و خانه برانداز.
تلقين مغرضانه
ميان رئيس و خطيب ده دشمني بود. رئيس بمرد، چون به خاكش سپردند، خطيب را گفتند: تلقين او گوي. گفت: از بهر اين كار ديگري را بخواهيد كه او سخن من به غرض مي شنود.
دزد بي تقصير
با گذشت ، شما چیزی را از دست نمی دهید بلکه بدست می آورید .
بخشش میزان فر و شکوه آدمی را نشان می دهد .
راز اندوختن خرد ، یکرنگی است و بخشش .
برای رسیدن به جایگاهی بالاتر ، گذشت را نیز بیاموزیم .