0

اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:57 PM

حضرت زهرا(س)-کوچه بنی هاشم و بستر شهادت

 

آه، ای واژه ها بپا خیزید

شده وقت عزا بپا خیزید

رستخیز حماسه و درد است

هر که ساکت بماند نامرد است

مثل افلاک، مثل این عالم

بسرایید از غم و ماتم

ابرها پاره پیرهن شده اند

موج ها باز سینه زن شده اند

بادها گرم نوحه و زاری

شاخه ها دسته ی عزاداری

باغ ها لاله پوش، در گریه

جن و انس و وحوش در گریه

همه مشغول سوگ و زمزمه اند

روضه خوان عزای فاطمه اند

فاطمه کیست، زهره ی زهرا

فاطمه کیست، انسیه، حورا

فاطمه کیست، شهپر احمد

سوره ی قدر و کوثر احمد

فاطمه کیست، جان سادات است

مادر مهربان سادات است

کیست زهرا، یگانه ی عالم

مادر بی نشانه ی عالم

کیست زهرا، حبیبه الحیدر

روح مولا، غریبه الحیدر

فاطمه، زن، نه، مرد میدان است

ذوالفقار نبرد میدان است

فاطمه روی پای خود بوده

سِپَر مرتضای خود بوده

او که همتای شوهرش علی است

در خطر، جای شوهرش علی است

پای در آمد و به غم رو زد

نور حیدر به نار پهلو زد

پای در، روزگار آزردش

میخ ناسازگار آزردش

سر مستودع وجودش مرد

محسنش، لاله ی کبودش مرد

فاطمه پهلویش شکست، ولی

روی آستان در نشست، ولی

گفت: "حیدر مدد" ز جا برخواست

تکیه برخویش زد، ز جا برخواست

دید حیدر طناب پیچ شده

زحمات رسول هیچ شده

غیرت حضرتش به جوش آمد

شیر شد، باز در خروش آمد

گفت هر چند زخمی و زارم

از علی دست بر نمی دارم

دشمن بی حیای آلُ الله

خصم کفرآشنای آلُ الله

دید با اینکه مرتضا تنهاست

باز در کوچه حامی اش زهراست

دید او لشگری است تنهایی

فاطمه، حیدریست تنهایی

گفت قنفذ بیا و کاری کن

به امام سقیفه یاری کن

فاطمه در تنش توانی نیست

در وجودش ببین که جانی نیست

دست او را بیا نشانه بگیر

زیر آماج تازیانه بگیر

دل زهرا شکسته است، نترس

شوهرش دست بسته است، نترس

ترک رحم و مرام کن امروز

کار او را تمام کن امروز

دست قنفذ به سمت زهرا رفت

سمت بازو، غلاف بالا رفت

فاطمه نور دیده ی سادات

مادر غم چشیده ی سادات

بس که از آن غلاف دید گزند

بازویش شد شبیه بازوبند

دو سه ماهی حبیبه ی حیدر

با همین زخم خفت در بستر

مثل شمعی مذاب شد بی بی

از درون، زود آب شد بی بی

دو سه ماهی شده که این بانو

می رود راه با سر زانو

دو سه ماه است مادر زینب

سینه اش تیر می کشد هر شب

دو سه ماه است حضرت زهرا

روی خود را گرفته از مولا

دو سه ماهی حسین در خانه

گیسویش مانده است بی شانه

چشم هایش ز غصه می جوشد

آب با اضطراب می نوشد

***

 

امیر عظیمی

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها