0

داستانها و حکایتهای مسجد

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:داستانها و حکایتهای مسجد
پنج شنبه 23 دی 1395  6:53 PM

 

2- عبادت در مسجد براى سگ سياه 
مردى كه هر كار مى كرد نمى توانست اخلاص خود را حفظ كند و ريا كارى نكند، روزى چاره انديشى كرد و با خود گفت : در گوشه شهر، مسجدى متروك هست كه كسى به آن توجه ندارد و رفت و آمد نمى كند ، خوب است شبانه به آن مسجد بروم ، تا كسى مرا نديده خالصانه خدا را عبادت كنم .
در نيمه هاى شب تاريك ، مخفيانه به آن مسجد رفت ، آن شب باران مى آمد و رعد و برق و بارش ، شدت داشت .
او در آن مسجد مشغول عبادت شد، در وسطهاى عبادت ، ناگهان صدايى شنيد، با خود گفت : حتما شخصى وارد مسجد شد، خوشحال گرديد ( كه آن شخص فردا مى رود و به مردم مى گويد اين آدم چقدر انسان خداشناسى وارسته اى است كه در نيمه هاى شب به مسجد متروك آمده و مشغول نماز و عبادت است ) او بر كيفيت و كميت عبادتش افزود و همچنان با كمال خوشحالى تا صبح به عبادت ادامه داد، وقتى كه هوا روشن شد، و به آن كسى كه وارد مسجد شده بود، زير چشمى نگاه كرد، ديد آدم نيست بلكه سگ سياهى است كه بر اثر رعد و برق و بارندگى شديد، نتوانسته در بيرون بماند و به مسجد پناه آورده است .
بسيار ناراحت شد، و اظهار پشيمانى كرد و پيش خود شرمنده شد كه ساعتها براى سگ ، عبادت مى كرده است ، خطاب به خود كرد و گفت : اى نفس !من فرار كردم و به مسجد دور افتاده آمدم تا در عبادت خود، احدى را شريك قرار ندهم ، اينك مى بينم (العياذ باالله ) سگ سياهى را در عبادتم شريك خدا قرار داده ام ، واى بر من ، چقدر مايه تاءسف است كه اين حالت را پيدا كرده ام !
 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها