0

زندگینامه امام خمینی(8)

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

زندگینامه امام خمینی(8)
یک شنبه 10 بهمن 1395  5:19 PM

خاطرات از زبان یاران (3)

 

دستورات پزشکی

باوجودی که پزشکان معالج ایشان اکثرا حدود 50 سال جوان تر از حضرت امام (س) بودند، معهذا ایشان همواره بااحترام با پزشکان برخورد نموده و دستورات پزشکی را راحت قبول می کردند. آن روزی که برای تجویز عمل جراحی (چند روز قبل از ارتحال) خدمت ایشان رسیدیم، آقای دکتر فاضل با احتیاط بسیار به ایشان گفت بایستی عمل جراحی انجام شود، همه پزشکان حاضر در جلسه فکر می کردند که ایشان امتناع نمایند و یا لااقل نظرشان را بعد از مدتی تفکر بیان بفرمایند، در حالیکه ایشان بلافاصله فرمودند، هرچه صلاح می دانید انجام دهید. حتی لحظه ای مکث نفرمودند. در انجام دستورات پزشکی بسیار منظم و دقیق بودند. مثلا یکبار متخصص فیزیوتراپی از ایشان عیادت کرد و یک نوع نرمش خاصی را برای زانوی ایشان تجویز نمود

که با روزی 5 حرکت شروع می شد و باید هرروز 2 حرکت به تعداد نرمش اضافه گردد. بعد از حدود یک ماه آن شخص فیزیوتراپ به حضور حضرت امام (س) رسید و از حال ایشان سؤال کرد. در جواب فرمودند نرمش زانوی من به حدود 70 حرکت در روز رسیده است. شخص فیزیوتراپ دقایقی بعد برای من تعریف کرد که من از این حرف ایشان بسیار شرمنده شدم و نیز تعجب کردم چون گمان می کردم ایشان بعد از چند روز که زانویشان بهتر شود، نرمش را قطع می کنند. در حالیکه در نهایت نظم و دقت روزی 2 عدد به تمرین مذکور اضافه کرده بودند.

دکتر محمدحسین نعمتی

احترام همسر

برنامه نظم و ساعات آقا واقعا عجیب بود. حتی برنامه غذا خوردنشان. یک دفعه حاج احمدآقا می گفتند: من گفتم آقا وقت ناهار شده. بگویم ناهار بیاورند؟ آقا نگاهی به ساعتشان کردند و گفتند: نه هنوز وقتش نشده است. مدت کمی گذشت و چند کلمه ای با آقا صحبت کردم، آمدم تا دم در، امام صدا زدند. برگشتم، گفتند می خواهید بگویید ناهار بیاورند، بیاورند. حالا وقتش است، ببینید، شاید یک دقیقه نشده بود، اما آقا این قدر منظم بودند که برای خود خانواده هم جای تعجب داشت، و می شود نتیجه گرفت که آقا واقعا چقدر در کارشان منظم است اما یادم می آید روزی که حاج خانم (همسر حضرت امام) برای زیارت حضرت عبدالعظیم رفته بودند و بنده هم به عنوان راننده حضور داشتم، در موقع برگشت که نزدیکهای ظهر بود، خانم گفت زود برویم، من به آقا نگفتم که ناهار بخورند، آقا صبر می کنند تا من بروم. زودتر برویم که آقا

برای خوردن ناهار معطل نشوند. خلاصه راه بندان بود و ترافیک. تا ما رسیدیم 25 دقیقه ای - نیمساعتی از وقت ناهار گذشته بود. خانم گفتند: مثل اینکه آقا ناهار خورده باشند. ولی امام ناهار نخورده بودند و من پرسیدم، دیدم تازه سفره را انداخته اند و آن زمانی بود که یکی از اعضای بیت دیده بود که خانم می آیند. خانم به آقا گفته بودند شما ناهار می خوردید، ما می آمدیم. آقا در جواب با ملاطفت و احترام گفته بودند شما نفرمودید که من نمی آیم. درست با همین لفظ که شما نفرمودید که من نمی آیم وگرنه ما ناهار می خوردیم. ما منتظر شما بودیم. خلاصه آن آقایی که برای یک یا دو دقیقه به حاج سیداحمدآقا می گوید هنوز وقت ناهار نشده. تا نیم ساعت صبر می کنند تا حاج خانم بیاید.

محمد هاشمی (محافظ بیت)

تقاضای آب

توی قم، زمانی که تازه به سپاه آمده بودم، روی پشت بام منزل نگهبانی می دادم. وقتی که پاس بخش برای تعویض بعضی نگهبانها آمد، یکی از برادران نگهبان آن طرف پشت بام برادری را که نوبت نگهبانیش تمام شده و داشت به پایین می رفت، صدا زد و گفت پایین که می روی، مقداری آب برای ما بیاور که تشنه ایم. ساعت یک یا 5/1 بعداز نصف شب بود، طرف می خواست برود بخوابد، خوابش می آمد و حالش را نداشت تا برود و از آسایشگاه آب بیاورد. لذا در جواب گفت; یک ساعت دیگر که پستت تمام شد، خودت می روی پایین و آب می خوری. خلاصه نیمه شب بود و دیر وقت ولی چند دقیقه ای نگذشته بود که دیدم حضرت امام یک پارچ آب و یک پیش دستی خرما دستشان است و دارند می آیند بالا. از پله های پشت بام آمدند بالا، من هم سر در پشت بام نگهبانی می دادم، حضرت امام آمدند جلو، من دست پاچه شدم، پریدم پایین و گفتم آقاجان چکار دارید؟ گفتند مثل اینکه یکی از برادرها تشنه بود، این آب را به او بدهید، خرما را هم دادند که ما بخوریم. من اصلا زبانم بندآمده بود که چه بگویم. آخر این موقع شب آقا خودشان را به زحمت انداخته بودند و گویا صدای برادری را که تقاضای آب می کردند، شنیده بودند.

محمدهاشمی (محافظ بیت)

گریه برای حضرت زهرا (س)

سالگرد وفات فاطمه زهرا (س) بود که سخنرانی شهید حجت الاسلام شیرازی پیرامون حضرت فاطمه از رادیو پخش می شد. ساعت یک بود ایشان گوش می کردند و صدای رادیو هم بلند بود. از پشت اتاق شنیدیم که ایشان با صدای بلند گریه می کنند.

حشمت الله رنجبر از اعضای تیم پزشکی

جوراب وصله دار

وقتی برای کشیدن ناخن پایشان تشریف آورده بودند بیمارستان، جورابهایشان را من در اتاق عمل درآوردم. دیدم که جورابها وصله دار است. کف جورابها هرکدام یک وصله گنده افتاده و این کوکهایی که زده بودند کوکهای درشت که اصلا نشان می داد خوب مثلا یک آدم ناوارد مثل خود آقا آنها را کوک زده یا وصله کرده است.

این از جورابهایش و آن هم از وضعیت لباسهای دیگرش.

غلامرضا غمخوار از اعضای تیم پزشکی

قلب مطمئن

یکی از شبهای سال 67 بود که تهران مورد حملات موشکی دشمن قرارگرفته بود ساعت 11 و یا 5/11 بود که ایشان معمولا می خوابیدند مثل اینکه به خواب رفتند چون آن حالت آرامش و به اصطلاح پایین بودن ریتم قلبشان نشان می داد که الان در حالت آرامش و استراحت هستند در همان لحظه یک موشک به حوالی جماران - گویا فرمانیه - اصابت نموده، صدای بسیار مهیبی ایجاد کرد. بطوری که ما واقعا حس کردیم که به نزدیک بیت اصابت کرده است اما در همان لحظه چشمهایمان به مونیتور بود که ببینیم حضرت امام چه وضعی دارند، ریتم قلبشان بالا می رود یانه؟ خوب طبیعتا در مورد هرفردی این ریتم قلب بالا می رود و یک حالت ترس ایجاد می شود ولی برای من تعجب آور و واقعا جالب بود که ایشان نمی ترسید. بارها پزشکان از ایشان خواسته بودند بعنوان یک تکلیف پزشکی - چون درک کرده بودند که آقا حرف پزشکان را گوش می دهند - آقا شما لطف کنید، مثلا اجازه ای بدهید که برایتان سنگری ساخته شود، یا جایتان را تغییر بدهیم. ایشان قبول نمی کردند.

