0

بررسی کرامت انسان در قرآن با تأکید بر شبهات کتاب نقد قرآن

 
13321342
13321342
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3394
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:بررسی کرامت انسان در قرآن با تأکید بر شبهات کتاب نقد قرآن
پنج شنبه 16 دی 1395  10:22 PM

 

بررسی صفت «عجله» در آیات قرآنی

ِ وَ كانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً (اسراء11)« و آدمى شتابزده است»  کتاب نقد قرآن با اشاره به این آیه بیان میدارد:  «ﻗﺮآن ﻋﺠﻮل ﺑﻮدن را ﺻﻔﺘﻲ ﻋﺎم ﺑﺮاي ﻛﻞ ﺑﺸﺮ داﻧﺴﺘﻪ اﺳﺖ درﺻﻮرﺗﻴﻜﻪ ﺑﻌﻀﻲ اﻓﺮاد ﻋﺠﻮﻟﻨﺪ ﻧﻪ ﻫﻤﻪ.» (سها، نقد قرآن، ص 475). «شتابزدگی» که کیفیتی خاص برای حرکت از یک مبدأ به یک مقصد است، جزئی از ماهیت انسان و از ویژگیهای فردی او نمی باشد،  کما اینکه  در آیه ی ذیل میفرماید: « فلا تستعجلون» و به نهی از این امر می پردازد: «خُلِقَ الْانسَنُ مِنْ عَجَلٍ  سَأُوْرِيكُمْ ءَايَتىِ فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ» (انبیاء: 21/ 37) « انسان از شتاب آفريده شده است. به زودى آياتم را به شما نشان مى‏دهم. پس [عذاب را] به شتاب از من نخواهيد.»

روشن است اگر صفتی از ماهیت وجودی انسان باشد، قابل رها کردن نیست و نمیتواند مورد نهی قرار گیرد. همانطور که در بسیاری دیگر از آیات قرآن، انسان را به صبر وشکیبایی در برابر رویدادهای ناگوار امر نموده و به بیان فضایل آن میپردازد. (جعفری، انسان در اسلام، ص 40)

پس این آیات علاوه بر اشاره به واقعیتی از زندگی انسانها،  تذکری را به انسانها میدهند تا با کسب صبر و حوصله و افزودن میزان تحمل خود، هر چه بیشترخود را از آفات این صفت رهایی ببخشند. انسان ها به دلیل حفاظت از خویشتن و رسانیدن خود به مراتب متصور از کمالات، گاهی با « صفت عجله » همراه شده اند. همانطور که در آیه ی ذیل به این امر اشاره شده است:  «وَ يَدْعُ الْانسَانُ بِالشرِّ دُعَاءَهُ بِالخْيرْ  وَ كاَنَ الْانسَانُ عجَولًا» (اسراء11) «و انسان [همان گونه كه‏] خير را فرا مى‏خواند، [پيشامد] بد را مى‏خواند و انسان همواره شتابزده است.» آنها که نتوانسته اند به صفت طمأنینه و صبر و تحمل، خود را بیارایند، چه بسا آنچه را که بسیار در طلبش میکوشند و تلاش میکنند جز زیان و آفت برای آنها نمی باشد.

 «دعا» در اينجا معنى وسيعى دارد كه هر گونه طلب و خواستن را شامل مى‏شود، اعم از اينكه با زبان بخواهد، و يا عملا براى بدست آوردن چيزى بپا خيزد و تلاش كند و عجول بودن انسان براى كسب منافع بيشتر سبب مى‏شود، كه  نتواند خير واقعى خود را تشخيص دهد و در حالی که از خدا تقاضاى نيكى مى‏كند، بر اثر سوء تشخيص خود، بديها را از او تقاضا مى‏نماید،.( تفسير نمونه، ‏12/ 40) امام صادق علیه السلام در این رابطه میفرمایند: «راه نجات و هلاك خود را درست بشناس مبادا از خدا چيزى بطلبى كه نابودى تو در آن است، در حالى كه گمان مى‏برى، نجات تو در آن است.»  (حویزی، نور الثقلين جلد 3 صفحه 141.)

