پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)
دوشنبه 11 بهمن 1395 12:17 PM
ورود کاروان اهل بیت(ع) به شام
كاروانی ز انتهای شفق
هم چو خطی شكسته می آمد
روزن نور بود و تا شهری
به سیاهی نشسته می آمد
×××
همه آمادۀ پذیرایی
همه سرگرم شهر آرایی
در نگاه حرامیان پیداست
شده این كاروان تماشایی
×××
ناقه ها بی عماری و پرده
رنگ و روی تمامشان نیلی
كودكان قبیله طاها
پاسخ هر سؤالشان سیلی
×××
دور هر محملی كه می آمد
سر بر نیزه ای هویدا بود
هدف سنگ بازی مردم
هم سر بر نی و هم آن ها بود
×××
در شلوغی سنگ اندازان
گاه یك سر ز نیزه می افتاد
تا دوباره به نیزه بنشیند
كَس و كارش دوباره جان می داد
×××
گوئیا عید شهر امروز است
رَخت هر كس كه آمده نو شد
خاك عالم به سر، زبانم لال
زینب و كاروان او هو شد
×××
بعد یك انتظار طولانی
سنگ و چوب و طناب آماده ست
روی هر پشت بام می بینی
كه بساط شراب آماده ست
×××
در میان تمام سر ها بود
یك سری روی نیزه بالاتر
برق چشمان غیرتی او
بود حتی به نیزه زیباتر
×××
نیزه داران به فخر می گفتند
همه از قاتلین او هستند
بس كه از روی نیزه می افتاد
سر او را به نیزه می بستند
×××
نیزه داران سنگدل حتی
از سر او حساب می بردند
دور از چشم زخمی عباس
سر طفل رباب می بردند
×××
نیزه داری به حالت مستی
رقص پایی به نیزه اش می داد
پیش چشم رباب، كودك او
بارها روی خاك می افتاد