اصول حاكم بر سبك زندگى پيامبر(ص)
سه شنبه 28 دی 1395 11:38 PM
مى توان برجسته ترين اصول حاكم بر سيره نبوى و سبك زندگى خاندان رسالت را در دوازده اصل خلاصه كرد.
براى كشف اصول حاكم بر زندگى پيامبر(ص)، نه تنها مطالعه جامع و دقيق سيره نبوى و ره نمودهاى ايشان در باره سبك زندگى ضرورى است ، بلكه بايد به سيره اهل بيت ايشان و ره نمودهاى آنان در اين زمينه نيز توجّه داشت؛ زيرا بر پايه حديث متواتر ثقلين و ديگر توصيه هاى پيامبر خدا(ص) ، زندگى اهل بيت عليهم السلام در واقع، امتداد زندگى پيامبر خدا(ص) است . بنا بر اين ، سيره آنان ، سيره پيامبر(ص) ، و ره نمودهاى آنان در باره زندگى ، حاكى از شيوه عملى و سبك زندگى ايشان است .
بر اين اساس و با در نظر گرفتن سيره خاندان رسالت و ره نمودهاى آنان ، مى توان برجسته ترين اصول حاكم بر سيره نبوى و سبك زندگى خاندان رسالت را در دوازده اصل خلاصه كرد :
۱ . هماهنگى با عقل و فطرت
نخستين اصل و مهم ترين اصلِ حاكم بر سيره نبوى، خردورزى و هماهنگىِ اخلاق و رفتار و سبك زندگى پيامبر(ص) با موازين فطرى ، عقلى و علمى است .
اين اصل ، در واقع، مبدأ و ريشه ساير اصول سيره پيامبر خدا(ص) است؛ زيرا همه آنها با تأمّل ، به اين اصل اساسى باز مى گردند. از پيامبر(ص) نقل شده كه فرمود :
سَيِّدُ الأَعمالِ فِى الدّارَينِ العَقلُ .[۱]
سَرور كارها در دو سراى ، خردورزى است .
اين سخن، بدان معناست كه هيچ كارى به اندازه تعقّل و خردورزى، ارزشمند نيست؛ بلكه خردورزى است كه ميزان ارزش هر كارى را تعيين مى كند و به همين جهت، پاداش روز جزا به اندازه نقش عقل (خِرَد) در انجام اعمال است . در حديثى از امام صادق عليه السلام است كه فرمود :
إنَّ الثَّوابَ عَلى قَدرِ العَقلِ .[۲]
پاداش، به اندازه خِرَد است .
اين نكته نيز شايان توجّه است كه يكى از مهم ترين ويژگى هاى پيامبر خدا(ص) ، برخوردارى از كمال عقل و خِرَد است . امام صادق عليه السلام مى فرمايد :
وَ لا بَعَثَ اللّه رَسولاً وَ لا نَبيّا حَتّى يَستَكمِلَ العَقلَ وَ يَكونَ عَقلُهُ أفضَلَ مِن عُقولِ جَميعِ اُمَّتِهِ .[۳]
خداوند، هيچ پيامبرى و فرستاده اى را بر نينگيخت، مگر آن زمان كه خِرَدش كامل گشت و خِرَدش از خِرَد همه امّتش بيشتر بود .
پيامبر خاتم(ص) ، افضل انبيا و اعقل آنها بود . از اين رو ، سيره ايشان، خردمندانه ترين الگوى اخلاقى و رفتارى است و براى اثبات اين مدّعا ، مطالعه دقيق كتاب حاضر ، كافى است .
مطالعه اين كتاب ، مى تواند سه دستاورد مهمّ پژوهشى براى پژوهشگر داشته باشد :
۱ ـ ۱ . جايگاه خِرَد در سيره نبوى
نخستين دستاورد مطالعه دقيق كتاب حاضر براى هر محقّقِ منصفى ، رسيدن به اين نتيجه خواهد بود كه سيره و سنّت پيامبر خاتم(ص) هماهنگ با فطرت ، عقل و علم است[۴] و ايشان، تحت تعليم و تربيت مستقيم الهى به بالاترين مراتب كمال انسانى دست يافته است .