جالب است بدانیم خدایتعالی حتی پیامبر مکرم خود را از اینکه در مواجهه با وحی الهی و بیان آن به مردم عجله نماید پرهیز داده است: « در خواندن قرآن پيش از آنكه وحى آن بر تو پايان يابد، شتاب مكن، و بگو: «پروردگارا، بر دانشم بيفزاى.»  ( طه 114)

بررسی ویژگی «خصومت انسان» در قرآن

تنها در  دو آیه از قرآن به نوعی خصومت و دشمنی انسان با خدای خود اشاره مینماید .مسلما این بیان هیچ دلالتی بر خصومت همه ی انسانها ندارد، آنگونه که کتاب نقد قرآن به آن اشاره نموده است. (سها، نقد قرآن، ص 473) و گواه این بیان ما، آیات پر شماری میباشد که در وصف عباد صالح و محب و دوستدار خدا که حاضر به ایثار و بذل جان در راه اوشده اند. چگونه است که ایشان  مفهوم دو آیه را به دیدگاه قرآن در رابطه با انسانها تعمیم داده، و حجم عظیمی از آیاتی که به رابطه ی عشق و انس انسانها با پروردگارشان اشاره دارد ، از نظر دور میدارد: « وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ» (بقره: 2/ 165)« كسانى كه ايمان آورده‏اند، به خدا محبت بيشترى دارند »

 آیاتی که با کلیدواژه «ابتغاء» به معنای طلب و خواست شدید و موکد (مصطفوی، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ‏1/ 310) و همچنین به معنای کوشش فراوان در راه طلب (راغب، المفردات فی غریب القرآن،ص 138) مورد جستجو واقع میگردند،  به بیان ویژگیهای انسانهایی پرداخته که «ابتغاء مرضات الله » و « ابتغاء وجه رب» را وجهه ی همت و آرزوی خود قرار داده و تا پای جان برای آن کوشیده اند.

گاه  رابطه ی عشق انسانها با خدا تا بدانجاست که حاضرند در این راه جان خود را فدا نمایند: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ  وَ اللَّهُ رَءُوفُ  بِالْعِبَاد» (بقره 207) «و از ميان مردم كسى است كه جان خود را براى طلب خشنودى خدا مى‏فروشد، و خدا نسبت به [اين‏] بندگان مهربان است.» و چه معاشقه ای از این نیکوتر که آنها حاضرند جان بدهند و پروردگارشان به بالاترین بها خریدار جان آنها میشود (توبه111)  وگاه رابطه ی دوستی شان با معبود ، آنها را به انفاق های خالصانه وا میدارد:  مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِيتًا مِّنْ أَنفُسِهِم…( بقره‏265) «  و مَثَل [صدقات‏] كسانى كه اموال خويش را براى طلب خشنودى خدا و استوارى روحشان انفاق مى‏كنند…» و گاه این رابطه ی حب الهی موجب میشود، صبرخود را به پای معشوق بریزند: «وَ الَّذِينَ صَبرُواْ ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبهِّمْ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ أَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَ عَلَانِيَةً وَ يَدْرَءُونَ بِالحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُوْلَئكَ لهُمْ عُقْبىَ الدَّار») رعد 22) «  و كسانى كه براى طلب خشنودى پروردگارشان شكيبايى كردند و نماز برپا داشتند و از آنچه روزيشان داديم، نهان و آشكارا انفاق كردند، و بدى را با نيكى مى‏زدايند، ايشان راست فرجام خوش سراى باقى.»              و اما اشارت های الهی در مورد خصومت و دشمنی انسان با خداوند، که در ذیل آیات 4 از سوره ی نحل : «خَلَقَ الْانسَنَ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِين»‏ «  انسان را از نطفه‏اى آفريده است، آن گاه ستيزه‏جويى آشكار است‏.» و آیه ی 77 سوره ی یس: «أ وَ لَمْ يَرَ الْانسَنُ أَنَّا خَلَقْنَهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِين‏» «  مگر آدمى ندانسته است كه ما او را از نطفه‏اى آفريده‏ايم، پس بناگاه وى ستيزه‏جويى آشكار شده است.» وارد شده است، در حقیقت برای تنبه و آگاهی بخشی به انسانهایی است که راه دشمنی با خدایتعالی را در پیش گرفته، و مبدأ آفرینش خود را فراموش نموده اند.

بررسی صفت «یأس انسانها» در قرآن

«وَلَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَئُوسٌ کَفُورٌ  وَ لَئنِ‏ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيَّاتُ عَنىّ‏  إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ إلَّا الَّذِينَ صَبرُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئكَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِير ( هود 9-11) « و اگر ازجانب خود رحمتی به انسان بچشانیم، سپس آن را از وی سلب کنیم، قطعاً نومید و ناسپاس خواهد بود. و اگر- پس از محنتى كه به او رسيده- نعمتى به او بچشانيم حتماً خواهد گفت: «گرفتاريها از من دور شد!» بى‏گمان، او شادمان و فخرفروش است.  مگر كسانى كه شكيبايى ورزيده و كارهاى شايسته كرده‏اند [كه‏] براى آنان آمرزش و پاداشى بزرگ خواهد بود.»

این آیات اشاره دارند به وجود صفت کوتاه بینی در برخی از انسانها که منجر به ديد تنگ نظرانه در آنها میشود، این افراد  تنها وضع حاضررا مى‏بينند،و از آينده دورتر خود غافل مى‏شوند، اگر نعمت از دستشان برود، ديگر بازگشتى براى آن نمى‏بينند و به نا امیدی می افتند، به ياد نمى‏آورند كه آنچه داشته اند از خداى سبحان بوده، و اگر او بخواهد مى‏تواند دوباره آن را برگرداند،و اگر (نعمتى به آنها برسد و يا) نعمت از دست رفته‏ی آنها دوباره برگردد، خيال مى‏كنند مالك آن نعمت هستند، برای همین  مسرور و فخور ‏شده و خدا را در اين سرنوشت خود هيچكاره میدانند، غفلت آن ها مقدمه ی تفاخر و فخر فروشی میگردد. (طبا طباییلإ الميزان، ‏10/ 235  )      

با دقت در آیه ی فوق که استثنایی را برای این بخش از انسانها ذکر نموده  است ، کاملا آشکار میشود این ویژگیهای ذکر شده ، عام نمی باشند و بسیاری از انسانها نیز هستند که به واسطه نوع نگرش و بینش و اعمالشان از این آفات بدور میباشند.آیات دیگری نیز هستند که به این مضمون ذکر شده با عباراتی دیگر اشاره مینمایند. {(اسراء83)  و (روم 36) و (فصلت 49)}

بررسی ویژگی «طغیان انسانها» در قرآن

 «کَلاَّ إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى ‏* أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى‏»(علق 6و7)؛  «حقاً که انسان سرکشی می‌کند، همین‌که خود را بی‌نیاز می‌پندارد.» در مورد این آیه دکتر سها بیان میدارد: «اﻳﻦ ﺻﻔﺖ (طغیانگری) ﺑﻄﻮر ﺟﺰﺋﻲ ﺻﺤﻴﺢ اﺳﺖ ﻧﻪ ﻛلی. ﻳﻌﻨﻲ ﻳﻚ ﺻﻔﺖ ذاﺗﻲ ﺑﺸﺮي ﻣﺤﺴﻮب ﻧﻤﻲ ﺷﻮد . ﻧﻤﻮﻧﻪ اش ﻏﻨﺎي ﻋﻈﻴﻢ ﻋﻠﻤﻲ و ﻣﺎﻟﻲ و ﺻﻨﻌﺘﻲ و رﻓﺎﻫﻲ ﺑﺸﺮ در دﻧﻴﺎي اﻣﺮوز اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺧﻼف ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻃﻐﻴﺎن ﺑﺸﺮ را ﻛﺎﺳﺘﻪ اﺳﺖ و ﺟﻮاﻣﻊ دﻣﻮﻛﺮاﺗﻴﻚ و ﺣﻘﻮق ﺑﺸﺮ را ﺑﻬﻤﺮاه داﺷﺘﻪ اﺳﺖ.» (سها، نقد قرآن، ص 476)

مطالعه در حال انسانها گواه صادق اين واقعيت است كه وقتى دنيا به آنها روى مى‏آورد و مسير حوادث بر وفق مراد آنها است، ديگر خدا را بنده نيستند و به سرعت از او فاصله مى‏گيرند، و فاصله گرفتن از خداوند همراه میباشد با نزدیک شدن به بدیها. (مكارم و همكاران، تفسير نمونه، ج‏20، ص:433) در حقیقت دلیل بر این طغیان، احساس بی نیازی به پروردگاری است که آنها را غرق نعم خود نموده و دل بستن به اسباب دنیوی است که منجر به کفر نیز میشود. (طباطبایی، المیزان، ج 20، ص551)

