پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)
یک شنبه 10 بهمن 1395 7:32 PM
خواهرتو درنبودت بسته بازنجیر شد
سنگ باران سرت آغاز باتکبیر شد
گریه از داغت زچشمان کبودم سوگرفت
بسکه اشکم در فراق روی توتبخیرشد
بودن عباس دلگرمی اهل خیمه بود
پرچمش تابرزمین افتاددشمن شیرشد
کشتی درخون نشسته بعدطوفان بلا
باشکوه خطبه های زینبی تفسیرشد
تاکه گفتم "اُسکتو" عالم زحرکت ایستاد
باکلام آتشینم دشمنت تحقیرشد
بامددازمادرم کاری نمودم که یزید
آرزوی مرگ می کردو زجانش سیرشد
قتلگه،خورشیدبی سر،موج خون،باران سنگ
درنگاه زینبت زیباترین تصویرشد
توکه دیدی درمیان راه چندین مرتبه
ازسنان بی حیا وحرمله تقدیر شد
طاقت آوردم ولی،من هیچ ای سلطان عشق
درفراق توسه ساله دخترت هم پیرشد
خواستم کاری کنم مرحم نهم برزخم تو
تابه گودال آمدم امابرادر دیرشد