پاسخ به:بررسی کرامت انسان در قرآن با تأکید بر شبهات کتاب نقد قرآن
پنج شنبه 16 دی 1395 10:21 PM
انسان به رفتارهای کریمانه دعوت شده است
اینگونه نیست که انسان دارای جایگاه کرامت در نزد خداوند حکیم نباشد، اما به رفتارهای کریمانه دعوت شود. مگر رفتار و منش کریمانه از ذات بی بهره از کرامت منبعث میشود؟ محال است انسان از دیدگاه الهی موجودی ارزشمند نباشد ودعوت به تعامل کریمانه در زمینه ی مسائل فردی و اجتماعی گردد. مسائل متعددی در این حیطه وجود دارند که انسانها به رعایتشان و پایبندی به آنها فرا خوانده شده اند.
ساده ترین امری که در این راستا در قرآن می یابیم دعوت به استفاده از «طیبات» هست در خوراک. در دیدگاه الهی وجود انسان شریفتر از آن است که برای تأمین غذای خود به هر خوراکی دست یابد و آنرا به مصرف برساند. قرآن در این زمینه بیان میفرماید: « يَأَيُّهَا النَّاسُ كلُواْ مِمَّا فىِ الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا» (بقره 168) «اى مردم، از آنچه در زمين است حلال و پاكيزه را بخوريد» و در ادامه در همین سوره به توضیح حلال پرداخته بیان میدارد «يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ» (بقره: 2/ 17) «اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از نعمتهاى پاكيزهاى كه روزى شما كردهايم بخورید»
خداوند بزرگ به دلیل شأن و جایگاهی که برای انسان قائل است ، ساده ترین امور جسمانی او که خوردن و آشامیدن میباشد را نیز از نظر دور نداشته و انسانها را از ناپاکی های ظاهری و معنوی برحذر میدارد، مانند: مردار و خون و گوشت خوك و آنچه را كه [هنگام سر بريدن] نام غير خدا بر آن برده شده است.( بقره آیه ی173 )حرمت شراب و قمار هم در همین راستا بیان شده است. ( مائده 90-91) دعوت بندگان الهی به طهارت وضو و غسل نیز در همین راستا صورت گرفته تا انسان به طهارت جسمی و معنوی خود بها دهد.
در همین راستاست دعوت پیامبران به بندگی خدا و پرهیز و اجتناب از طاغوت(قدرت فریبگر). « وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فىِ كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّغُوتَ» (نحل 36) و همچنین دعوت انسانها به پرهیز از گناهان( ظاهری و باطنی) ؛زیرا که اگر این وجود با کرامت با آلودگیها ی معاصی در هم آمیزد پاکی و کرامتش آسیب میبیند.در همین راستاست که میفرماید:« ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین»
دعوت به پرهیز از تعرض به اموال یتامی ، غیبت و بدگویی ، تجسس در امور شخصی دیگران، القاب بد بر یکدیگر نهادن و تمسخر دیگران (حجرات آیات 11و 12) و پرهیز از تهمت ( نورآیه 4) دروغ ، تکبر و فخر فروشی( لقمان 18 )، تعرض به حریم شخصی دیگران بی اذن آنها ( نور آیه 27) و دستبرد به اموال دیگران، ومنت نهادن بعد از لطف و تصدق (بقره 26) و بسیاری دیگر از امور اخلاقی در همین راستاست.
قرآن براى گسترش كرامت منشى و پاسدارى از كرامت, انسان ها را به بيهوده گريزى نیز تشويق مى كند. كارهاى پست و بيهوده, شخصيت و كرامت انسان را مورد تهديد قرار مى دهد. لذت هاى زودگذر, خوشى هاى غير خردمندانه, اشتغالات كاذب و امثال آن حتى اگر حرام هم نباشند, زيبنده شأن انسانى نيستند. » (سلطانی کرامت انسان در نگاه قرآن) این نوع نگاه به امر و نهی های الهی علاوه بر تبیین جایگاه پر کرامت انسان در نظام دستورات الهی؛ به پذیرش این دستورات کریمانه کمک شایانی مینماید.
