پاسخ به:.ღ خــلوت با خــدا... ღ.
سه شنبه 12 بهمن 1395 4:41 PM
الهی
ای آشنایم
چه شد که دست طهور را رهاکردی تا به هرکجا که میخواهد برود؟
چه شد که دیگر سراغی از او نمیگیری؟
چه شد که بی قرار تر از همیشه در بی قراری خودت را نشانش نمی دهی؟
چه شد که طهور انقدر تنها شد؟
چه شد که همه دست رد بر سینه اش زدند حتی تو بهترینم؟
چه شد که اشک هایش چون کارون خروشیدند و تو باز هم سد نبستی بر بی کسی دلش؟
چه شد؟
طهور که گفته بود فقط تو را می خواهد ؟
گفته بود باید یاریش کنی!
گفته بود دلتنگ است!
چه شد که باز چماق ها امروز برسرش کوبیده تر شد؟
چه شد که ستون بی پناهی دلش را هر روز برپا میکند و هر روز میشکنندش؟
چه شد؟
یا شاید من اشتباه آمده ام که در را باز نمیکنی؟
مگرنه که خودت گفتی خانه تو در درون قلبهای شکسته است؟
اینک این دلم را بنگر!
شکسته تر از شیشه های شهر است؟
پس چرا در را برویم نمیگشایی؟
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.