پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)
یک شنبه 10 بهمن 1395 12:13 AM
اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه
نزدیک دروازه رسیدم تا..دلم سوخت
خیلی میان این شلوغیها دلم سوخت
اوباشهای کوفه دورم را گرفتند
در بینشان بودم تک و تنها دلم سوخت
وقتی کنیز سابقم نان دست من داد
چیزی نگفتم به کسی اما دلم سوخت
اینها که میخندند من را میشناسند
از چشم های آشنا آقا دلم سوخت
هرحا سرت را روی نی دیدم دلم ریخت
هرجا سرت را زیر پا دیدم دلم سوخت
پیرزنی که با عصا بر پهلویم زد
هی ناسزا میگفت بر زهرا دلم سوخت
دارند عبایت را حراجی میفروشند
پس بیشتر از هرکجا اینجا دلم سوخت
زندانی کوفه شدم چشم تو روشن
دیدی همینکه جای خوابم را دلم سوخت
محمد بنواری