پاسخ به:.ღ خــلوت با خــدا... ღ.
دوشنبه 16 مهر 1397 4:49 PM
هرگاه سخت دلتنگ میشوم ، هرگاه تنهاییم به وسعت همه ی عالم میشود و هرگاه بغض دوری تو همراه با قطره های سرازیر اشک نمایان میشود ،
وضو میگیرم ، روبروی تو مینشینم و دو رکعت نماز میخوانم و آهسته با تو نجوا میکنم. آنوقت کتابت را میگشایم و تو "آرام آرام با من حرف میزنی. از خودت و من میگویی ، از لطف هایت میگویی و از مهربانی هایت ، از نعمت هایت و از کران تا بیکران آسمان و زمینت. از مداراهایت با من میگویی و از صبوری هایت ، و به من هشدار میدهی که مراقب باشم تا تو را خشمگین نکنم.
وقتی میگویی از روح خودت در من دمیده ای احساس میکنم طاقت و ظرفیت این همه بزرگی را ندارم. از شوق سرشار میشوم. میخواهم پرواز کنم. میخواهم در تو حل شوم.
تنهاییم را پاک فراموش میکنم و همه ی تلخی های عالم برایم شیرین میشود. همان تلخی ها و رنج هایی که تو به آن قسم یاد کرده ای ، که به حقیقت مرا در رنج آفریده ای . آنوقت به همهی رنج های عالم عاشق میشوم . دعا میکنم بار همه ی انسان ها و رنج های خلایق بر دوش من باشد.
اما میدانم اجابت این دعا به آسانی نیست ، زیرا که تو هرکس را بیشتر دوست داری و به او عاشق تری بیشتر میرنجانی و آنجا که نشانی آنانی را که بیشتر دوست داری میدهی ، آرام در دل میگویم ای کاش من یکی از آنان بودم ، ای کاش...................