پاسخ به:اشعار عید مبعث
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396 4:37 PM
شاعر : خليل کاظمي
الا اى باده نوشان بعثت آمد
زملان مى کشى و عشرت آمد
بود ميخانه دار عشق و سرمد
بود ساقى سر مستان محمد
رحيق عشق سرشار از شراب است
جهان مست از مي ختمى مآب است
خراب از نعره اش بتخانه ها شد
که باز امشب همه ميخانه ها شد
الا اى عاشقان شاه حجازي
زبتها مى کند او پاک بازي
ز دو عالم چهل شب او جدا شد
کنشت و دير او يکسر حرا شد
چهل شب با خدا دمساز او بود
وجودش غرق در درياى هو بود
تهى از غير و پر از دوست گرديد
به چشم خويشتن معبود خود ديد
محمد با هو الهو روبرو شد
که گرم عشق و راز و گفتگو شد
به يک برق تجلي گشت بيهوش
که افتاد او خدا بردش در آغوش
هدايايي برش از داور آمد
به فرق او در امشب افسر آمد
به حق يکسر سر تعظيم بگرفت
که هر چه بود او تعليم بگرفت
پر از علم لدني سينه اش شد
منور تا ابد آيينه اش شد
به مستى جانب ميخانه رو کرد
گل گلخانه اش مستانه بو کرد
ميان ميکده فرخنده يارش
چهل شب بود چون چشم انتظارش
خديجه لعل لب يکباره وا کرد
سلامى گرم او بر مصطفى کرد
بگفتا يا محمد البشارت
به تو از بهر تبليغ رسالت
چهل شب قسمتم گر شد جدايي
ولى بينم جمال کبريايي
چهل شب بى تو بر من شد چهل سال
وليکن روى بر من کرد اقبال
چهل شب من کشيدم بى تو بس رنج
ولى در خويش کردم جستجو گنج
چهل شب گر مرا از تو جدا کرد
ولى بر ما خدا کوثر عطا کرد
سراپا مصطفى در تاب و تب شد
که روز روشن او همچو شب شد
که جبريل امين با امر سرمد
رسيد و گفت قم ، قم يا محمد
زمان عشق بر ذوالمن رسيده است
که نابودي اهريمن رسيده است