۱ ـ ۲ . معيار ارزيابى گزارش هاى منسوب به پيامبر(ص)
با در نظر گرفتن جايگاه خِرَد در سيره نبوى ، مى توان گفت كه موافقت يا مخالفت با احكام قطعى و روشن عقل و فطرت ، يكى از معيارهاى اساسىِ نقد و ارزيابىِ گزارش هاى منسوب به پيامبر خدا(ص) است . بنا بر اين، گفتار يا رفتارى كه به پيامبر(ص) نسبت داده شود و عقل و علم، آن را نادرست مى دانند ، واقعيت ندارد . پيامبر خدا(ص) خود در حديثى به اين معيار اشاره نموده است:
إذا سَمِعتُمُ الحَديثَ عَنّى تَعرِفُهُ قُلوبُكُم وَ تَلينُ لَهُ أشعارُكُم وَ أَبشارُكُم ، وَ تَرَونَ أ نَّهُ مِنكُم قَريبٌ فَأَنَا أولاكُم بِهِ ، وَ إذا سَمِعتُمُ الحَديثَ عَنّى تُنكِرُهُ قُلوبُكُم وَ تَنفِرُ مِنهُ أشعارُكُم وَ أَبشارُكُم وَ تَرَونَ أنَّهُ مِنكُم بَعيدٌ فَأَنَا أبعَدُكُم مِنهُ .[۵]
هر گاه حديثى از قول من شنيديد كه دل هايتان به [درستىِ] آن گواهى داد و موها و پوست بدنتان آن را خوش داشت و ديديد كه به شما نزديك است، بدانيد كه من از شما به آن سخن نزديك ترم (آن را من گفته ام)؛ امّا اگر از قول من ، حديثى شنيديد كه دل هايتان با آن آشنا نبود و موها و پوست بدنتان از آن گريزان گرديد و ديديد كه از شما دور است، بدانيد كه دورى من از آن سخن، بيشتر است تا دورى شما از آن .
گفتنى است هر گفتار و رفتارى را كه عقل و علم، به بطلان آن حكم كنند، نمى توان به پيامبر(ص) نسبت داد ؛ امّا نسبت دادن هر گفتار و رفتار صحيحى به ايشان نيز صحيح نيست ؛ بلكه هماهنگى با عقل، تنها يك قرينه است كه در كنار ساير قرائن مى تواند موجب اثبات درستىِ نسبت يك گفتار يا رفتار به پيامبر(ص) باشد .
اين نكته نيز در خور توجّه است كه تنها در صورتى اين معيار مى تواند دليل نادرست بودن انتساب يك حديث به اهل بيت عليهم السلام باشد كه مخالفت آن با علم و عقل ، صد در صد قطعى باشد ، و از آن جا كه تشخيص اين معنا در بسيارى از موارد بسيار مشكل است ، پيامبر خدا(ص) مى فرمايد :
إنَّ حَديثَ آلِ مُحَمَّدٍ صَعبٌ مُستَصعَبٌ ،[۶] لا يُؤِنُ بِهِ إلاّ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ ، أو نَبىٌّ مُرسَلٌ ، أو عَبدٌ امتَحَنَ اللّه قَلبَهُ لِلإِيمانِ ، فَما وَرَدَ عَلَيكُم مِن حَديثِ آلِ مُحَمَّدٍ فَلانَت لَهُ قُلوبُكُم وَ عَرَفتُموهُ ، فَاقبَلوهُ ، وَ مَا اشمَأَزَّت مِنهُ قُلوبُكُم وَ أَنكَرتُموهُ ، فَرُدُّوهُ إلَى اللّه وَ إلَى الرَّسولِ وَ إلَى العالِمِ مِن آلِ مُحَمَّدٍ .[۷]
حديث خاندان محمّد، دشوار و دشوارياب است ، آن سان كه بِدان ايمان نمى آورد، مگر فرشته مقرّب يا پيامبرِ فرستاده شده و يا بنده اى كه خداوند، دلش را براى ايمان، خالص كرده است . پس ، هر حديثى كه از خاندان محمّد به شما رسيد و بر دلتان نشست و آن را آشنا يافتيد ، بپذيريدش ، و هر حديثى كه دل هايتان از آن رميد و ناآشنايش يافتيد، آن را به خدا و پيامبر و به عالِمى كه از خاندان محمّد است، باز گردانيد .
بنا بر اين ، در اين گونه موارد ، هر چند پذيرفتن سخن منسوب به اهل بيت عليهم السلام لازم نيست، ولى انكار آن نيز صحيح نيست؛ بلكه بايد معنا و مقصود آن را به اهل بيت عليهم السلام وا گذاشت .
۱ ـ ۳ . تعميم و توسعه سيره نبوى
اصالت دادن به خردورزى در سبْك رفتار پيامبر خدا(ص) ، مى تواند مبناى تعميم و توسعه سيره ايشان در انواع رفتارهاى خردمندانه به حسب مقتضيّات زمان و مكان باشد .
