0

.ღ خــلوت با خــدا... ღ.

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:.ღ خــلوت با خــدا... ღ.
سه شنبه 12 بهمن 1395  4:39 PM

خدا؟
خداا؟
خدا
 
جونم کجایی؟
دارم صدات میزنم 
خدا، چرا نگام نمی کنی؟
چرا باهام قهری؟
می دونم خودم مقصرم
اما
خدا یادت رفته که بهت می گفتم من ضعیفم؟ گفتم من رو تنها نذار؟
یادت رفته می گفتم اگه من و به حال خودم رها کنی کم میارم؟
خدا؟
ازم خسته شده بودی؟
دیدی تو کارهام اخلاص نیست بیرونم کردی؟
نگفتی من کجارو دارم برم؟
آقای زاهدی می گفت من بنده ی توام. مال توام. هر چی گفتم من که برا خدا بندگی نکردم
باز حرف خودش و می زد. اگه اینجوره چرا بنده تو رها کردی؟

خدایا

سلاطین از گدای مستمند آیا چه می خواهند؟
 

من هیچی ندارم
اقرار می کنم نمی تونم. بارها بهت گفتم. پس چرا باز امتحانم می کنی؟
می خوای بهم ثابت کنی الکی میگم دوستت دارم؟
باشه باور نکن
ولی من باز میگم خدا. میگم با همه ی بدیهام دوستت دارم
اگه این دوست داشتنم حالت و به هم می زنه. اگه ازم بدت میاد 
پاسخ به:.ღ خــلوت با خــدا... ღ.دست خودته، میتونی من و از رو زمین ورداری
هر کاری می خوای با من بکن
من سزاوار بدترین بلاها هستم

فقط بذار باهات حرف بزنم
این هم خواسته ی بی جاییه. چون تو اصلا نمی خوای صدای منو بشنوی. اذیت میشی
اینجا هم همه ی بنده های خوبت میان باهات حر فای قشنگ می زنن
می دونم جای من و حرفای من نیست. اما قول می دم دیگه اذیتت نکنم
منتظر می مونم که هر کاری دوست داشتی باهام بکنی تا دلت راضی شه

جواب هم ازت نمی خوام
چون خوب می دونم چی می خوای بگی
دلم نمیاد باهات خداحافظی کنمپاسخ به:.ღ خــلوت با خــدا... ღ.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها