پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)
دوشنبه 11 بهمن 1395 11:07 AM
می برد غریبانه سر نیزه سرش را
می دید به خاكستر و خون بال و پرش را
خورشید ندیده است فلك در همه دوران
این گونه برد پشت سر خود قمرش را
شب بود و ندیدند به سجاده ی آتش
می خواند سری مست، نماز سحرش را
بی غسل و كفن مانده تن آینه بر خاك
از باد بگیرید پس از این خبرش را
با فاطمه ای كاش نگویند كه بردند
انگشتر و انگشت و ردای پسرش را