0

اشعار شب یازده (شام غریبان)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب یازده (شام غریبان)
شنبه 9 بهمن 1395  7:44 PM

نگاه کن پدر بزرگ! به عمق چشم‌های من

که با تو حرف می‌زند نگاهِ من به جای من

 

بیا و از مدینه ات کبوترانه پر بزن

به سالهای سال بعد: عراق، کربلای من

 

من ایستاده‌ام، ببین چه غرق در نیایشم

که تیر هم نمی‌رسد به قلب ربنای من

 

چه دید در دلم خدا ، چه چشمه‌ای؟ که این چنین

کبوتران تشنه را پرانده در هوای من

 

چه دید در دلم خدا؟ که گفت: «احمد» م بیا

«علیِ» من برای تو، «حسین» تو برای من

 

همین که حرف می‌زنم «حبیب» گریه می‌کند

دلش بهانه‌ی تو را گرفته از صدای من

 

چه عاشقانه می‌رسی تو با نگاه «اکبر» م

و پیش از اینکه من شَوَم، تو می‌شوی فدای من

 

چه قدر از تو دم زدم، چه قدر مثل تو … ، ولی

به گوش نیزه‌ها نرفت کلام آشنای من

 

تو این فراز را نبین، نبین که شمر … نه نبین

چه چکمه‌های تیره‌ای، چه خنجری! … خدای من!

 

شاعر:قاسم صرافان

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها