تشکیل حکومت اسلامی یکی از مهمترین اهداف و اقدامات ائمه معصومین علیهمالسلام و از جمله امام صادق علیهالسلام بود. رهبر انقلاب درباره مبارزات سیاسی امام صادق علیهالسلام فرموده اند: «امام صادق علیهالسلام مشغول یک مبارزه دامنهدار و پیگیر بود. مبارزه برای قبضه کردن حکومت و قدرت و به وجود آوردن حکومت اسلامی و علوی. یعنی امام صادق علیهالسلام زمینه را آماده میکرد تا بنیامیه را از بین ببرد و به جای آنها حکومت علوی را که همان حکومت راستین اسلامی است بر سر کار بیاورد.»
در اینباره، پایگاه دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب با حجتالاسلاموالمسلمین عباس اخوان، استاد حوزه و کارشناس مسائل مذهبی گفت و گویی کرده است که بخشهایی از آن در پی میآید. بحث قیام در تشیع، منشأ قرآنی دارد و خداوند در قرآن میفرماید: «قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنی وَ فُرادی». این قیامی که در قرآن ذکر شده است؛ یعنی در هر شرایطی آن کسی که متلبس به ایمان میشود بهواسطه ایمان، باید شأن قیام پیدا کند. طبیعتاً در شرایط و حالات مختلف و در عرصههای گوناگون، چگونگی این قیام فرق میکند، اما خود قیام یعنی اینکه انسان از آن جنبه خمودگی و افتادگی خارج شود و بهسوی ترقی و تعالی و تکامل حرکت کند؛ این شالوده و اساس دعوت همه انبیاست.
سقوط بنی امیه و آمادگی امام صادق(ع) برای تشکیل حکومت اسلامی
در زمان امام صادق علیهالسلام، بنیامیه در معرض زوال قرار داشت و مشروعیت خود را از دست داده بود. در جایجای سرزمینهای اسلامی، شورشهایی اتفاق میافتاد. تمام اینها نشان میداد که این امپراتوری در معرض زوال است. در آن مقطع، از طرفهای مختلف به امام صادق علیهالسلام گفته میشد که آقا حرکت کنید، راه بیفتید و... . در هیچکدام از این موارد، نمیبینیم که امام علیهالسلام فرموده باشند نه حرکت نکنید، کاری نکنید و مثلاً سر جایتان بنشینید. چنین چیزهایی را اصلاً نمیبینیم؛ یعنی فضای جامعه فضای التهاب است.
به امام رجوع میشود و ایشان هم در این فضا نمیفرمایند اقدامی انجام ندهید. امام علیهالسلام کارهایی هم انجام میدهند. البته اقدامات ایشان مانند کارهایی نیست که مثلاً کسی چون ابومسلم انجام میداد. بنابراین موضوع قیام، جزئی از معارفی است که تشیع به آن اعتقاد دارد. اما باید این را هم در نظر بگیریم که خود قیام بهمنزله و بهمعنای یک اقدام فیزیکی، نیازمند مقدماتی است. باید افرادی باشند که معرفت عمیق به این الگو داشته باشند؛ معرفت به اینکه اگر در این راه کسی صدمه دید اجر آن را دارد. خیلیها با امام(ع) بودند، ولی تا جایی میآمدند و بعد یا جا میماندند و یا از ایشان دور میشدند. بهعنوان نمونه، بطائنی آدم خوبی است که امام علیهالسلام او را بهعنوان وکیل خود معرفی میکند و هفتاد هزار دینار هم پول پیش این آدم جمع میشود. این پولها را امام برای چه جمع میکرد؟ قطعاً میخواستند آن را در محل خودش هزینه کنند، اما این پول احتیاج به مدیریت داشت. اگر بطائنی منحرف نمیشد و پولها را نمیخورد، طبیعتاً تاریخ بهگونهای دیگر پیش میرفت، ولی او فریب میخورد و با امام زمان خود درگیر میشود.
مشکل عدم ولایتپذیری
یکی از اموری که موجب شد امام صادق علیهالسلام به هدف خود، یعنی تشکیل حکومت اسلامی نرسند، این بود که افراد بهعنوان تابع، در تابعیت خود سست بودند. این سستی یا از باب پیروی از هوای نفس بود یا اینکه معرفت لازم را نداشتند. گاهی شخصی خود را در جایی در مقام اطاعت قرار میداد و بعد یکدفعه سست میشد یا اینکه چند قدم به جلو میآمد و بعد برمیگشت، چون تابعیت نداشت. در بحث عامل انسانی، از یک سو، شیعیان سستی در معرفت امام داشتند و از سوی دیگر، مخالفین متأسفانه با تیزهوشی و فرصتسنجی، در میان آنها رخنه میکردند. در مواردی، امام صادق علیهالسلام به اصحابشان میفرمودند که فریب بنیعباس را نخورید. آنها اگر به قدرت برسند، چنین و چنان میکنند، اما خیلیها گوششان بدهکار این حرفها نبود. مایه تأسف است که حتی بعضی از اصحاب، گویا شأن خود را برابر با شأن ائمه علیهمالسلام میدانستند و آنها را نصیحت میکردند! مثلاً عده زیادی آمدند و به سیدالشهداء(ع) گفتند کجا میخواهی بروی؟ چرا این کار را میخواهی انجام دهی؟ یا اگر میخواهی چنین کاری را انجام بدهی، حداقل زنها و بچهها را با خودت نبر. آنها گویا اصلاً متوجه نمیشدند که قول و فعل امام، منعندا... و برای شیعیان و اصحابش حجت است.
معرفت، لازمه شناخت درست و رسیدن به جایگاه مطلوب
حتی یک عالِم، یعنی کسی که حوزه رفته و معارف الهی را خوانده است، اگر مردم زمانهاش معرفت لازم نسبت به او داشته باشند، هزار کار میتواند انجام دهد، اما اگر امام معصوم هم باشد، ولی مردم نسبت به او معرفت نداشته باشند، کاری نمیشود کرد. همین موضوع در زمان انقلاب اسلامی ایران اتفاق افتاد. شخصیتی از اولاد پیامبر(ص) قیام کرد و مردم زمان انقلاب به ایشان باور داشتند. مثلا در واقعه ۱۷ شهریور سال ۵۷، این طور نبود که با کشته شدن تعدادی از مردم، بقیه منصرف شوند، بلکه اعتقادشان به راهی که میرفتند قویتر شد. چون باور مردم این بود که کشته شدن در این راه مورد رضایت خداوند متعال است. اینها، حاصل معرفت دینی است.