پاسخ به:اشعار مدح و ولادت حضرت علی (ع)
پنج شنبه 14 بهمن 1395 3:14 PM
امام علی(ع)-مدح
ای گلرخ دلفریب خودکام
وی دلبر دلکش دلآرام
شد وقت که باز دور ایام
گامی بزند موافق کام
برخیز تو نیز آسمان وار
یکروز بهکام ما بزن گام
بستان و بده بگو سرودی
برخیز و برو بیا بزن جام
چون خرمن گل به عشوه بنشین
چون سرو روان به جلوه بخرام
از شام به عیش کوش تا صبح
وز صبح به طیش باش تا شام
امروز بگو مگر چه روز است
تا گویمت این سخن به اکرام
موجود شد از برای امروز
آغاز وجود تا به انجام
امروز ز روی نص قرآن
بگرفت کمال، دین اسلام
امروز به امر حضرت حق
شد نعمت حق به خلق اتمام
امروز وجود پرده برداشت
رخسارهی خویش جلوهگر داشت
وقت است که باز جام گیریم
از لعل لب تو کام گیریم
آهوی رمیدهی دو چشمت
رام ار نشود به دام گیریم
یک بوسه حلالوار از آن لب
گر میندهی حرام گیریم
چشم تو به عشوه خون ما ریخت
از لعل تو انتقام گیریم
از گیسوی تو کمند سازیم
از ابروی تو حسام گیریم
از صفزده خیل مژگانت
فوجی سپه نظام گیریم
یک رویه بدین سلاح و لشکر
ملک دو جهان به کام گیریم
امروز که عیش قدسیان است
ما نیز قدح مدام گیریم
خورشید می و هلال ساغر
از دست مه تمام گیریم
یک ره به حرم یکی به دیر است
ما زین دو بگو کدام گیریم؟
زهاد قدح ز حور و غلمان
ما از کف تو غلام گیریم
دستار دهیم رهن و جامی
از بادهکشان به وام گیریم
هم باده علیالرئوس نوشیم
هم بوسه علیالدوام گیریم
جبریل صفت بیا در این بزم
ساغر بدهیم و جام گیریم
این نغمه به روز و شب سراییم
وین زمزمه صبح و شام گیریم
از خلق جهان علی غرض بود
او جوهر و ماسوی عرض بود
بودند علی و ذات احمد
یک نور به بارگاه سرمد
چون عهد وجود گشت معهود
چون مهد شهود شد ممهّد
آیینه شکافت از تجلی
یک جلوه بتافت در دو مشهد
یک شمع فروخت در دو روزن
یک روح شد از دو تن مجسّد
عین هم و غیر هم چه حرفی
کش خوانی مدغم مشدّد
این نکته نه من ز خود سرایم
کش خوانده خدای نفس احمد
ای کآینهای تحیر افزا
وی آینهی جمال سرمد
اسلام به نام توست برپا
ایمان به حسام تو مشیّد
ای وصف رخ تو بیتناهی
وی مدح لبت فزونتر از حد
تا روز ازل اگر به تکرار
تضعیف کنم حروف ابجد
از مدح تو یک ز صد نگویم
کاوصاف تو را نمیتوان عد
هرگز نکند خدا قبولش
آنرا که تو از نظر کنی رد
مهر تو اگر نبود در خلد
هرگز نشدی کسی مخلّد
قهر تو اگر نبود در نار
هرگز نشدی کسی موبد
زاهد همه ساله مست نامت
عارف همه روزه مست جامت
ای اسم تو اصل هر مسمّا
وی جسم تو جان جمله اشیا
وصف تو فزون ز حد امکان
مدح تو برون ز حد احصا
در مدح تو سورهایست یاسین
در وصف تو آیتیست طاها
مداح نبی، مدیح قرآن
گوینده جناب حقتعالی
گیتی همه قالب و تواش روح
عالم همه صورت و تو معنی
در کاخ دویی تو بودی اول
این است بیان نقطهی با
از خصم تو گفت حق به قرآن
چندین به کنایه لات و عزّی
یک جلوه ز چهرهی تو تابید
در بزمگه دنی تدلّی
آنخال نهفته زیر گیسو
چون ماه گرفته لیل یلدا
از مهر رخش گرفت پرتو
وز عکس لبش فزود لالا
تابید به ممکنات نورش
گردید عیان ذوات اشیا
از نقطه حروف یافت ترکیب
وز حرف خطوط شد هویدا
زین نقطه که بود قطب ایجاد
هرچ از کم و بیش گشت پیدا
زین بیش سخن نمیتوان گفت
این است کمال عقل دانا
زین تعمیه عقل حیرت افزود
تا لعل تو حل کند معمّا
چون پای خرد به گل فرو رفت
وز سر بگذشت آب دریا
این سرّ نهان نگفته خوشتر
وین راز درون نگفته اولی
جبریل بریخت پر در این کوی
گنجشک کجا و صید عنقا
جایی که بسوخت بال جبریل
ما را دل و جان بسوزد آنجا
آنجا که عقاب پر بریزد
از پشهی لاغری چه خیزد؟
روی تو که قبلهی صلوة است
مجموعهی عالم صفات است
عنوان تجلی ظهور است
دیوان کمال حسن ذات است
افزون ز مدارج عقول است
بیرون ز جهات ممکنات است
سردفتر مصحف وجود است
سرلوح کتاب کائنات است
جز مدح تو هرکه هرچه گوید
دانسته یقین که ترّهات است
ابروی تو قبلهی نماز است
گیسوی تو عروهی نجات است
لعل لب تو که خود معماست
حلّال جمیع مشکلات است
زلف کج تو که خود پریشان
بیشائبه جامعالشتات است
بر لعل لبت مگر خط سبز
خضر از پی چشمهی حیات است
عهدی ز الست با تو بستیم
آن عهد همیشه باثبات است
نوشد ز لب تو کوثر آنکس
کز خط تو در کفش برات است
از چشمهی قند میخورد آب
آن سبزه که نام او نبات است
وصف رخ تو نگفته خوشتر
این راز نهان نهفته خوشتر
آیینهی کبریا علی بود
مرآت خدانما علی بود
پیری که به بر نمود تشریف
از خلقت «هلاتی» علی بود
شاهی که به سر نهاد دیهیم
از افسر «إنّما» علی بود
هر نامه که شد فرود از حق
در مدحت مرتضی علی بود
هر جلوه که کرد چهرهی دوست
بر خاطر اولیا علی بود
هر نامه که از خدای، جبریل
آورد به مصطفی علی بود
یک حرف بسست اگر کسی هست
در خانه که حرف با علی بود
آن نقطهی «با» که پیش یکتا
پشتش به دعا دوتا علی بود
با ختم رسل عیان و پنهان
با سایر انبیا علی بود
بر موضع خاتم نبوت
آن کس که نهاد پا علی بود
کام همه را روا علی بود
درد همه را دوا علی بود
... بر دوش نبی که برتر از عرش
آن کس که نمود جا علی بود
آن کش به احد نمود احمد
از «ناد علی» ندا، علی بود
شایستهی «هل اتی» علی بود
زیبندهی «لافتی» علی بود
آن شه که قبول خواهد از لطف
فرمود مدیح ما علی بود
آن پرده فکن که پرده برداشت
از «لوکشف الغطا» علی بود
بیپرده بگو علی خدا نیست
لیکن ز خدای هم جدا نیست
میرزا حبیب خراسانی