به بيان ديگر ، اساس سيره نبوى ، قرآن كريم است كه مردم را به خردورزى در همه امور دعوت كرده است و از آنها خواسته كه هر چه را عقل ، «معروف (شايسته)» مى داند، انجام دهند و از هر چه به نظر عقل ، «مُنكر (ناشايست)» است ، اجتناب نمايند . از سوى ديگر، پيامبر(ص)، نخستين كسى بود كه اين دعوت را به طور كامل اجابت كرد و بدين جهت ، سيره او ، بهترين الگوى زندگى است ؛ امّا چنان كه پيش از اين اشاره شد ، در پاره اى از موارد ، زمان و مكان در سبك رفتار پيامبر(ص) نقش داشته اند و از اين رو، يكى از مهم ترين اصول تعميم و توسعه سيره پيامبر(ص)، رعايت موازين عقلى و علمى است .
افزون بر اين ، پيامبر اكرم(ص) واجبات و محرّمات ويژه به خود داشته است كه در قرآن كريم و احاديث به آنها اشاره شده است ؛ واجباتى مانند: تهجّد شبانه و نماز شب ، نيكى در برابر بدى ، قيام به تنهايى و پايدارى در برابر دشمن، و محرّماتى مانند: مصرف زكات براى خود و خاندانش كه در كتاب هاى فقهى به آنها پرداخته شده است .[۸]
همچنين گاه برخى امور براى پيامبر خدا(ص) مباح و حلال بوده ؛ امّا براى ديگران جايز نبوده است . روشن است كه بسيارى از اين كارها ، در راستاى نگاهداشت و ارتقاى روزافزون ظرفيت معنوى در آن وجود شريف و والا بوده ؛ چرا كه انجام وظايف سنگين نبوّت ، به اين رياضت هاى شرعى نياز داشته است و به فرموده قرآن : «إِنَّ لَكَ فِى النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلاً ؛ [۹]كارهاى تو در روز، بسيار است» . البتّه روح ملكوتى پيامبر(ص) چنان به عبادت پروردگارش خو گرفته بود كه مشقّت فوق العاده اين تكاليف اضافى را در برابر لذّت ها و دستاوردهاى معنوىِ حاصل شده، به حساب نمى آورده است ؛ امرى كه ما انسان هاى معمولى از آن دوريم و ورود به اين عرصه برايمان گونه اى افراط و زياده روى محسوب مى شود .
آنچه از منع پيامبر(ص) از همراهى زنى كه به مسجد آمده بود و مى خواست پا به پاى پيامبر(ص) نماز مستحبّى بخواند[۱۰] و نيز نهى از روزه وصال[۱۱] (كه به دو گونه روزه گرفتن دو ماه پياپى با وصل كردن آنها به هم و يا نخوردن افطارى و ادامه روزه تا سحر روز بعد، محقّق مى شده است) ،[۱۲] فهميده مى شود، آن است كه در اين موارد ، لزوم اقتدا از ميان مى رود و به لزوم اطاعت تبديل مى شود ؛ چرا كه در حقيقت ، خداوند و پيامبر(ص) در اين موارد فرموده اند : «در اين كارها الگوگيرى نكنيد» و امتثال امر رسول كه مسلّماً به مصلحت و سود ماست ، جاى گزين اقتدا به پيامبر(ص) مى شود و به تبع ، پاداش و بهره اين اطاعت نيز نصيب ما مى گردد .
همين مطلب در سيره علوى نيز به چشم مى آيد و امام على عليه السلام در نامه هشدار دهنده اش به عثمان بن حنيف، به اين نكته اشاره نموده كه پيروانش در برخى امور، قادر به همراهى با آن بزرگوار نيستند و تنها بايد به پارسايى ، سختكوشى، خويشتندارى و استواركارى اكتفا كنند نهج [۱۳] و چون در موقعيت سياسى و اجتماعى او قرار ندارند، وظايف سنگين و اختصاصى ايشان را بر دوش ندارند و مكلّف نيستند همانند ايشان ، لباسى به كهنگى و ارزانى لباس بينوايان جامعه بپوشند .[۱۴]
۲ . حق مدارى
حق ، نقيضِ باطل و به معناى استوارى و درستى است[۱۵] و مقصود از «حق مدارى» ، واقع گرايى ، پيروى كامل از درستى ، و اجتناب از باطل در همه زمينه هاى زندگى است .