جان انسانها دارای اهمیت است
جان انسانها در نزد خدایتعالی چنان عزیز و محترم است که در دیدگاه پروردگار، نجات جان یک انسان برابر است با نجات یک ملت و نابودی یک انسان مساوی است با نابودی بقیه ی انسانها. این نگاه عجیب، حکایت از ارزش و اهمیت شخصیت انسانی در بارگاه الهی دارد : « أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ إِنَّ كَثيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ» ( 32 مائده) كه هر كس فردی را- جز به قصاص قتل، يا [به كيفر] فسادى در زمين- بكشد، چنان است كه گويى همه مردم را كشته باشد. و هر كس فردی را زنده بدارد، چنان است كه گويى تمام مردم را زنده داشته است. و قطعاً پيامبران ما دلايل آشكار براى آنان آوردند، [با اين همه] پس از آن بسيارى از ايشان در زمين زيادهروى مىكنند.»
«قتل دو گونه است: 1 - قتل از طريق گرفتن جان. 2- قتل از طريق ربودن روح انسانيّت با بدى تربيت و جهت دادن و راهنمایی به شر، و همچنین با از بین بردن عقل و اراده در انسان. از دیگر سو خدایتعالی آلودگی به گناه زنا را که در آن آبروی انسان و شخصیت او آسیب میبیند، آنقدر زشت و قبیح میشمارد که بعد از گناه قتل (بزرگترین گناه انسانی) ذکر مینماید. با این بیان قرآنی به رابطهاى ميان قتل نفس از يك سو و زنا از سوى ديگر پی میبریم، هر دو آنها نوعى تجاوز و تعدّى به كرامت انسان تلقّی مىشوند».( تفسير هدايت، ج8، ص: 485)
همچنین تبیین قوانین قصاص و پرداخت دیه در مقابل آسیب های جسمی و روحی ، نیز در راستای اهمیت و ارزش وجود انسان ها در دیدگاه الهی میباشد.
یکی از مسائلی که در جامعه ی امروز بشری دیده میشود و بر سر آن اختلاف نظر وجود دارد، مسأله ی کشتن بیماران صعب العلاج، فقیر و بی پناه وآنانی که خود رضایت به مرگشان میدهند (euthanasia)، میباشد. طرفداران این ایده چنین استدلال می کنند که هرچند این عمل غیر عقلانی است ولی برای فرد درمانده و فقیر، فرد داری زندگی نباتی یا مریضهای صعب العلاج لازم بوده و برای خانواده و جامعه ی آنها مفید میباشد.این قانون در هلند، بلژیک، سوئیس و ایالت ارگون امریکا به تصویب رسیده است. مخالفان اتانازی معتقدند که زندگی موهبتی است الهی و این عمل زیر پا گذاشتن ارزش های انسانی است،زیرا احتمال برگشت همیشه هست.
