پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)
چهارشنبه 20 بهمن 1395 11:05 PM
نیمه ی ماه خدا ماه خدا پیدا شد
کرم و جود و عطای ابدی معنا شد
باظهور پسر فاطمه ی بنت رسول
آسمان محو تماشای گل زهرا شد
حضرت حیدر کرار به وجد آمده بودچونکه با لطف خداوند رحیم بابا شدکوری چشم همه عایشه ها از اولسید و سرور و سالار بنی الزهرا شدسائل خوان کریمانه ی اقای کرمبا گدایی در خانه ی او اقا شد
آینه دار خداوند جلی آمده است
همه ی هستی زهرا و علی آمده است
دل من صبح و مسا بر لب بامش باشدعامل مستی مان بردن نامش باشدباگدایی درش حاتم طایی دیدهاو کریم است و کرم مشی و مرامش باشد"واذا زلزلت الارض..." پیامد هاینعره ی حیدری و ضربه ی گامش باشدنوکری در او کار من و تو نبودحضرت یوسف صدیق غلامش باشدپیرو صلح و سکوتش همه ایمان داریمکربلا شعبه ای از خط قیامش باشدپاره های جگرش هم دم " لایوم..." گرفتگریه بر کرببلا اوج پیامش باشد
عابد صومعه و دیر و کنشت آمده است
حسن آقای جوانان بهشت آمده است
سائلم سائل بیچاره ولی محترمش
سائلم سائل درمانده ی جود و کرمش
او مسیحای من است آمده ام جان بدهد
مرده را زنده کند هر دم و هر بازدمش
پسر شیر خدا شیر جمل میباشد
در عرب نیست کسی تاکه شود هم قدمش
هم ادیب است و حکیم است وعلیم است و فقیه
مجتهدان همگی تشنه ی جام قلمش
لعن الله علی آل سعود ، یک روزی
باطلا از سر نو شیعه بسازد حرمش
یوسف هاشمی آل بنی هاشم اوست
ایها الناس بدانید ا’باالقاسم اوست
بذر عشقش ز ازل در دل من روئیده
دست تقدیر مرا بهرگدایی چیده
پسر فاطمه بی مثل و نظیر است والله
چه کسی خوب تر از او به دو عالم دیده؟
بی سبب نیست دم حضرت آقا گرم است
حضرت احمد مختار لبش بوسیده
خاکساری در خانه اش عزت بخشید
به من بی سروپا خسته دل و شوریده
نفس سرد من و گفتن از او هرگز
جان به قربان موید ، شفق و ژولیده
خواهم از حق که در غصه به قلبم بندد
لطف کرده به کریم ابن کریم ام بخشد
غم ندارم که پس از این دگر آقایی هست
سید و سرور و سالاری و مولایی هست
بر سر سفره ی او عالم وآدم جمع اند
شکرلله سر این سفره مرا جایی هست
"بگذار آدمیان طعنه زنند بد گویند "
من سگ کوی همانم که تماشایی هست
حضرت ایزد منان به صراحت گفته
این دروغ است برای حسن همتایی هست
بهر اطعام یتیمان مدینه چو علی
روی دوشش همه شب کیسه ی خرمایی هست
یوسف است یوسف زهراست ولیکن آیا
در دل خانه ی او همچو زلیخایی هست ؟؟؟
نه فقط شاعر درباری اهل کرم ام
روضه خوان هستم و در روضه گریزی بزنم
به تب سوز و دعای سحرش گریه کنید
در حوالی دو چشمان ترش گریه کنید
سالها در غم بی مادری اش آب شده
دیگر حالا به تن مختصرش گریه کنید
مادری در بر اونیست غریب است به خدا
مثل زینب همه بالای سرش گریه کنید
دارد از شدت سم بال و پرش میسوزد
پس بیایید به زخم جگرش گریه کنید
ای کریم ابن کریم حال بکا میخواهم
هم بقیع هم نجف و کرببلا میخواهم
شاعر : علیرضا خاکساری