پاسخ به:.ღ خــلوت با خــدا... ღ.
سه شنبه 12 بهمن 1395 4:36 PM
اللهمّ إنّی أسألك برحمتك الّتی وسعت كلّ شیء...همه جا تاریك است، دعا خوان كمیل میخواند، مدتهاست كه كمیل نخواندهام گرچه بارها شنیدهام اما امشب گویا همه چیز فرق دارد، حال خواندن ندارم، بار الها رحمتت همه چیز را فراگرفته است، حتی امشب را و مرا با تمام بدیهایم... گوش میدم، اللهمّ اغفر لی الذّنوب الّتی تهتك العصم...بر خود میلرزم، خدایا با من چه خواهی كرد؟ با این بار گناه هر لحظه انتظار رسوائی را میكشم، یعنی دیگر كارم تمام است؟ همیشه بن بست آدمی را بیچاره و مضطر میسازد، خدایا دستم خالیست چكنم؟...دعا خوان میخواند: و أسألك سؤال من اشتدّت فافته و أنزل بك عند الشّدآئد حاجته، هر وقت احساس میكنم دستم خالیست و به آخر خط رسیدهام بیاختیار خدا را میخوانم، چرا خدا را؟! مگر كسی غیر از او هم هست كه بیپناهان عمر تباه را دریابد و به نگاه رأفتش بنوازد؟!
همه جا ملك خداست، كجا بگریزم؟ و لا یمكن الفرار من حكومتك، خدایا من نمیخوام بگریزم، اگر از تو فرار كنم بسوی خودت فرار خواهم كرد، میدانم كه پناهم میدهی، میدانم میدانم...
دعا خوان میخواند: و كم من قبیح سترته، كاش از خجالت آب شوم و در زمین فرو روم، كار به همینجا تمام نمیشود، و كم من ثنآء جمیل لست أهلاً له نشرته...بدیهام را پوشاندهای و خوبیهائی كه از آن من نیست بین مردمان منتشر ساختهای...خدایا قسم بخودت هرگاه از غضب و انتقامت غافل شدم و بر تو جرأت كردم شدت رحمتت مرا بخود آورد، گاهی طغیان میكنم و سركش میشوم، چشمان بینای تو را ندیده میگیرم و سخت میتازم، در این اوقات تنها لطف و مهربانی و رحمت توست كه مرا شرمسار میكند و بخود میاورد، كاش این شرمساری دوام بیاورد...
دیگر به كمیل گوش نمیدهام، یاد گناهان بیچارهام میكند، دلم میخواهد فریاد بزنم...خدای من، من مخلوق تو هستم، خودت میدانی كه ضعیفم و روز به روز ضعیفتر شدهام و با این همه ضعف و حقارت در برابر تو قد علم كردهام، بقول زینت عبادت كنندگانت: أنا الّذی علی سیّده اجتری، منم آن كسی كه بر آقای خود جرأت پیدا كرده، أنا الّذی عصیت جبّار السّمآء، منم آن كسی كه جبّار آسمانها را نافرمانی كرده...خدایا بارها و بارها بر من ترحم نمودی اینبار هم ترحم كن، از الوهیت تو هیچ كم نمیشود، خدا خدا خدا...
صدای اذان میاید و صدای بارش باران...
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.