پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)
دوشنبه 11 بهمن 1395 12:17 PM
از پشت بام بر سرمان سنگ می زنند
بر زخم كهنۀ پرمان سنگ می زنند
وقت نزولِ سوره ی توحید بر لبت
ابلیس ها به باورمان سنگ می زنند
وقتی كه سنگشان به سر نی نمی رسد
سمت سكینه خواهرمان سنگ می زنند
از پای نیزه فاطمه را دور كن پدر!
این كورها به مادرمان سنگ می زنند
بغض علی بهانۀ خوبی برایشان
حتی به سوی اصغرمان سنگ می زنند
آن دختری كه با پدرش رفت و دور شد...
در كربلا جهیزیه اش جفت و جور شد
گفتم: كه كاخ مستی تان پایدار نیست
مردم لباس خاكی ما خنده دار نیست
مردان ما به نیزه و در كوچه های شهر
گرداندن زنان حرم افتخار نیست
ای بزدلان! ز بام به ما سنگ می زنید
در دست های بسته ی ما ذوالفقار نیست
در سختی و بلا به خدا تكیه می كنیم
سر می دهیم در ره او، این شعار نیست
خونش به جوش آمده عباس؛ بس كنید
پای سر بریده كه جای قمار نیست
خون گریه می كنی!؟ به تو حق می دهم عمو
دیگر وسط كشیده شده حرف آبرو
كار از تمسخر لب یحیی گذشته است
از خیزران بپرس چه بر ما گذشته است