اسلام، اتانازی را ( که گویا گونه ای خود کشی و یا کمک به آن است ) به هر شکل حرام می داند. (من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 95؛ الکافی، ج 7، ص 45 ) از این رو نمی توان فرد را رها ساخت تا بمیرد زیرا چه بسا ممکن است با حفظ او، شرایط درمانی جدیدی برایش فراهم شود.( حمیده مظفری ، سیّده فریبا امامی ، مجموعه مقالات قرآن و طب، ج 3، ص: 82)
آبروی انسانها محترم است
تأکید بسیار مهم دیگر قرآن، بعد از حفظ جان انسانها ، پافشاری و اصرار بر حفظ آبرو میباشد.با نگاهی به بیان تعزیرات لازم برای مجازات کسانی که آبرو و حیثیت انسانها را نادیده گرفته اند به اهمیت این امر در قرآن کریم پی میبریم، بطوری که برای اثبات زنا، لزوم وجود چهار شاهد مقرّر شده است، در حالی که برای اثبات حقوق و جُرم، وجود دو شاهدِ عادل کافی است؛ حتی در اثبات قتل نفس. این الزام وجود چهار شاهد، خود دلیلی است بر اهمیت آبروی انسان ها؛ تا جایی که اگر سه شاهد بر این امر گواهی دهند، هر سه تازیانه میخورند. (نور4)
همچنین دستورات الهی در راستای پرهیز از تمسخر ، تجسس و غیبت و گذاردن القاب نامناسب بر انسانها ، همگی در راستای حفظ شأن و آبرو و کرامت انسانی است. نهی از «تجسس»، نیز نشانه ای است بر حفظ حریم انسانهاست. هیچ کس حق ندارد حتی به بهانه های مقدس سر از حریم خصوصی افراد درآورد چرا که این امر با هر هدفی گناه بزرگی محسوب میشود (حجرات 12)
«عیبجویی» نیز که خراشیدن روح و شخصیت انسانی است به شدت مورد نهی الهی واقع شده است. برشمردن عیوب آدمیان، علاوه بر تأثیرات منفی در روابط اجتماعی، موجبات از دست رفتن اعتماد به نفس در انسانها میشود. و این تحریم، جز در راستای حفظ کرامت و شخصیت تک تک افراد جامعه نمیباشد. راه برطرف کردن نواقص و عیوب ، اعلان آشکار نیست، بلکه اطلاع رسانی صمیمانه ، محترمانه و آن هم در شرایط مناسب و در فضای گفتگوی امن میباشد. پیامبر اسلام فرمودند:« هرکس در دنیا عیب برادر خود را بپوشاند خداوند در قیامت بر او عیب پوشی نماید.»(ری شهری ، 8/327)
هر نوع رفتاری که در ضمن آنها، تحقیری برای انسانها اتفاق بیفتد، مورد نهی الهی واقع شده است. هیچ انسانی ، مسلمان اخلاق مداری نیست اگر که به تکبر از مردم رو برتابد چنانچه میفرماید: «وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُور»« و از مردم [به نِخوت] رُخ برمتاب، و در زمين خرامان راه مرو كه خدا خودپسندِ لافزن را دوست نمىدارد.» در همین رابطه پیامبر اسلام به ابوذر فرموده اند: هرکس دوست بدارد مردم در نزد او بایستند (در حالی که او نشسته است) جایگاه خود را در آتش دوزخ قرار داده است.(مجلسی ، بحار الانوار، ج77 ص90) ) در حدیثی از امام رضا( علیه السلام ) نیز وارد شده است: « هر كس با مسلمانی فقیر روبه رو شود و به او سلامی متفاوت با سلامی كند كه به ثروتمند می كند، روز قیامت خدای عزّو جلّ را دیدار نماید در حالی كه خدا از او در خشم است.» (ری شهری، میزان الحكمه / جلد 10 / صفحه 4675)
همچنین هیچ کس حق ندارد فقیر مراجعه کننده را به بدخویی و اهانت براند.: «فَأَمَّا الْيَتيمَ فَلا تَقْهَرْ ، وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» (ضحی 9-10)« پس هيچ يتيمى را از روى قهر خوار مشمار و هيچ سائلى را مرنجان» و یا اگر به او کمک نمود، بر او منت نهد و او را رهین مرحمت خود داند « وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِر» ( مدثر6) « و در برابر احسانت نه منت بگذار و نه آن را بسيار و بزرگ بدان» منت نهادن در ازای نیکی آنقدر تقبیح شده تا جایی که خود، باطل کننده صدقات محسوب میشود. (بقره264)
دارایی انسانها محترم است
تأکید دیگر قرآن براهمیت دستاوردهای انسانها و حرمت مال و دارایی آنها میباشد . نادیده انگاشتن زحمات انسانها وحاصل دسترنجشان و عیب گذاردن بر دستاورد های آنان مورد نهی الهی واقع گردیده است. زیرا این شیوه ی برخورد، میتواند موجبات تحقیر شخصیت و کرامت انسانها را فراهم آورد، که این امر از نظر خدای تعالی مردود و غیر قابل قبول است : «وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدينَ » (هود: 11/ 85) «بر اشياء مردم عيب مگذاريد و از حق آنان نكاهيد و در زمين فساد مكنيد .»
