پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)
یک شنبه 10 بهمن 1395 7:17 PM
ارباب من...
ناله های دخترت آتش به جانم زد حسین
خون زیر حنجرت آتش به جانم زد حسین
کوفه آن شهری که بوی مرتضی می داد نیست
کار این مردم به جز رقاصی و فریاد نیست
روی نِی رفتی ولی آنجا بمانی می زنند
با صدای خوش اگر قرآن بخوانی می زنند
کوفه ، مهمان را میان میهمانی می زنند
روی نیزه صورتت را سنگ باران می کنند
آه ... ، گاه با چرخاندن این نیزه بین کوچه ها
هی سر تو می خورد از هر طرف بر روی بام