0

اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:25 PM

منت گذار بر سر زینب هلال من

از شوکت شماست تمام جلال من

شاها تمام دار و ندارم ز دیگران

ای ماه روی نیزه سواره، تو مال من

من پر فقط به صحن و سرای تو می زنم

دشمن خیال کرد که بشکسته بال من

کروبیان چو آدمیان لاف می زنند

عاشق کجا؟ که هست؟کسی در مثال من

روح القدس که مهد تو را می دهد تکان

آبی مکیده ز ته انگور کال تو

گیرم گرفته اند ز سر معجر مرا

کو دیده تا نظاره کند بر جمال من؟

خواهم که فال گیرم و مصحف که پاره است

آتش به لب گرفت ز تعبیر فال من

گفتی اسارت است و غریبی ... به روی چشم

گفتی بنات من ... همه اندر کفال من

گفتی غم رقیه و دل شوره ام گرفت

باشد ،غمش کشم به قد همچو دال من

گفتی یهود و شام ... حسین از خودت بگو

گفتی که هیچ ... هیچ ... فقط هست قتال من

شاها نبود رسم که مخفی ز من کنی

اصلا نبود فکر تنور در خیال من

زخم از دلم گرفتم و بر سر گذاشتم

از سینه ام جدا و به سر شد مدال من

گیرم دروغ بود که سر را شکسته ام

خنجر به سر زنید به فتوای سال من

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها