پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)
یک شنبه 10 بهمن 1395 12:18 AM
گرچه امید وفاداری نبود
کوفیان ! این شیوه ی یاری نبود
پرچمی افراشتید اما دریغ!
سرسری پنداشتید آن را دریغ!
رسم همراهی مهمان این نبود
در عرب این طرز و این آئین نبود
کربلا ! آغوش بنمودی به یار
بهر مولایی که بود عالی تبار
تا که از خونش لبی را تر کنی!؟
خاک خود را افسر هر سر کنی!؟
هم به خون رفع عطش کردی و هم
مُهر شد در سجده خاکت دم به دم
کربلا ! از دولت خون حسین
از دلاورهای آن نور دوعین
یاد و نامت جاودان شد در جهان
کربلا ای کعبه ی پیر و جوان
زینبم ای کاروان من زینبم!
آری آری شیعیان من زینبم!
دخت شیر حق علیِ مرتضی
زینبم من خواهر خون خدا
موج سنگینی و سرخی بلا
قامتت را می کند خم کربلا !
ای حسین این کوفیان ناسپاس
عهد بشکستند و پیمان از اساس
جان به قربان سرت که بی سر است
خون سرخ تو به رگ های من است
دخت زهرای بتول مصطفی
زینبم من زینب صاحب عزا
خار می سازم یزید و لشگرش
با زبان آتش زنم بر پیکرش
ای برادر من به شمشیر کلام
نهضتت را می برم تا القیام...
لیک این کودک تو را گوید همی
او تو را با اشک می جوید همی
این عزیز جان هر شب های تو
این سه ساله دختر زیبای تو
این رقیه نورِ جانِ تو حسین
کودک شیر زبانِ تو حسین
دم به دم از عمه می خواهد؛ پدر
قصه های عمه بر وی بی اثر
گویم از عمد، صبوری کن ؛ که او
می کند با آسمانش گفتگو
طاقت دوری ندارد ای امیر
این امانت را بیا از ما بگیر
تشت آوردند ناگهه اندرون
بود بابا لیک صورت غرق خون
ناله ای از جان رقیه برکشید
کاروان از خواب سنگینش پرید
لب بجنبانید و خوش آواز کرد
نازنین سوی پدر پرواز کرد
الوداع ! عمه ! روم پیش پدر
با شمایم عمه جان در این سفر
ای رقیه ! تو زبان زینبی
تو سفیر کاروان زینبی
با پدر برگوی که تو ؛ پاینده ای
عمه گفتا : ای پدر تو زنده ای
بوسه بر لب های پر خونش بزن
هدیه کن خود را به او ای یاسمن
پس بگو؛ عمه به حق گویی ز تخت
می کشد پایین یزید شور بخت
من حسینی وار در قصر یزید
می کنم تنگ عرصه را بر آن پلید
نیست از مرگ و عدم پروای ما
مرگ در آزادگی سودای ما
صوت قرآن حسین نیزه پوش
از فراز نیزه می آمد به گوش
آفرین بر نینوایت ای حسین
مرحبا بر این هوایت ای حسین
پرچم خون خدا نام تو شد
فاتح جان؛ رمز پیغام تو شد
بر تو و آزادگی هایت قسم
تا ابد هستیم بر ضدّ ستم
شیعیانت با پیامی آتشین
هم صدا بر ضد دشمن های دین
شیعه گرم است حسین از آه تو
شیعه سربازی کند در راه تو
شیعه یعنی پرچم بالندگی
شیعه مرگ سرخ؛ یعنی زندگی
شیعه هستی، شیعه مستی، شیعه عشق
شیعه تیر بهر زینب در دمشق
شیعه از باغ نگاهش گل دهد
شیعه یعنی از زبان آتش جهد
گفته های ما چراغ منجلی ست
مکتب ما مکتب آل علی ست
جرعه ی عشق از ازل در جام تو
ای حسین خون خدا شد نام تو
بنگر اینک ای برادر هر مکان
می درخشد در اسارت کاروان
زینب از دشمن بگیرد انتقام
ای برادر انقلابت بر دوام
در قیامت عاشقان را یاد کن!
باغ جانها را حسین آباد کن!
جمله در سودای عشقت مبتلا
چون تویی مولا و شاه کربلا
نوحه ی سوز دل صاحب به درد
بیت پایان را چنین آماده کرد
کربلا ؛ آغوش خود را باز کن
جان به لب آمد مرا آواز کن
حامد فروغی