با توجه به شیوه ی حکومتهای استکباری و استعماری در تاربخ گذشته و حال ایشان، و مشاهده ی خوی ستیزه جویانه و طمع  کارانه ی آنها  در قبال دیگر کشورها میتوانیم به درک بهتری از این بیان قرآنی دست یابیم. چگونه است که دکتر سها نظامهای دموکراتیک را که بر اثر بهره بردن از عقلانیت به این دموکراسی رسیده اند را می بیند ولی به این نکته اشاره نمی نماید که آنها دموکراسی و پیشرفت را فقط برای کشورهای خود میخواهند و گرنه دلیل این  جنگهای طولانی که در کشورهای دیگر به واسطه ی حضور مستقیم و یا غیر مستقیم خود به راه انداخته اند چیست؟ مگر میشود از این همه خوی طغیانگری آنها چشم پوشید. در ضمن دموکراسی نیز در آن کشورها تحت تأثیر رنگ پوست و سیاهی و سفیدی آن متغیر و نامتوازن است .به دکتر سها مشاهده ی رفتار پلیس آمریکا و سیاه پوستان را متذکر میشویم .

بررسی صفت «بخل» در قرآن

در آیه ی  «قُلْ لَوْ أَنتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الْإِنفَاقِ وَکَانَ الْإِنْسَانُ قَتُوراً» (اسراء100) «  بگو: اگر شما مالک گنجینه‌های رحمت پروردگارم بودید، باز هم از بیم خرج کردن، قطعاً امساک می‌ورزیدید و انسان، همواره بخیل است.»   به ویژگی بخل در انسان اشاره مینماید. با بررسی دیگر آیاتی که به همین موضوع اشاره مینمایند، در می یابیم که این صفت در ذات انسانها نیست؛ برخلاف ادعای دکتر سها و بیان ایشان در ذیل این آیه در کتاب نقد قرآن (سها، نقد قرآن ،ص 476) زیرا در آیات دیگر ابتلا به این صفت را خاص برخی از انسانها میداند و نه همه. و از سویی دیگر، انسانها را به پرهیز از بخل دعوت میکند، و میدانیم پرهیز دادن از هر صفتی نشانه ای است بر ذاتی نبودن و اکتسابی بودن آن صفت . این پرهیز در بیانی متفاوت در سوره ی آل عمران ذیل آیه 180 ذکر شده است. در سوره ی نسآء نیز این توصیه در ضمن یک مجموعه سفارشات اخلاقی اجتماعی و خانوادگی آمده است که  بعد از دعوت به ایمان به پروردگار،و نیکی نمودن به پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان و مستمندان و همسايگان و  همراهان و در راه ‏ماندگان؛  بیان میفرماید: «خدا كسى را كه متكبّر و فخرفروش است دوست نمى‏دارد همان كسانى كه بخل مى‏ورزند، و مردم را به بخل وامى‏دارند، و آنچه را خداوند از فضل خويش بدانها ارزانى داشته پوشيده مى‏دارند.» (نساء 36 و37) جالب است که هرکس به صفتی مبتلاست دیگران را نیز به آن فرا میخواند تا بر همراهان خود و شاید هم ایجاد حقانیت در راهی که در پیش گرفته بیفزاید: «الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ  وَ مَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنىِّ الحْمِيد» (حدید 24) «همانان كه بخل مى‏ورزند و مردم را به بخل ورزيدن وامى‏دارند. و هر كه روى گرداند قطعاً خدا بى‏نياز ستوده است.»

 با بررسی این آیاتی که به ویژگی بخل در انسانها پرداخته اند، در می یابیم نتیجه ای که نویسنده ی کتاب نقد قرآن با اشاره به تنها یک آیه به آن دست یافته است ،غیر قابل پذیرش و غیر علمی میباشد.