نکته ی دیگر توجه به رعایت عدل و انصاف در مبادلات کالایی و خرید و فروش هاست . زیرا که اساس اجتماع مدنى برمبادله و دادوستد است، آنگاه که يك انسان برای بدست آوردن مایحتاج زندگی خود برنامه ریزی مینماید و کالای مورد نیاز را تهیه مینماید، اگر در این مبادله رعایت انصاف انجام نشود فرد مورد نظر علاوه بر آنکه از نظر مالی متضرر میشود از نظر محاسبه و تدیبر معیشت خود نیز به مشکل بر میخورد زیرا آنچه که برنامه ریزی نموده با طمع ورزی دیگران بر هم خورده و موجبات نگرانی این فرد و افراد دیگر جامعه ی انسانی فراهم شده و آرامش روانی و امنیت عمومی و اعتماد، از این جامعه رخت بر می بندد و این مصیبت دامنگیر کل جامعه میشود که از آن در قرآن به فساد تعبیر شده است. (طباطبایی، الميزان، ج10، ص: 544) و لذا خداى تعالى به رعایت پیمانه و عدم کم فروشی توصیه فرموده، که یکی از آن موارد در سوره ی اسراء آیه ی 35 است که میفرماید: «هنگامی که جنسی را پیمانه میکنید، پیمانه را کامل بدهید.و اجناس قابل وزن را با ترازوی درست و صحیح وزن کنید، این برای شما بهتر و فرجامش نکوتر است.» در سوره ی مطففین نیز خداوند« کم فروشان» و اعمالشان را تقبیح مینماید که با این شیوه ی خود علاوه بر ناچیز انگاشتن مال و تلاش انسانها ، با ایجاد حس غبن وزیان در افراد، موجبات تحقیر روحی و روانی آنها را فراهم مینمایند.
اهمیت این امر تا به آنجاست که شعیب نبی(ع) مردم قوم خود را که به این آفت مبتلا بودند از این عمل بر حذر داشته و اجرای این شیوه را یکی از علائم ایمان آنها برشمرد (اعراف 85) (قرطبی10/86) وعدم انجام آن را مساوی با افساد بر روی زمین دانست.(شعراء177) و این امور به تمامه بیانگر میزان ارزش دستاوردهای انسانها در نظامات الهی میباشد.
3ـ بررسی آیاتی که دلالت بر عدم کرامت انسان دارند
آیاتی در قرآن کریم هستندکه میتوانند در نگاه نخستین و گزینشی، بر «عدم کرامت انسانها» اشاره نمایند . اما این آیات بعد از بررسی، دلالت واقعی شان آشکار میشود.
علامه محمد تقی جعفری (ره) بیان نموده اند این اوصاف منفی، هیچیک، بیانکننده ماهیت انسانی نیست، بلکه بیان یک رشته پدیدهها است که با نظر به عواملی در انسان ایجاد میگردد. (جعفری، انسان در اسلاملإ ص 37) بر اساس نظر ایشان میتوان کلیة اوصافی که دلالت بر عدم کرامت دارند را به دو قسم عمده تقسیم نماییم:
1ـ صفاتی که با دخالت خود انسان و با اختیار او به وجود میآید.
2ـ صفاتی که زمینة خلقت انسان ایجاب میکند که انسان دارای آن صفات بوده باشد.