حشمت الله رنجبر

امام بیدار بود

شبی که فردای آن روز، حکم اعدام سلمان رشدی را صادر کردندبرای ایشان بسیار شب بحرانی بود. که البته ما فهمیدیم: ایشان چند شبی بود خواب نداشتند بسیار بی قرار بودند، دیرتر می خوابیدند. تعداد ریتم قلبشان بالا بود. ما پیش خودمان برایمان سؤال پیش آمده بود که چی شده، مشکل چیست؟ حضرت امام در این ساعت از شب باید خواب باشند و نباید قلبشان مثلا بیشتر از 60 تا 65 تا بزند. چطور است که ریتم قلبشان بالاست این نوساناتی که روی دستگاه ایجاد می شد، جریان چیست؟

پزشکان هم معاینه می کردند و مساله ای نبود. بعد از اینکه ایشان فتوای اعدام سلمان رشدی را اعلان کردند تازه ما فهمیدیم که ایشان حدود یک هفته، واقعا اذیت می شدند حالا یا مطالعه داشتند یا اینکه بهرحال چه بود، نمی دانم ولی بسیار آشفته و مضطرب بودند.

حشمت الله رنجبر

وقت نماز

بعد از عمل جراحی، هرلحظه که ایشان هم مشکل خاصی نداشتند چشمشان را روی هم می گذاشتند و می خوابیدند به نحوی که از این عالم جدا می شدند. حتی پزشکان به این شک می افتادند که نکند اثر داروهای بیهوشی است که ایشان را به این صورت درمی آورد. اما زمانی که وقت نماز می شد خودشان بیدار می شدند. اصلا وقتی آن لحظه می رسید چشم باز می کردند می گفتند: وقت نماز است؟ می گفتم: بله. آقای انصاری تشریف داشتند به ایشان کمک می کردند، وضو می گرفتند و نمازشان را می خواندند.

برای ما درک آن مسائل عمیق معنوی مشکل بود چون ما در آن عالم امام نبودیم تا آن مرحله را درک کنیم.

غلامرضا باطنی از اعضای تیم پزشکی

ادب امام

یکی از نزدیکان امام خمینی (ره) می گوید: اگر ما بدون توجه قرآن را روی زمین می گذاشتیم، امام آن را بر می داشت و می فرمود: قرآن نباید روی زمین بماند.

امام امت رحمه الله علیه وقت تلاوت قرآن و ذکر مصیبت اهل بیت علیهم السلام روی زمین می نشست.

روز 12 بهمن 1357 هنگامی که امام از هواپیما پیاده شد، به هیچ وجه حاضر نشد جلوتر از برادر بزرگش راه برود.

امام با همه محترمانه برخورد می کردند، در دوران زندگیشان من تاکنون ندیدم یک مرتبه یک کسی را بلند صدا کند، اسم کارگرشان را هم سبک صدا نمی زند و با احترام نام می بردند

 

پاسخ کوتاه بدهید؟

امام (ره)به چه دلیلی روی زمین می نشستند؟

چرا ریتم ضربان قلب امام (ره)در بیمارستان تغییر میکرد؟

دلیل تعجب دکتر فیزیو تراپی از امام(ره) چه بود؟

نظم امام(ره) در کدام عمل ایشان مشهود است؟

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

تشکرات از این پست
nargesza ravabet_rasekhoon v_saeidi124 khodaeem1 giba22 amiralhaji m_abrisham mahdialhaji smoaazeni omiddeymi1368 sadali marzeyeh mahdiarcd abofazl ghiyase65 ghiyase40 ghiyase33 SABOORI alagha zaker7007 mansoor67 h10101010 pari8248 mty1378 emamedavazdah niny200527 asker1333 kafokhon lotfi64431 mr_nariiman saiedeh iustminers fsmuosavi hachen1 hachen22 somayyeh627 rozgol shirdel2 somaye61 ayeneh morteza237 aliada akrambanoo rasekhoon_m navidafshar ali_akbar 13691367 496769 mojdeh1 fanid1960 fahimi taghvimi haremi samad55 farid2005 m_alidoost zahra40 aminmohamad mobina1380 smamirhp amayen unknown skybooy kamrantak
دسترسی سریع به انجمن ها