پا نگذاشتن شهید باکری روی جنازه عراقی ها!
دوشنبه 13 مهر 1388 10:12 AM
محال
بود یک نفر از عراقیها برای بقیه خطرساز باشد و در تیر رس آقا مهدی باشد
و نزندش. در عوض روی جنازههای آنها پا نمیگذاشت. گاهی پیش میآمد که توی
کانال پر از جسد بود و ما باید از آنجا عبور میکردیم و آتش هم اجازه نمی
داد از کانال بیاییم بیرون. یا باید از کانال می ریختیمشان بیرون، یا
باید از رویشان رد میشدیم.
مهدی هیچوقت راضی نشد پا روی جسدها بگذارد
و رد شود. میگفت هر کدام از اینها عزیز یک خانوادهاند. خیلیها به آنها
وابستهاند. خدا میداند که زن و بچههایشان یا پدر و مادرشان الان در چه
حالیاند و چه حالی میشوند وقتی بفهمند ما داریم روی جنازه عزیزانشان
راه میرویم. میگفت من نمیدانم این جوان سنی است یا شیعه، بصرهای است
یا بغدادی، عرب است یا غیر عرب، فقط میدانم آدم است و حالا مرده و ما
باید لااقل به مردهاش احترام بگذاریم!
به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست
به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح
تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم ازوست
نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل
آنچه در سر سویدای بنیآدم ازوست
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست
به ارادت ببرم درد که درمان هم ازوست
زخم خونینم اگر به نشود به باشد
خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم ازوست
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد
ساقیا باده بده شادی آن کاین غم ازوست
پادشاهی و گدایی بر ما یکسانست
که برین در همه را پشت عبادت خم ازوست
سعدیا گر بکند سیل فنا خانهی عمر
دل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازوست
از سعدی
چهار راه برای رسیدن به آرامش:
1.نگاه کردن به عقب و تشکر از خدا 2.نگاه کردن به جلو و اعتماد به خدا 3.نگاه کردن به اطراف و خدمت به خدا 4.نگاه کردن به درون و پیدا کردن خدا
پل ارتباطی : samsamdragon@gmail.com
تالارهای تحت مدیریت :
مطالب عمومی کامپیوتراخبار و تکنولوژی های جدیدسیستم های عاملنرم افزارسخت افزارشبکه