يكى از پيام هاى اصلىِ قرآن ، حق مدارى و پيروى از حق ، در عقيده و اخلاق و اعمال است :
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِى لِنَفْسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا .[۱۶]
بگو : اى مردم! اينك براى شما حق از سوى پروردگارتان آمد . پس هر كه راه يابد، جز اين نيست كه به سود خويشتن راه مى يابد و هر كه گم راه شود، همانا به زيان خويش گم راه مى شود» .
در اين آيه نورانى، همه برنامه سعادت آفرين اسلام، در كلمه «حق» خلاصه شده كه يكى از آنها الگوگيرى از سيره نبوى است ،[۱۷]چنان كه لزوم تأسّى به پيامبر خدا(ص) نيز به دليل حق مدارى ايشان در همه ابعاد زندگى است . در اين باره از امام على عليه السلام در توصيف پيامبر خدا(ص) آمده است :
لا يُقَصِّرُ عَنِ الحَقِّ وَ لا يَجوزُهُ .[۱۸]
در رعايت حق، كوتاهى نمى كرد و از آن ، تجاوز هم نمى نمود .
بررسى سبك زندگى پيامبر(ص) ، به روشنى نشان مى دهد كه حق مدارى، يكى از مهم ترين اصولى است كه در همه زواياى زندگى ايشان حاكم بوده است. طرفه آن كه حتّى در قبضه شمشير پيامبر(ص) كه در برابر دشمن به كار مى رفت، نوشته اى بود كه ضمن چند توصيه بر اين نكته تأكيد داشت كه: «حق بگو، هر چند به زيان تو باشد» .[۱۹]
اصالت حق مدارى در گفتار و كردار پيامبر(ص) تا جايى بوده كه ايشان ، هماهنگى و مطابقت با حق را به عنوان يكى از معيارهاى تشخيص صحّت سخنان منسوب به خود معرّفى مى نمايد .[۲۰] بديهى است كه اين معيار ، مى تواند در كردارهاى منتسب به ايشان نيز كارآيى داشته باشد .
۳ . دادگسترى
عمل كردن بر طبق موازين عدل و داد ، و گسترش عدالت در جامعه ، فلسفه اجتماعى بعثت همه انبياى الهى[۲۱] و يكى ديگر از اصول بسيار مهمّ حاكم بر سيره پيامبر خدا(ص) است . ايشان از جانب خداوند سبحان ، مكلّف بود كه اصل عدالت را در جامعه پياده كند :
«وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمْ.[۲۲]
فرمان يافته ام تا در ميان شما به عدل رفتار كنم» .
البتّه پيامبر(ص) اين مأموريت الهى را به خوبى انجام داد . از ايشان روايت شده كه فرمود :
وَ اللّه لا تَجِدونَ بَعدى رَجُلاً هُوَ أعدَلُ مِنّى .[۲۳]
به خدا سوگند، پس از من، كسى را نمى يابيد كه از من عادل تر باشد .
و در حديثى ديگر از ايشان آمده است :
أعدَلُ النّاسِ مَن رَضِىَ لِلنّاسِ ما يَرضى لِنَفسِهِ ، وَ كَرِهَ لَهُم ما يَكرَهُ لِنَفسِهِ .[۲۴]
عادل ترينِ مردم ، كسى است كه براى مردم ، همانى را بپسندد كه براى خود مى پسندد و آنچه را براى خود نمى پسندد، براى آنان نپسندد .
پيامبر خدا(ص)، خود ، بارزترين مصداق اين سخن بود . گزارش شده كه ايشان مشغول خوردن خرما بود و ضمنا برخى از خرماهاى نارس و خشك شده را كه قابل خوردن نبود ، در دست ديگر نگه مى داشت . يكى از حاضران گفت: باقى مانده ها را به من بدهيد . پيامبر(ص) فرمود :
إنّى لَستُ أرضى لَكُم ما أسخَطُهُ لِنَفسى .[۲۵]
من چيزى را كه براى خود نمى پسندم ، براى شما نيز نمى پسندم .
ايشان حتّى در نگاه هاى خود به ياران ، عدالت مى ورزيد و وقتى در جمع ياران بود ، نگاه هاى خود را ميان آنان تقسيم مى نمود .[۲۶]
در باره دادگرى پيامبر(ص) ، در منابع اسلامى ماجراهايى نقل شده كه بسيار جالب و آموزنده اند .[۲۷]
۴ . نيكوكارى
كلمه «اِحسان» به معناى «نيكوكارى» در فرهنگ قرآن و حديث ، مانند واژه هاى : «خير» ، «برّ» و «معروف» داراى مفهومى عام ، و جامع انواع نيكوكارى هاست .
قرآن كريم با تعبيرهاى مختلف ، مردم را به مطلق نيكوكارى دعوت مى كند ، مانند :
«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاْءِحْسَانِ .[۲۸]
خداوند به داد و نيكوكارى فرمان مى دهد» .(إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ .[۲۹]
خداوند ، نيكوكاران را دوست دارد» .«إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ .[۳۰]
رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است» .«وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ .[۳۱]
همانا خداوند با نيكوكاران است» .
در احاديث اسلامى نيز مطلق نيكوكارى مورد ترغيب و تأكيد قرار گرفته است. در حديثى از پيامبر خدا(ص) آمده است :
إنَّ اللّه كَتَبَ الإِحسانَ عَلى كُلِّ شَى ءٍ ، فَإذا قَتَلتُم فَأَحسِنُوا القِتلَةَ ، وَ إذا ذَبَحتُم فَأَحسِنُوا الذِّبحَ ، وَ ليُحِدَّ أحَدُكُم شَفرَتَهُ فَليُرِح ذَبيحَتَهُ .[۳۲]
خداوند ، در هر موردى به نيك عمل كردن، فرمان داده است . پس هر گاه مى كُشيد ، نيكو بكشيد و هر گاه ذبح مى كنيد ، نيكو ذبح كنيد و هر كس بايد كارد خود را خوب تيز كند و ذبح شونده خود را راحت كند .
به نظر مى رسد كه اين حديث شريف، ضمن تبيين آياتى كه مردم را به انواع نيكوكارى ها تشويق كرده اند، به دو نكته مهم اشاره دارد :
نكته اوّل . نيكوكار، كسى است كه كار نيكو را نيكو انجام مى دهد . به بيان ديگر ، صدق مفهوم «نيكوكارى» ، دو شرط دارد : يكى اين كه نفس كارى كه انجام مى شود، صحيح و نيكو باشد . بنا بر اين نيكوكارى در كار زشت ، بى معناست . شرط دوم، اين كه علاوه بر نيكو بودنِ كار ، چگونگى و شكل انجام آن نيز نيكو باشد؛ بدين معنا كه كار نيكو اگر درست انجام نشود ، انجام دهنده آن ، نيكوكار نخواهد بود ؛ مثلاً اگر خدمت به كسى همراه با منّت باشد ، نيكوكارى صدق نمى كند .
در حديثى از امام صادق عليه السلام نقل شده كه ايشان در تبيين معناى احسان (نيكوكارى) مى فرمايد :
إذا صَلَّيتَ فَأَحسِن رُكوعَكَ وَ سُجودَكَ ، وَ إذا صُمتَ فَتَوَقَّ كُلَّ ما فيهِ فَسادُ صَومِكَ ... وَ كُلُّ عَمَلٍ تَعمَلُهُ للّهِ فَليَكُن نَقيّا مِنَ الدَّنَسِ .[۳۳]
[نيكوكارى، اين است كه] چون نمازى مى گزارى ، ركوع و سجودت را نيكو به جاى آور[ى] و هر گاه روزه مى گيرى، از هر آنچه روزه را تباه [و باطل ]مى كند، دورى كن[ى] ... و هر كارى كه براى خدا مى كنى ، بايد از آلودگى پاك باشد .
اين سخن، بدين معناست كه هر چند نماز و روزه و ساير اعمالى كه عبادت محسوب مى شوند و انسان آنها را براى خدا انجام مى دهد ، ذاتا نيكو هستند ، ليكن انجام دهنده آنها ، در صورتى نيكوكار است كه آن را نيكو و پاك از هر نوع آلودگى انجام دهد.
نكته دوم . نيكوكارى، داراى گستره مفهومىِ بسيار وسيعى است كه شامل انواع فعّاليت هاى انسان مى شود . انسان در هر حركت و سكون مى تواند نيكوكار باشد و مى تواند نيكوكار نباشد . حتّى آن گاه كه مى خواهد حيوانى را براى مصرف خود و يا ديگران ذبح كند ، نيكوكارى در انجام آن ، به اين است كه وسيله ذبح را تيز كند تا حيوان، بيش از آنچه لازم است، صدمه نخورد .
بر اين اساس ، يكى از مهم ترين اصولى كه پيروان اسلام بايد در سبك زندگى، بِدان توجّه كنند ، احسان يا نيكوكارى است و از آن جا كه پيامبر خدا(ص) پيش و بيش از ديگران ، متعهّد به اين اصل بوده ، سيره ايشان، بهترين الگو براى نيكوكارى است .
ادامه دارد