  1. صفاتی که زمینة خلقت انسان ایجاب می‌کند که انسان دارای آن ویژگی ها بوده باشد،

گاه قرآن به بیان ویژگیهایی در انسان می پردازد که مربوط به زمینة خلقت انسان میباشد، این زمینه، مورد ملامت و توبیخ قرار نمی‌گیرد، بلکه اکتفا نمودن انسان به این زمینه است که مورد مذمت واقع شده و تقبیح میشود.(غفار زاده ، علی، کرامت انسان در افق قرآن )

بررسی صفت «هلوع بودن» و « دوستی مال» در انسان

«إِنَّ الْانسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعا و إِذَا مَسَّهُ الخَيرُ مَنُوعًا إِلَّا الْمُصَلِّينَ  الَّذِينَ هُمْ عَلىَ‏ صَلَاتهِمْ دَائمُونَ  و الَّذِينَ فىِ أَمْوَالهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ  للسَّائلِ وَ الْمَحْرُوم» (معارج 19 -25)

مهمترین علت هلوع بودن انسانها ، وجود اصل صیانت از ذات در انسانهاست. اما گاه آدمی به جهت گم کردن منطق این نیرو، حریص و ناتوان میشود. بدست آوردن یک دسته خصایل نیک اخلاقی چون انفاق و ایثار و کرامت طبع و بذل خیرات و اتصال به درگاه الهی از طریق نماز و عبادات، میتواند این ویژگی را در مسیر صحیح خود قرار دهد .

همانطور که در ادامه ی آیه 19 از سوره ی معارج به این امر اشاره داشته و بیان میفرماید کسانی که اهل نماز هستند و  در اموالشان سهمی برای  محرومین وفقیران  قرار میدهند و به فکر قیامت خود بوده و در پاکدامنی کوشا هستند و اهل حفظ امانات و پیمانهایشان هستند؛ ایشان به حقیقت از «هلوع» بودن به دور شده اند. (جعفری، انسان در اسلام ص42)  دکتر سها در ذیل این آیه به چند سوال پرداخته و بیان نموده است:

«1- آﻳﺎ واﻗﻌﺎ ﻫﻤﻪ ي ﻏﻴﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن ﺗﺎرﻳﺦ داراي اﻳﻦ ﻋﻴﻮﺑﻨﺪ! آﻳﺎ ﻣﺴﻴﺤﻴﺎن و ﻳﻬﻮدﻳﺎن و ﻛﻔﺎر ﺑﻪ ﻣﺴﺘﻤﻨﺪاﻧﺸﺎن در ﻃﻮل ﺗﺎرﻳﺦ ﻛﻤﻚ ﻧﻤﻲ ﻛﺮدﻧﺪ و ﻧﻤﻲ ﻛﻨﻨﺪ؟ 2- آﻳﺎ رﺳﻴﺪﮔﻲ ﺑﻪ ﻣﺮدم ﺗﻬﻴﺪﺳﺖ در دﻧﻴﺎي ﻏﻴﺮ ﻣﺴﻠﻤ ﺎن در ﺟﻬﺎن ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻬﺘﺮ از دﻧﻴﺎي اﺳﻼم ﻧﻴﺴﺖ؟ آﻳﺎ ﻋﺪاﻟﺖ اﻗﺘﺼﺎدي و ﺣﻘﻮﻗﻲ در ﺑﻴﻦ ﻏﻴﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن اﻣﺮوز ﺑﻬﺘﺮ از دﻧﻴﺎي اﺳﻼم ﻧﻴﺴﺖ؟ ﭘﺲ اﻳﻦ ادﻋﺎي ﻗﺮآن ادﻋﺎي ﻏﻠﻄﻲ اﺳﺖ  3- از ﻃﺮف دﻳﮕﺮ آﻳﺎ ﻛﻠﻴﻪ ي ﻛﺴﺎﻧﻴﻜﻪ ﻫﺮ روز ﻧﻤﺎز ﻣﻲ ﺧﻮاﻧﻨﺪ آزﻣﻨﺪ و ﺑﺨﻴﻞ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ؟ اﻳﻨﻬﻢ ادﻋﺎي ﻏﻠﻄﻲ ا ﺳﺖ.4- اﻳﻦ  عیوب در ﻛﻞ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻧﺴﺒﻲ اﺳﺖ . ﺑﻌﻀﻲ از ﻏﻴﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن و ﺑﻌﻀﻲ از ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن آزﻣﻨﺪ و ﺑﺨﻴﻠﻨﺪ و ﺣﻜﻢ ﻛﻠﻲ در ﻣﻮرد ﻫﻴﭽﻜﺪام ﻧﻤﻲ ﺗﻮان ﺻﺎدر ﻛﺮد.  5- اﺷﻜﺎل دﻳﮕﺮي ﻫﻢ در آﻳﺎت ﻓﻮق وﺟﻮد دارد .آﻳات دﻻﻟﺖ دارند ﻛﻪ  اﻧﺴﺎن ﺑﻄﻮرﻛﻠﻲ آزﻣﻨﺪ است،   اﮔﺮ ﭼﻨﻴﻦ اﺳﺖ ﭘﺲ ﻫﻤﻪ ي اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ آزﻣﻨﺪ و  بخیل اﻧﺪ ﭼﻮن ﺟﺰو ذات آﻧﺎن است. ﻣﻨﺘﻬﻲ ﺷﺪت آن در اﻓﺮاد ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﺪ ﻣﺘﻔﺎوت ﺑﺎﺷﺪ پس اﺳﺘﺜﻨﺎء ﻛﺮدن ﻧﻤﺎزﮔﺰاران ﻏﻠﻂ است.) (سها، نقد قرآنلإ ص 478) 