3ـ صفاتی که با دخالت خود انسان و با اختیار او به وجود میآیند:
دسته ای از آیات، به بیان اوصاف پست انسانی میپردازند، همان خصوصیاتی که منافات با کرامت انسانی دارند ؛ این دسته از صفات ، ارتباطی به ذات و طبیعت انسانی نداشته بلکه این خود انسان است که در اکتساب آنها نقش مؤثردارد. و لذا قرآن نیز در ذیل بیان این ویژگیهای منفی، هم آن ویژگیها را مورد نکوهش قرار داده؛ هم استثناها را بیان نموده است ؛ یعنی وصف کسانی را نموده که به این صفات آلوده نشدند. در حقیقت باید گفت اگرقرآن کریم آن صفات منفی را جزو ذات انسانها می دانست، دیگر نه نکوهش آنها صحیح بود و نه استثنایی برای آنها پیدا میشد. این صفات که جزو این دسته میباشند عبارتند از : کفر ، جدال ، عجله ،خصومت ، طغیان ، بخل
دکتر سها این صفات را و آیاتی که به آنها اشاره نموده اند، بیان نموده و آنها را تصویر انسان از قرآن دانسته است. (سها، نقد قرآن، ص 472 ـ 482)
بررسی «کفر» در آیات قرآنی:
آیاتی که به ویژگی کفر در انسان اشاره دارند و مورد استناد کتاب نقد قرآن واقع شده اند عبارتند از : « قتِلَ الْانسَانُ مَا أَكْفَرَهُ . مِنْ أَىّ شىَءٍ خَلَقَه» (عبس 17و 18) «كشته باد انسان، چه ناسپاس است. او را از چه چيز آفريده است» و آیه ی « إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ وَ إِنَّهُ عَلى ذلِكَ لَشَهيدٌ» (عاديات 6 ـ 7) ««كه انسان نسبت به پروردگارش سخت ناسپاس است، و او خود بر اي اين [امر]، نيك گواه است» و آیه «إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ مُبين» (زخرف 15) «به راستى كه انسان بس ناسپاس آشكار است.» میباشد. ایشان از بیان آنها نتیجه میگیرد: «در اﻳﻦ آﻳﺎت دﺷﻤﻨﻲ و ﻛﻔﺮ ﺧﺪا ﻳﻚ ﺻﻔﺖ ﻋﺎم اﻧﺴﺎن ﺷﻤﺮده ﺷﺪه اﺳﺖ ﻛﻪ ﻏﻠﻂ اﺳﺖ . ﺑﺎﻟﻌﻜﺲ ﻫﻤﻴﺸﻪ اﻧﺴﺎن ﻃﺎﻟﺐ ﺧﺪا و ﻋﺎﺷﻖ ﺧﺪا ﺑﻮده و ﻫﺴﺖ . ﺑﻬﻤﻴﻦ دﻟﻴﻞ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮﻳﻦ ﻓﺪاﻛﺎرﻳﻬﺎي ﻣﺎﻟﻲ و ﺟﺎﻧﻲ را ﺑﺮاي ﺧﺪاي ﻣﻮرد ﻗﺒﻮﻟﺶ اﻧجام داده و زﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻦ ﻫﻨﺮﻫﺎ را ﻧﻴﺰ ﺑﭙﺎي ﺧﺪاﻳﺎﻧﺶ رﻳﺨﺘﻪاست.» (سها، نقد قرآن ص473)
قابل ذکر است که قرآن کریم در آیات متعدد ویژگی های کفار را بیان نموده و ضمن معرفی آن ها به مذمت آنها نیز پرداخته است، شیوه ی بیان قرآن از این صفت مذموم کاملا بیانگر پذیرش ارادی آن از جانب انسانها است و بیان این مجموعه از صفات اهل کفر جنبه ی ایجاد هشیاری و بیداری برای انسانها را دارد؛ زیرا چه بسا انسانهایی هستند که به دلیل غفلت در مسیری که منجر به کفر و بی دینی میشود قرارمیگیرند، اما با تنبهی که از جانب آیات قرآن داده میشود آگاه شده و بازگشت به مسیر حق برایشان میسر میشود . از جمله ویژگیهایی که برای کفر و کافران در قرآن به آنها اشاره شده و مورد تحقیق این نوشتار واقع شده میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
* اهل کفر به نشانه های الهی در عالم خلقت بی توجه اند و حتی بعد از تنبه نیز به آنها ایمان نمی آورند. (بقره 28) *در واقع ایشان کسانی اند که حق بر آنها آشکار شده است «قَد تَّبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَى» (بقره 256) و در انکار تا جایی پیش رفته اند که حتی بعد از رؤیت آیات و نشانه های روشن الهی بر کفرو انکار اصرار میورزند (انعام 7). *اینان هم به خود دروغ می گویند و با حق باوری خویش ستیزه میکنند. (انعام 24) و هم بر خدای خود دروغ می بندند ، زیرا که اهل تفکر و تعقل نیستند. (مائده 103) و آیات روشن الهی را با سخنانی باطل وبیهوده در هم می آمیزند. ( ال عمران 70 و 71) *دیگر از ويژگيهايشان بعد از كفر، مبارزه با حق جويان و داد گستران الهی است (آل عمران 21) و از راههای مبارزه ی آنها توهین و تحقیرو دروغ انگاشتن انبیاء الهی میباشد.( اعراف 66) اینان، در ادامه ی راهی که در پیش گرفته اند ، ارزشى براى مومنان قائل نبوده (هود 27) و ایشان را تمسخر و استهزا میکنند. (بقره 212) با اینکه خود به معتقدات اهل ایمان باور و اعتقادی ندارند اما با پیشنهاداتشان باورهای مؤمنان را به بازی می گیرند. (توبه 37 )
* اهل اطعام و کمک به فقرا نیستند (یس 47) اما اهل انفاق مال برای بستن راههای الهی (ایجاد مانع در مسیر حق) هستند تا که مردم را از راه حق منحرف نمایند. (انفال 36) جالبتر از همه آنکه خود بر کفر و راه باطل خود آگاه اند و بر پیمودن این راه و ماندن در طریق ضلال، اصرار میورزند. (عادیات7) به دلیل اصرار بر طریق باطل، قوه ی تشخیص درونی و نیروی وجدانشان از بین رفته و گوییا بر دلهایشان پرده ای کشیده شده و هر آنچه از معجزات الهی را که ببینند باور نکرده و با پیامبران الهی به جدال بر می خیزند. (انعام165) اعمال باطلشان برایشان تزیین یافته و همه ی کارهای خود را خوب می بینند. (رعد 33)
بابررسی ویژگیهایی که برای کفر در قرآن ذکر شده است، کاملا مشخص میگردد پذیرش آن، کاملا اختیاری و ارادی بوده و اینطور نیست که قرآن «کفر» را از صفات ذاتی انسانی یا به قول دکتر سها از صفات عام انسانی بداند؛ در ضمن اگر انسانها مبتلا به کفر نگردند خواهند توانست رابطه ی عاشقانه با خدای خود پیدا کنند و آنگونه که دکتر سها میگوید به پای او عاشقانه بذل مال و جان نمایند .
بررسی ویژگی «جدل» در آیات قرآنی
* «لَقَدْ صرَّفْنَا فىِ هَاذَا الْقُرْءَانِ لِلنَّاسِ مِن كُلّ مَثَلٍ وَ كاَنَ الْانسَنُ أَكْثرَ شىَءٍ جَدَلًا» (کهف54) «و به راستى در اين قرآن، براى مردم از هر گونه مَثَلى آورديم، و [لى] انسان بيش از هر چيز سَرِ جدال دارد. »
* «وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلينَ إِلاَّ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ يُجادِلُ الَّذينَ كَفَرُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آياتي وَ ما أُنْذِرُوا هُزُوا» (کهف 56)«و پيامبران [خود] را جز بشارتدهنده و بيمرسان گسيل نمىداريم، و كسانى كه كافر شدهاند، به باطل مجادله مىكنند تا به وسيله آن، حق را پايمال گردانند، و نشانههاى من و آنچه را [بدان] بيم داده شدهاند به ريشخند گرفتند.»
یکی دیگر از صفاتی که مورد اشاره ی کتاب نقد قرآن واقع شده صفت «جدل » است که در این رابطه میگوید: «در ﻗﺮآن از ﺟﺪل در ﻣﻮرد ﻗﺮآن و آﻳﺎت آن ﺑﻌﻨﻮان ﺻﻔﺘﻲ ﻣﺬﻣﻮم ﻳﺎد ﺷﺪه اﺳﺖ . اﮔﺮ اﺻﻞ ﺟﺪل را ﻗﺪرت ﻧﻘﺎدي ﺑﺸﺮ ﺑﺪاﻧﻴﻢ از ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺗﺮﻳﻦ ﺻﻔﺎت اﻧﺴﺎﻧﻲ اﺳﺖ و ﺑﺰرﮔﺘﺮﻳﻦ ﻋﺎﻣﻞ ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ و ﺗﻤﺪن اﺳﺖ .نقد ﻣﺴﺘﻤﺮي ﻛﻪ در ﺟﻮاﻣﻊ دﻣﻮﻛﺮاﺗﻴﻚ و در ﺳﻴﺴﺘﻢ ﻋﻠﻤﻲ ﻣﺪرن وﺟﻮد دارد ﻛﻠﻴﺪ رﺷﺪ و ﺗﻌﺎﻟﻲ اﺳﺖ . ﻧﻘﺪ، ﻫﻴﭻ ﺧﻂ قرﻣﺰي ﻧﺪارد و ﺻﺤﻴﺢ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﺬاﻫﺐ را از داﻳﺮه ي ﻧﻘﺪ ﺑﺸﺮي ﺧﺎرج ﻛﻨﻴﻢ . ﻣﺬاﻫﺐ ﻫﻢ ﻣﻄﺎﻟﺐ درﺳﺖ و هم ﻧﺎدرﺳﺖ دارﻧﺪ و ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎ ﻧﻘﺪ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻲ ﺗﻮان ﺑﻪ ﻧﻜﺎت ﻣﺜﺒﺖ ﻳﺎ ﻣﻨﻔﻲ آﻧﺎن ﭘﻲ ﺑﺮد. (سها، نقد قرآن، ص479)
معنای لغوی و اصطلاحی لغت «جدل» ، برخلاف دیدگاه نویسنده کتاب نقد قرآن، ، «نقادی» نیست. بلکه در لغت به معنای پافشاری و استحکام است، چه در کلام و چه در غیر آن، چه از راه حق و چه از راه باطل، حتی میتواند از راه مخاصمه نیز باشد. (مصطفوی، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، 2/64) نا گفته نماند اكثر استعمال اين صيغه در قرآن در منازعه و مخاصمه ی نا حق است. (قرشی، قاموس قرآن، 2/23 ) پس به هیچ وجه معنای این لغت، اشاره ای به ویژگیهای خوب انسانی نیست. در اصطلاح نیز« جدل» به معنى گفتگويى است كه بر اساس نزاع و تسلط بر ديگرى صورت گيرد، و در " مجادله" دو نفر در برابر هم به جر و بحث و مشاجره برمی خيزند، اين كلمه در اصل- بطورى كه راغب مىگويد- از" جدلت الخيل" (طناب را محكم تابيدم) گرفته شده است، گويى كسى كه چنين سخنانى مىگويد مىخواهد طرف مقابل را به زور از افكارش بپيچاند. (راغب، المفردات، ص 189) بعضى نيز آنرا به معنى كشتى گرفتن و ديگرى را بر زمين افكندن دانسته اند كه در مشاجرات لفظى نيز به كار مىرود، به هر حال منظور از انسان در آیه ی مذکور، انسانهاى تربيت نايافته است، که این ویژگی منفی را با خود دارند.
ادامه دارد