پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)
چهارشنبه 13 بهمن 1395 4:54 PM
حضرت رقیه (س)-ولادت
شب پر از خاطره بود – مثل افكار نسیم – و هوا منتظر عطر گل گندم صبح – همه جا رنگ خدا داشت و نور – از پسِ پرده شب – بار دل میآورد – نَفَسِ شب بوها ساده و سبز – زینت باغچه را می افزود – و خدا – پای اُرجوزه میلاد بهار – گل عرشی میكاشت – تا زمین را به دل غنچه زرین بهشت – پاك و بی واسطه پیوند دهد – در سماعی پر شور – وسط هلهله آینه ها – خبر رویش ناز آوردند – از فراسوی بهشت – از بُنِ طرح حقیقت – نم نمك شب میرفت – تا دلش را بدهد دست هوای دم صبح – آن زمانیكه همه پنجره ها سمت سحر باز شدند – خواب از چشم مدینه كه پرید – عطری از حور وزید – و ملك خواند آواز – روشنی دست محبت كه كشید – به دل خیسِ تمنای عروج شبنم – در نهانخانه راز – ناگهان پلك دل عشق پرید – ابر رحمت بارید – و زمین خیس شد از تازگی صبح امید – آسمان عشوه ای از مستی كرد – شرق چشمان همه زیبا شد – ضربان دل گل بالا رفت – مثل تصنیف نَفَسهای ملائك از عرش – عشق افتاد به خاك – خانه قلب حسین – پر شد از روح سپیده – به به – برق لبخند خدا را به خدا میشد دید – در تجلی نشاط زینب – و اباالفضل چه اشكی میریخت – اشك شوقی شیرین – پای قنداقه عشق – علی اكبر هم بود – با تمنای رسولانه یك بوسه سبز – از گل گونه یاس ملكوت – راه را باز كنید – حضرت بانی عشق آمده است – رو نما آورده است – همه مهر و محبت ها را – گل اشراقِ بهشت و سحر و شعر و نماز – رمز پیوند بشر را به خدا – سرّ تفسیر بهار و گل سرخ – روحِ رویش بی آب – نامی از جنس دعا – دل – رقیّه – مادر – همه خوبیها را آورده است – همه را از طرف شخص خدا آورده است – رو نما آورده است – و خودش – یك دل عاشق و سرشار سرور – و نگاهی پر مهر – تا بتاباندش از عمق وجود – به ضمیری روشن – به همانیكه خداوند نگاهش كرده است – مادری پاك تر از آینه و آب و بهشت – مادری نورانی – روحِ مریم نَفَسِ رویاهاش – مومنه – قدّیسه – مادری – سبز تر از بركت باران – مادری – دورتر از حدِّ تصوّر در شأن – و مقامش در شعر – كه اگر جز این بود – میتوانست مگر- مصدر تابش انوار رقیّه بشود – الغرض غنچه ای از نور دمید – جشن مولودی آلاله عرش است امروز – آنكه دل برده از آقای جوانان بهشت – راستی كیست مگر این دختر – نقشی از مادر سادات كه دستان خدا – روی بومِ سحر سبز عنایت – با لطف – در دل سیب تجلی طهارت – با نور – چه هنرمندانه – چه صمیمانه و بی نقص كشیده است – خدا – ذوق خود را چه قشنگ – هدیه داده است به عشق – بسكه این گل زیباست – چشم عباس به وجد آمده است – و در آغوش دلش شوق رقیّه خواب است – میشود گفت تمام دلش آكنده از اوست – چه عموی خوبی – پرنیان ملكوت دستش – بالش خواب برادر زاده است – مهربانی پیداست – دلربایی پیداست – پاكی عشق تماماً پیداست – از نگاهی كه اباالفضل به این گل دارد – گل نگو روح بهار – دُرَّةُ التّاجِ حسین – عمه اش زینبِ زهرا و علی – عمه اش عاشق اوست – دوست دارد بنشیند وَ به او خیره شود – چشمهایش بسكه – مثل چشمان حسینش گیراست – آیت صورت او آینه ایست – كه برابر شده با سوره كوثر - انگار – نور زهراست كه تكثیر شده است – چشم در روشنی چارقدش میماند – جذبه شامخ ابروی علی – جلوه غیرت حق است كه زینب دیده است– پای پیوند دو ابروی رقیّه – آری – هركه او را دیده است – از شعف خندیده است – ولی انگار حسین – با نگاهی كه به چشمان رقیّه دارد- با سرشكی به ذلالی نهاد كوثر – در خیالات سه سال بعد است – یاد آن روز كه باید برود – بی خداحافضی از این دختر – به سفر سمت خدا – یاد آن روز كه از نیزه ببیند او را – با دو دست بسته – گیسوانی خاكی – بی معجر – یاد وقتیكه به عمه گوید – من پدر میخواهم – یاد سنگینی زنجیر وَ دستی لاغر – شانه هایی خسته – یاد پاهای پر از آبله اش – شومی شام بلا – خیزران و لب خونین و می و طشت طلا – و دل خون رقیّه – وقتی – لب به روی لب بابا بگذارد – گوید – كی یتیمم كرده – كی بریده است رگ حلق تورا بابا جان – در شبی بی مهتاب – كه پر از خاطره تلخ و كبود است .
مصطفی متولی