قبل از پرداختن به پاسخ سوالات ایشان دیدگاه عمیق و قابل توجه علامه طباطبایی در این زمینه را متذکر میشویم، ایشان اشاره میدارند که : « هلع یا «حرص» كه از حب ذات است به خودى خود از رذائل اخلاقى نيست، زيرا وسيله‏اى است كه انسان را دعوت مى‏كند تا خود را به سعادت و كمال وجودش برساند، وقتى بد مى‏شود كه انسان آن را درست تدبير نكند ودر هر جا پيش آمد به کار گیرد و اين انحراف در ساير صفات انسانى نيز ميتواند پیش آید. هر صفت نفسانى اگر در حد اعتدال نگاه داشته شود فضيلت است، و اگر به طرف افراط و يا تفريط منحرف گردد، رذيله و مذموم مى‏شود.

انسان در بدو پيدايش خود در حالى كه طفل است، خير و يا شر خود را با غرائز عاطفى  می سنجد و برای بدست آوردن آنچه که دوست دارد هر چه بیشتر حرص میورزد و هنگامی که به مشکلی بر مى‏خورد دچار جزع و ناآرامی مى‏شود، كودك هم چنان بر اين حال هست تا به حد رشد و عقل برسد و حق و باطل و خير و شر را تشخيص دهد. در اين هنگام است كه بسيارى ازحق و باطلها در نظرش تغییر می یابد، و میفهمد اصرار بر حق و باطلهاى دوران كودكيش كه منشأ همه آنها هواى نفس بود، مساوی است با تعرض به حقوق دیگران ؛ و او با عنايت الهى به خير واقعى حرص میورزد و از شر اخروى میهراسد، در نتيجه چنين كسى از كار خير(همان مسابقه به سوی مغفرت پروردگار)  سير نمى‏شود و پيرامون گناه نمى‏گردد. چنین فردی  حرص خود در هنگام برخورد با گناه، و همچنین در برابر اطاعت پروردگار، حرص خود به جمع مال و اشتغال به دنيا را نیز با فضيلت صبر كنترل مى‏كند، و همچنين هنگام برخورد با مصيبت، جزع خود را با فضيلت صبر حفظ مى‏نماید. مسلما این انسان دارای یک مجموعه صفات برتر هست که قرآن کریم به انها اشاره داشته و یکی از آنها  اهل تعبد و بندگی و نماز بودن ایشان میباشد و صفات دیگر او رعایت و پاسداشت امانت و پیمان ها و اقامه ی شهادت راست و حفظ دامن از آلودگی هاست.(طباطبایی ،الميزان، ج‏20، ص: 20)

