0

اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:54 PM

دنیایی از بی حرمتی دور و برم ریخت

در شهر کوفه عاقبت بال و پرم ریخت

در کوچه های سنگی نامرد کوفه

از روی نیزه، جان من، خاکسترم ریخت

از آن نگاه بی حیا، فهمیده ام من

دیگر النگو، گوشواره، زیورم ریخت

هرگه که قرآنی تلاوت شد ز نیزه

دریایی از غصّه ز چشمان ترم ریخت

وقتی تو را کنج نتوری ، جای دادند

یکباره آه از عمق جان مادرم ریخت

نذری نموده پیرمردی با عصایش

وقتی تو را زد، خاک ِ آن روی سرم ریخت

دیشب سرت را با سر ساقی ، زمین زد

یکباره دیدم آیه های پیکرم ریخت

در پایتخت عدل مولای یتیمان

بُغضی درون این گلو و حنجرم ریخت

آن آتشی که از مدینه شعله ور شد

در کوفه شد خاکستری، بر باورم ریخت

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها