پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)
دوشنبه 11 بهمن 1395 11:38 AM
چوب حراج زد به عقیق لب شما
یك ضربه و دو ضربه وباقی ضربه ها....
هرچه گذشت،هیچ كسی مشتری نشد!
بی قیمت است،گوهر گنجینه ی خدا
گوهرشناس واقعی قصر زینب است
تخمین زده است ارزش در كبود را
با دیدن جلال وشكوهت سفیر روم
انگشت بر دهان تعجب گرفته تا....
مانده سر دو راهی فریاد یا سكوت!
آیا قدم جلو بگذارد؟ و اینكه یا؟
افتاد یاد خواب شب قبل كه نبی
فرمود بود: اهل بهشتی كنار ما
دل رابه آبهای خروشان عشق زد
سر رابغل گرفت، و شد راز بر ملا
پیغمبرو مسیح برایش گریستند
وقتی سفیر خنده كنان شد سرش جدا
از پله های قصر سرش غلت خورد وگفت:
در راه دوست جان چقدر هست بی بها!
پایین پای حضرت زهرا رسید وبعد
با خون خود نوشت كه الوعد الوفا