0

اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)
یک شنبه 10 بهمن 1395  11:52 PM

خون جبین من، که سرازیر می‌شود

صوت نوک نیزه، جهانگیر می‌شود

پیشانیم به چوبۀ محمل که می‌خورد

قرآن روح بخش تو، تفسیر می‌شود

هر قطره خون، که می‌چکد از زخم حنجرت

آن قطره یک شکوفۀ تکبیر می‌شود

تا دخترت نرفته ز دستم سخن بگو

لب باز کن عزیز دلم، دیر می‌شود

در زیر کعب نی، نفسِ بی‌صدای ما

در قلب سخت سنگْ‌دلان، تیر می‌شود

هر آیه‌ای که از لب خشکت رسد به گوش

برنّده‌تر، ز نیزه و شمشیر می‌شود

ما را اگر زدند لئیمان، عجیب نیست

روبَهْ کنار خانۀ خود شیر می‌شود

اطفال کوفه، سیر زِ نانند و ای عجب

طفل گرسنۀ تو ز جان سیر می‌شود

دیشب سه‌ساله خواب تو را دید و گفتم‌اش

کنج خرابه خواب تو تعبیر می‌شود

«میثم»ببند لب که از این نظمِ سینه‌‌سوز

عرش خدا، ز غصه زمین‌گیر می‌شود

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها