0

.ღ خــلوت با خــدا... ღ.

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:.ღ خــلوت با خــدا... ღ.
جمعه 21 تیر 1398  11:36 AM

معبودمسکوتم را از صدای تنهایی بدان .. 
نمیخوانم و نمیگویم چون درونم هیچ بوده

و تو آمدی برایم قصه هایی از عشق سراییدی و به من قصه باران آموختی میدانی
قصه باران قصه شستن غمهاست و درون انسانها پر از غم و تنهایی است ونگاهم
به باران تو افتاد و ناگهان تمام تنهاییم را فراموش کردم و به تو و داشتن تو میبالم
تنهاتر از یک برگ
با باد شادیها محجورم
درآبهای سرور آور تابستان
آرام میرانم
تا سرزمین مرگ
تا ساحل غمهای پاییزی.

ویا تا ساحل آرامشی که آرامشش بی تو هیچ است
در سایه ای خود را رها کرده ام
در سایه ای بی اعتبار از عشق
در سایه فرار خوشبختی
درسایه پایداریها
و از تو هستی ام را میخواهم که سایه پایدار نگاه عاشقم باشی..بیا چون با تو………
لحظه ها
لحظه ای هست که انسان
در آن دستی را محکم دردستانش میفشارد
تا که بر بودن خود شک نکند
همه هستی من آیه تاریکیست که ترادر خود تکرار کنان به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد.

من در این ایه ترا آه کشیدم زندگی شاید آن لحظه سرودیست که نگاه من در نی نی چشمان تو خود را
ویران میسازد ودر آن حسی است ...که حس......

معبودم....

آنقدر برکشتی عشقت نشینم همچو نوح

یا به ساحل میرسم یا غرق دریا میشوم

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها