پاسخ به:دستور به کشتن همدیگر پس از پرستش گوساله سامری؟!
پنج شنبه 16 دی 1395 10:34 PM
قرآن کريم ساحت پيامبران الهي را از بت پرستي پاک ميداند اصولاً چطور ممکن است يکي از پیامبران الهي از يکي از بديهيترين و ابتداييترين اصـول دين يعني «توحيد» بي خبر باشد و به اين سادگي تحت تأثير جماعتي فريبکار قرار گيرد؟!
وجود کلمه «سامري» در قرآن موجبات اعتراض اهل کتاب را فراهم کرده است. آنها معتقدند امکان ندارد که در زمان موسي چنين کسي وجود داشته باشد چرا که سامري منسوب به شهر سامره است که دهها سال بعد از موسي و به وسيله ي يکي از پادشاهان اسرائيل به نام عُمري ساخته شده است در کتاب اوّل پادشاهان که يکي از کتب عهد عتيق است مي خوانيم: « در سي و يکمين سال سلطنت آسا پادشاه يهودا، عُمري به پادشاهي اسرائيل رسيد او تپه سامره را از شخصي به نام سامِر خريد و شهري روي آن ساخت و نام آن را سامره گذاشت.» ( کتاب مقدس، اوّل پادشاهان، باب16،آيات23-24.)
مورخ معروف غربي ويل دورانت صاحب کتاب تاريخ تمدّن وضع مذهب را در ميان قوم بني اسرائيل چنين بيـان ميکند: «يهوديها درآغاز پيـدايش در صحنه تاريـخ بيـابان گرداني بـودند کـه از اجـنّه هوا ميترسيدند و سنگ و چهارپاياني از قبيل گوساله را ميپرستيدند و حضرت موسي «علیه السّلام» چنان که ميدانيم نتوانست عادت گوساله پرستي را به تمامي از ميان قوم خود ريشه کن کند، زيرا عادت تقديس مصريان نسبت به گاو هنوز از يادها نرفته بود، در تاريخ قوم يهود، دلايل فراواني است که از گاوپرستي آن قوم حکايت ميکند.» (دورانت، تاريخ تمدّن، 1/257)
مفهوم آيه در تفاسير
جمعی از مفسّران معتقدند که سامری با اطلاعاتی که داشت، لولههای مخصوصی در درون سینه گوساله طلایی کار گذاشته بود که هوای فشرده از آن خارج میشد و از دهان گوساله، صدایی شبیه صدای گاو بیرون میآمد! بعضی دیگر میگویند: گوساله را آن چنان در مسیر باد گذارده بود که بر اثر وزش باد به دهان او که به شکل مخصوصی ساخته شده بود، صدایی به گوش میرسید. امّا اینکه جمعی از مفسّران گفتهاند گوساله سامری به خاطر مقدارى خاك كه از زير پاى جبرئيل برداشت و در آن ريخته بود به صورت گوساله زندهای درآمد و صدای طبیعی سرداد، شاهدی در آیات قرآن ندارد. (مکارم شیرازی، با همکاري جمعي از فضلاء، تفسیر نمونه، 6/ 371-372)
بعید به نظر میرسد که خداوند چنین قدرتی به مرد منافقی همچون سامری بدهد که بتواند کاری همانند معجزه موسی «علیه السّلام» انجام دهد. و جسم بیجانی را جاندار سازد، کاری که برای توده مردم مسلما گمراه کننده است و دلائل بطلان آن در نظرشان روشن نیست، ولی اگر گوساله به شکل یک مجسمه طلایی بوده باشد دلائل بطلان آن روشن است و تنها میتواند وسیلهای برای آزمایش افراد بوده باشد، نه چیز دیگر. (همان، ص 372)
تمرد و سرپيچي از دستورات الهي
مطالعه و دقّت در سرگذشت قوم يهود،اين حقيقت را روشن مي کند که تقريباً همه فرامين و دستورات الهي که از سوي توسط حضرت موسي «علیه السّلام» به مردم ابلاغ مي گرديد، به نحوي مورد تمرد وسرپيچي آنان قرار ميگرفت. به عبارتي هيچ فرماني را بدون چون و چرا اطاعت نميکردند و هميشه به دنبال بهانهاي براي عدم پذيرش دستورات الهي بودند وهدف شانه خالي کردن از زير بار مسئوليّت بود.
«تمرد و سرپيچي از دستورات و احکام الهي از آيات مذکور به صراحت فهميده ميشود. اين صفت نيز از ويژگيهاي مستمر قوم يهود در طول تاريخ بوده است. و يکي از عوامل موجب کفر و عذاب و لعنت الهي نيز همين سرپيچي و عدم اطاعت محسوب ميشود. اين صفت البتّه به تمام قوم يهود ارجاع دارد و دليل آن نيز عدم اهتمام اين قوم به امر به معروف و نهي از منکر ذکر شده است، زيرا که چه مردماني که هم دوره ارتکاب معصيّتها و تمردها بودند و چه يهودياني که در نسلهاي بعدي و دورههاي بعدي تاريخي آمدند، هيچکدام اين اعمال ناشايست را رد نکرده و تقبيح ننمودهاند.» (آجيلي، يهود و صهيونيسم از منظر قرآن کريم، ص 63)
آيات زيادي در قرآن به اين موضوع پرداخته است (بقره، آيات 51-61،67- 74،93؛ طه، آيات 80 – 97؛ نساء، آيه 154) که بيانگر روحيه سرکش و سلطهجوي آنهاست و اينکه ميخواستند در همه امور استقلال داشته باشند، و اين مسلم است که ريشه در ضعف اعتقادات آنان دارد چرا که اگر خدا را به درستي ميشناختند و پرستش ميکردند، جايي براي چون و چرا کردن در برابر فرامين و دستورات الهي وجود نداشت آن هم بعد از ديدن آيات و نشانههاي الهي. ولي از آنجا که اعتقاد راسخي نداشتند باعث عصيانگري و تمرد آنان در مقابل اوامر الهي گرديد.
کشتن همدیگر
مفسّران در مراد خداوند از امر به کشتن در این آیه سه احتمال دادهاند: 1- این امر، امر امتحانی بوده است و با توبه آنان این امر از آنان برداشته شد. (ر.ک: طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، 1/287؛ سیوطی، الدّرالمنثور في تفسير بالمأثور، 1/69)
2- مراد از قتل در این آیه، قطع شهوات نفسانی و وسوسههای شیطانی است. (کاشانی، تفسير منهج الصادقين في إلزام المخالفين، 1/191)
3- مراد از قتل در آیه، قتل حقیقى است؛ یعنى یکدیگر را بکشید و هلاک کنید. (همان)
کسانی که گفتهاند مراد خداوند متعال کشتن حقیقی بوده است برای این حکم خداوند حکمت و فلسفههایی بیان کردهاند که به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
این کشته شدن موجب تطهیر بنی اسرائیل از کفر و شرک و سبب وصول آنان به زندگی جاودانی و بهجت سرمدى است. (همان).
کشتن انسان اگر چه عملى زشت و حرام است ولى گاهى از نظر پارهاى مصالح، نیکو و واجب میشود و یک نوع مصلحت دینى و اجتماعى عنوان آنرا تغییر میدهد. در مورد بنى اسرائیل نیز چون کشتن آنان مصلحت جلوگیرى از تکرار این نوع گناه بزرگ را داشت، نیکو و امرى پسندیده به شمار میآید. (طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 1/179)
آري اين قوم منحرف و از خود راضي دست به هر کاري ميزند و هر بار به روشي متمسک ميگردد تا در مقابل انبياي الهي ايستادگي نمايد و بر اساس تمايلات، منافع و خواهشهاي نفساني رفتار کند. تاريخ هيچ موقع به ياد ندارد که آنها در برابر انبيا و فرامين و دستورات الهي مقاومت نکرده و بدون امّا و اگر پذيرنده آنها باشند.
اقتباس قرآن از عهدین در قصص قرآنی
ریچارد بل میگوید: «قرآن در بخش قصص به عهد قدیم تکیه داشته است امّا بیشترین منابع قصص که محمّد «صلّی الله علیه و آله و سلّم» از آنها بهره گرفته است مصادر و متون دین یهود و مسیح است. مدّت حضور محمّد «صلّی الله علیه و آله و سلّم» در مدینه فرصت مناسبی بود که بیش از دوران مکّه با کتابهای یهود آشنا شود و برای اقلیّتهای یهودی گفتگو کند و بخشی از کتابهای موسی را از آنان دریافت کند.» (زمانی، مستشرقان و قرآن، ص 146)
تئودور نولدکه زبان شناس آلمانی و پدر خاورشناسی در معرّفی مأخذ ومنبع تعلیم قرآن، میگوید: «مصدر اصلی وحیای که بر پیامبر نازل شد، بر حسب اعتقاد قرون وسطی و بسیاری از معاصران ما، بدون هیچ شکی، نوشتههای یهودی بوده و تعالیم محمّد «صلّی الله علیه و آله و سلّم» در قدیمیترین سورهها نیز به طور آشکاری به مصادر اصلی اشاره دارد؛ لذا لزومی برای تحلیل و کشف این مطلب نیست که بیش تر داستانهای پیامبران در قرآن، بلکه بیشتر تعالیم و احکام آن، ریشه ای یهودی دارد. امّا تأثیرانجیل بر قرآن، بسیار کمتر از این است.» (شاکر و فیاض، سیر تحول دیدگاه خاورشناسان در مورد مصادر قرآن، ص123)
امین خولی به عنوان یکی از اندیشمندان معاصر معتقد است: «اساساً قرآن نمیخواهد رویدادها را از جنبه تاریخی گزارش کند، بلکه روش قرآن آن است که مسائل تاریخی را به همان صورت که در خاطره تاریخی اهل کتاب ثبت شده و متناسب باورهای اساطیری آنان است بازگو کند، بدین روی زمینهای برای ارزیابی برخی قصّههای قرآنی با واقعیّات تاریخی نیست.» (ر.ک: همان، ص60-61)
محمّد احمد خلف الله نیز اگر چه مانند خولی از خاورشناسان نیست امّا ایشان نیز از کسانی است که برای داستانهای قرآنی منشأ غیروحیانی قائل است. وی میگوید: «أحداث و اشخاص در قصص قرآنی از موادی است که گاهی تاریخی، گاهی خیالی و گاهی صورتی است از آنچه در اذهان است یعنی معتقدات و مسلّمات.» (همان،ص281)
پاسخ: در مورد شبهاتی که پیرامون قصص قرآن و اقتباس آنها از تورات و انجیل آمده ذکر چند نکته ضروری است: اوّل اینکه: همانطور که یکی از محقّقین معاصر معتقد است: «حاصل این سخن آن است که قرآن یا لااقل در بخشی از مطالب خود از جمله قصص و بیان رخدادهای ناظر به جوامع پیشین، صرفاً به اقتضای فکر و فضای اندیشه مخاطبان روزگار خود سخن گفته باشد و گفتههای قرآن به توصیف واقعیّت نپردازد (در نتیجه بخشی از قرآن بیثمر و بیفایده باشد چراکه سودی ندارد... که این کاملاً غلط و ادّعای بدون دلیل است. زیرا در این صورت شناخت این بخش از آیات از سایر آیات نیاز به معیّار داشت...) دوّم اینکه: این دیدگاه نه امری بدیهی یا وجدانی است، نه مستند به دلیل عقلی یا نقلی. سوّم: قرآن در تعبیر کلّی، خود را به حق توصیف میکند: «تِلْكَ آيَاتُ اللَّـهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ ...» (آلعمران: 3/108) و قصص بیان شده در قرآن را نیز با صفت حق بودن یاد میکند: «إِنَّ هَـذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ ...» (همان: 62) اگر این پیش فرض را بپذیریم که قرآن کتاب حق الهی است که برای جداسازی حق از باطل فرود آمده است، چگونه میتوان آن را مشتمل بر اموری غیر حقیقی دانست که صرفاً به عنوان ابزار کار از آنها استفاده کرده است.» (ر.ک: سعیدی روشن، زبان قرآن و مسائل آن ،ص215-216)
- شهید مطهری در این باره میگوید: «محال است در سخن خدا یک دروغ و یک باطل بیاید، و لو آنکه خیال بکنی که آن دروغ و باطل برای یک مصلحت اجتماعی است» (مطهری، مجموعه آثار،ج22،ص737)
-ایشان در جای دیگر مینویسد: «قرآن تواریخ و قصصی آورد که مردم آن عصر چیزی از آنها نمیدانستند، وخود پیامبر نیز از آنها بیخبر بود. «تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلَا قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هَـذَا... » (هود: 11/49) و در همه مردم عرب، یک نفر مدعی نشد که این داستانها را ما میدانستهایم، قرآن در این داستانها از تورات و انجیل پیروی نکرد و بلکه آنها را اصلاح کرد. تحقیقات مورخین عصر جدید درباره قوم سباء، قوم ثمود و... نظر قرآن را تأیید میکند.» (مطهری، مقدّمهای بر جهان بینی اسلامی، ص208)
درباره نظر کسانی که معتقدند که داستانهای قرآنی واقعیّت ندارند (از جمله امین خولی) بایستی خاطرنشان کرد که: «این تحلیل دور از واقعیّت و معارض با حکمت خداوند است. اگر بپذیریم فلسفه و حکمت بعثت پیامبر خاتم «صلّی الله علیه و آله و سلّم» و کتاب جاودانه، دعوت مردم به راه حق و تصحیح عقاید تحریف شده و باطل است؛ در این صورت نمیتوان برای پندارهای باطل مشرکان و یا اهل کتاب در متن سخن حق خداوند جایی باز کرد.صرف نظر از آنکه خود قرآن تصریح میکند که محتوای آن حق محض است. «ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ» (بقره: 2/2) «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ» (طارق: 86/ 14- 13) (سعیدی روشن، تحلیل زبان قرآن و روش شناسی فهم آن، ص287)
اعترافات خاورشناسان
در پایان شایسته است از زبان خود مستشرقین قضاوت کنیم. آنهایی که صادقانه و بدون پیش فرض قرآن را مطالعه کرده و بدون کوچکترین شکی آن را به دیگران نیز ابلاغ کردهاند. از جمله این افراد جان دیون پورت است که صادقانه مسئله اقتباس را تشریح و تحلیل کرده است. وی میگوید: «تنها جواب اقناع کننده و قاطع درباره اصل اسلام همان جوابی است که به وسیله قرآن داده شده و آن این است که از آن جایی که همه پیغمبران خدا رسالتشان یکی بوده و حامل یک پیام بودهاند و کتابهای وحی شده یک حقیقت را تعلیم دادهاند، پس شباهت بین قرآن و کتابهای دینی قدیم ناشی از اقتباس و عاریه گرفتن و اخذ و تقلید نبوده و نیست، بلکه دلیلی است از اصل مشترک آنها. خدای متعال همان قانونی را که در کتابهای قدیم الهام فرموده دوباره در آخرین شکل نهایی رسالت نیز الهام فرموده و تأیید کرده است. اسلام، توحید اخلاقی و علمی را تأیید میکند و بسیاری از قوانینی را که یهود بدان عمل کردهاند تصویب مینماید در صورتیکه شعائر و افکار نژادپرستی افراطی یهود را طرد میکند. بلاغت و سادگی و قدرت ذاتی قرآن دلیلی واضح و شاهدی قوی است به این که به وجود آورنده قرآن خداوند متعال است. آثار اوّلیّه نزول آیات، شاهد منظور ماست. معاصرین رسول اکرم «صلّی الله علیه و آله و سلّم» شاهد عینی آثار مرموز آیات قرآنی بودهاند و دیدهاند که در گوش شنونده چه تأثیراتی داشته است و به اصالت منشأ و مبدأ الهی آن ایمان آورده و دیدهاند که چگونه چشم مردم حقیقتجو را باز کرده است. اگر اصل آیات جنبه بشری داشت بایستی از ناحیه افراد مجاور و از ناحیه واسطهها و مؤلّفین و دیگران نیز نمونهای به وجود میآمد. این که ادّعا شده که پیامبر «صلّی الله علیه و آله و سلّم» تعلیمات خودش را به وسیله خوشه چینی از خرمن محصولات کتابهای الهام شده سابق کسب کرده است، قرآن انکار میکند و میگوید آن حضرت «صلّی الله علیه و آله و سلّم» خواندن و نوشتن نمیدانست. (عنکبوت: 29/48: «وَ مَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ» «تو هرگز پيش از اين كتابى نمىخواندى، و با دست خود چيزى نمىنوشتى، مبادا كسانى كه درصدد (تكذيب و) ابطال سخنانت و هستند، شك و ترديد كنند.) به علاوه باید دانست که کتابهای عهد عتیق به زبان عربی در عربستان پیدا نمیشد مگر چند قرن پس از رحلت حضرت محمّد «صلّی الله علیه و آله و سلّم». مقداری از افکار مربوط به عهد عتیق که ممکن است در میان مردم معمولی رایج شده باشد، بسیار مبهم و غالباً متضاد است، به طوری که نمی توانست پایه و مبنای قاطعیّت و گسترش وحدت و نیرویی که در قرآن وجود داشت بشود. و این که گفتهاند محمّد «صلّی الله علیه و آله و سلّم» در سفرها با قبایل عربی آشنا شد که مسیحی شده بودند و افکارش را از آنها گرفت، باید گفت مسیحیّتی که در آن قسمت از جهان بدان عمل میشد آن قدر صورت نازلی داشت که از بت پرستی تشخیص داده نمیشد. حضرت علی «علیه السّلام» فرمود: «قبیله تغلب از مسیحیّت چیزی جزعادت شراب خوردن یاد نگرفته است.» و نیز این گفته درست نیست که گویتین میگوید: «محمّد «صلّی الله علیه و آله و سلّم» پس از آنکه به مدینه آمد و در آنجا با علمای یهود تماس داشت تحت نفوذ تعلیمات یهود قرار گرفت.» چرا که قبل از هجرت، تاریخ مقدّس یهود با همه تفصیلات آن در سورههای مکّی قرآن وحی شده بود. در مدینه اکثریت ربیها وضع مخالفی به خود گرفته و در برابر آن حضرت جبههبندی کردند و این چنین عملی از ابراز حس محبّت معلمی و استادی بسیار دور بود. این که محمّد «صلّی الله علیه و آله و سلّم» توانست خدا و صفاتش را بشناسد به وسیلهی مطالعه کتاب نبود، بلکه به وسیله وحی بود و نیز فقط به وسیلهی وحی بود که توانست رابطه بین خدا و اشیای محسوس و غیر محسوس را تعیین کند و آن چه را برای انسان بعد از مرگ روی خواهد داد، تشخیص دهد.» (دیون پورت، همان، صص257-260)
ایشان سپس مینویسد: «دلیل این که اسلام وابسته به یهودیّت نبوده رشد و پیشرفت تاریخی آن است و این موضوع از اختلافات موجود بین دو کیش،محسوس و مشهود است. برای مثال؛ مفهوم جهاد... که در قرآن با آن همه تأکید شدید بیان شده است، یکی از مهمترین تعلیماتی است که هیچ کجای در ادبیّات یهود دیده نمیشود، همچنین حجاب یا جدایی دو جنس از یکدیگر و پرده نشینی زنان که یکی از مقرّّرات غیر قابل انفکاک اسلامی است نزد یهود سابقه نداشته است. شراب در تشریفات مذهبی یهود و رسوم اجتماعی آنان نقش مهمی بازی میکند.رعایت از مقرّرات و تشرفیات روز شنبه برای پرهیزکاران یهود و استراحت کردن در آن روز آن قدر اهمیّت دارد که به هیچ وجه چنان قیودی در اسلام دیده نشده است و اسلام از آن اعمال احتراز دارد.» (همان، ص262)
مونتگمری وات نیز علی رغم تضادهای فراوانی که در سخنانش پیدا میشود میگوید: «از آثار انبیای صاحب کتاب عهد عتیق و از تعلیمات عهد جدید چیزی در قرآن وجود ندارد؛ زیرا این اعتقاد با جامعهای که خود دارای چندین قرن تاریخ بود مناسبت نداشت.» (مونتگمری وات، محمّد پیامبر و سیاستمدار، ص70)
ادامه دارد