بعد از این توضیح مفصل از جناب علامه (ره) در پاسخ به سوال اول دکتر سها متذکر میشویم که  همانطور که ذکر شد اولا قرآن این ویژگی را از عیوب انسانها نشمرده است بلکه  حرص را خصلتی ذاتی میداند که در نهاد او قرار داده شده و خود خداوند صلاح دانسته است به انسانها این ویژگی را ارزانی دارد تا در کسب آنچه که خیر آنهاست کوشا باشند. دوم آنکه این آیات در حال تذکر به انسانها هستند تا از به انحراف افتادن این صفت ارزنده جلوگیری نمایند. این امر میسر و مقدور نمی باشد مگر به تأدیب نفس و تربیت آن . قرآن کریم بیان میدارد آنها که اهل نماز اند و خود را به پرداخت حقوق الهی به نیاز مندان جامعه ترغیب نموده اند از کسانی اند که از انحراف این صفت وا رهیده اند و همه ی ادیان الهی در این امر یکسانند، چگونه است که دکتر سها برداشت کردند فقط مسلمین مد نظراین آیه اند و معتقدین پاک طینت و پاک طریق از یهودیان و مسیحیان و ...مشمول بیان این آیه نمیشوند؟در جایی دیگر خدایتعالی در مورد خوبان از دینداران دیگر بیان میدارد: «همه اهل کتاب یکسان نیستند، طایفه‏اى از آنها معتدل و به راه راست‏اند، در دل شب به تلاوت آیات خدا و نماز و طاعت حق مشغول اند.* ایمان به خدا و روز قیامت مى‏آورند و امر به نیکویى و نهى از بدکارى مى‏کنند و در نکوکارى مى‏شتابند و آنها خود مردمى نیکوکارند.* و هر کار خیرى انجام دهند از ثواب آن محروم نخواهند شد و خدا دانا به حال پرهیزکاران است» ( آل عمران 113- 115)

در پاسخ به سوال دوم ایشان بیان میداریم، پاسخ به سوال شما نیاز به یک کار آماری و علمی دارد و با ادعا و یک نگاه ظاهری نمیتوان  به جواب رسید.تنها در این راستا نکته ای مهم وجود دارد که به آن متذکر میشویم و آن اینکه در بین ملل مسلمان فرهنگ نذر ، وقف ،صدقه ، هبه ، خیرات اموات و ادای کفاراتِ روزه و قسم و ... و ادای زکات و خمس و اهدای مال در مراسم های مذهبی از افطار رمضان گرفته تا اعیاد فطرو قربان (و مراسم اطعام عزاداران حسینی در بین شیعیان) وجود دارد که مومنین به آنها پایبندند و درمساجد و حسینیه ها چه بسیار به امور خیریه پرداخته میشود که همه ی این اعمال را همان مومنین پایبند انجام میدهند و میدانیم در بسیاری از کشورها در راستای رفع فقر از سطح جامعه بودجه های دولتی به کار گرفته میشود و اگر چهره ی برخی از کشورها از این آفات پاک تر مینمایند دلیل قطعی بر ویژگی ایثار و بذل مال در بین انسانهای آن دیار نیست؛ و البته که فرهنگ انفاق در بین انسانها ی پاک طینت، امری است فطری که دین به تایید و بسط آن کمک نموده است.

در ادامه متذکر میشویم نکته ای که در سوال سوم به آن اشاره داشته اند میتواند صحیح باشد ؛ زیرا چه بسیارند افرادی که به ظواهر عبادات پایبند مانده اند و نتوانسته اند از آنها همانگونه که خداوند اراده نموده است در راستای تهذیب وپاکی خود و نهادینه کردن ویژگیهای ارزنده ی الهی بهره گیرند، اما نتیجه ای که از سخن خود گرفته اند علمی نیست. و در نهایت اینکه پاسخ سوال چهارم و پنجم ایشان در ذیل مطالب بالا داده شده است .

دو: بررسی صفت «ضعف» در انسانها

«يُرِيدُ اللَّهُ أَن يخَُفِّفَ عَنكُمْ  وَ خُلِقَ الْانسَنُ ضَعِيفًا»(نساء 28)

ویژگی دیگری از انسان که به زمینه ی خلقت او بر میگردد و بیان آن از جانب خدایتعالی، تحقیر انسان نبوده، بلکه تلنگری است بر روح تلاشگر او تا خود را به کمالات علمی و اخلاقی مزین سازد، همان ویژگی «ضعف» وجودی اوست. خلقت طبیعی انسان، از همه جوانب وابسته به زنجیر و اقعیات درونی و بیرونی است،  کمترین خللی در یکی از حلقه های این زنجیرها آشفتگی های جسمی و یا روحی را برای انسان به همراه دارد. بیان این واقعیت برای انسان ها، تذکری سودمند است در راستای شناخت بهتر خود وبه فعلیت رساندن استعداد های وجودی در کنار ضعفهای موجود. ضعفهایی که گاه در نوع و تفاوت استعداد های آنها وجود دارد و گاه در کمیت آنها و مهم تر از همه در علم و دانش و بینش انسانهاست به بسیار ی از قوانین مادی و معنوی عالم؛ و بیان وجود این ضعف و محدودیت تلنگری است در جهت کسب علم و دانش واخلاق.

نتیجه

بعد از مطالعه و بررسی آیاتی که دلالت بر کمالات وجودی انسان ها دارند و همچنین بررسی مقاصد آیاتی که به ظاهر دالّ بر عدم کرامت انسان میباشند بهتر میتوانیم نگاه قرآن را به این موجود ارزشمند عالم خلقت دریابیم، نگاهی منصفانه ، واقع بین و کمال گرا ، دور از تحقیر و توهین.  نگاهی شوق انگیز در راستای شدن و گردیدن ، انسان شدن و خدایی گردیدن؛  زیرا که کمال واقعی اوست و انسان هر آنچه ویژگیهای او را در خود بیشتر پیاده نماید ، به کمال حقیقی نزدیکتر خواهد شد.

با فحص آیات الهی  در می یابیم که انسان، کرامت ذاتی و تکوینی دارد، ولی لئامت ذاتی ندارد. در صورتی که آزادی و اختیار خود را در مسیر عقل و وجدان و وحی قرار ندهد به سوی لئامت حرکت خواهد کرد و آنگاه است که تقبیح و توبیخ او، جنبة منطقی پیدا خواهد کرد.

منابع:

1ـ قرآن کریم.

2ـ راغب اصفهانى، حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن‏، دارالعلم، بيروت 1412 ق.

3ـ جعفری، محمد تقی، انسان در اسلام،  گردآوری محمد رضا جوادی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران 1379 ش.

4ـ جوادی آملی، عبدالله، انسان از آغاز تا انجام ؛ تحقیق سید مصطفی موسوی تبار، نشر اسرا،قم ، تابستان 89 چاپ دوم

5ـ جوادی آملی، عبدالله، تفسیر انسان به انسانْ، تحقیق و تنظیم محمد حسین الهی زاده، قم، نشر اسراء، 1384 ش.

6ـ جوادی آملی ، کرامت در قرآن نشر فرهنگی رجاء، تهرانف  1369 ش.  

7ـ حميدالله، محمد، نامه­ها و پيمان­هاي سياسي حضرت محمد (ص)، ترجمه محمد حسيني، تهران، سروش، 1377 ش.

8ـ سلطانی محمد علی، کرامت انسان از نگاه قرآن، آینه پژوهش  بهمن و اسفند 1385 - شماره 102.

9ـ سها، نقد قرآن. 1393 ش، ویرایش دوم.

10ـ عروسى حويزى عبد على بن جمعه‏،تفسیر نور الثقلین، ناشر: انتشارات اسماعيليان‏، قم‏، سال  1415 ق‏.

11ـ غفار زاده ، علی، کرامت انسان در افق قرآن، http://www.ensani.ir/fa/content/66730/default.aspx

12ـ قرشی سید علی اکبر، قاموس قرآن، دار الکتب الاسلامیه، تهران 1371 ش.

13ـ مدرسی ، محمد تقی، تفسیر هدایت، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، مشهد ،1377 ش.

14ـ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، داراحیاء التراث العربی، بیروت لبنان، ۱۹۸۳، چاپ سوم

15ـ محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمۀ، ترجمه حمید رضا شیخی، موسسه دار الحدیث، قم 1389 ش.

16ـ مصطفوى حسن؛التحقيق في كلمات القرآن الكريم‏ بنگاه ترجمه و نشر كتاب ، تهران ،1360 ش.

17ـ مظفری حمیده ، سیّده فریبا امامی ، اتانازی از دیدگاه قرآن، مجموعه مقالات قرآن و طب،

18ـ مکارم شیرازی ، تفسیر نمونه، دار الکتب الاسلامیه ، تهران ، 1374 ش.

 

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها