پاسخ به:.ღ خــلوت با خــدا... ღ.
دوشنبه 16 مهر 1397 4:48 PM
شیشه وار آمده ام به پیشگاهت
خدای من امان میطلبم از تو
مولای یا مولای
انت مولای و انا العبد
و هل یرحم العبد الا مولا
.
.
.
خالی شده ام و پوچ انگار
این زنگار سالهاست که حایل تو شده با من
گاه به گاه که که کودکانه هایم را میبینی
گوشهایم را میفشاری
آب میشوم و
سرخ
مولای من
کودکانه میخوابم و تو
آه ه ه هنوز هم میتوانی خوابم را پریشان کنی
شب تاب تو نمی آرد و مرا تا خود تو میرساند
لبخند تو با آن مهربانیت
می توانی نفس بکشی ؟
میتوانی احساسش کنی ؟
فنا در وجودم رشد میکند
مثل چیزی که نمیدانم هست یا نیست
و تو با بقا جانشینش میکنی
آرام میگیرم با همه احساس های پیشین اخت میگیرم
مولای من
نمیدانم چگونه تمام کنم
شاید بدین جهت که نمیخواهم
لذت مناجات با تو را از کف برون کنم
مولای
یا مولای