0

آیا ضرورت انجام کارها به‌ وسیله‌ خداوند به معنای تعیین تکلیف برای او نیست؟!

 
taha_h
taha_h
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1394 
تعداد پست ها : 5282
محل سکونت : تهران

آیا ضرورت انجام کارها به‌ وسیله‌ خداوند به معنای تعیین تکلیف برای او نیست؟!
پنج شنبه 18 آذر 1395  11:27 AM

متکلمان عدلیه (امامیه و معتزله) بر اساس دلایل و اصول خود، صدور بعضی از افعال را از خداوند واجب و ضروری می‌دانند. عده‌ای گمان برده‌اند که این بیان متکلمان، مساوی با تکلیف کردن چیزی بر خدا و مجبور کردن او بر انجام یک کار است؛ بدین سبب از آوردن چنین تعابیری خودداری کرده‌اند. ابو المظفر اسفرائینی(متوفای 471ق) از عالمان بزرگ اهل سنت که اشعری مسلک است، در این زمینه می‌گوید: «کدام عقلی می‌پذیرد که چیزی بر خدا واجب باشد، در حالی‌که هیچ واجبی نیست، مگر این‌که کسی باشد که آن‌را واجب کرده باشد و حال آن‌که بالاتر از خداوند کسی نیست که بخواهد چیزی را بر او واجب کند».[1]

ابن تیمیه، رئیس فرقه‌ وهابیت، نیز همین‌گونه از کلمات متکلمان عدلیه برداشت کرده و چنین نوشته است: «عدلیه همان‌طور که چیزی را بر بندگان واجب می‌کنند، به همان نحو بر خداوند نیز حکم به وجوب می‌کنند، و همان‌گونه که افعالی را بر بندگان حرام می‌کنند، به همان نحو بر خداوند نیز حکم به حرمت می‌کنند».[2]

به نظر می‌رسد این‌گونه برداشت‌ها از سخنان عدلیه اشتباه است. برای روشن‌تر شدن منظور متکلمان عدلیه لازم است بدانیم که وجوب حدّاقل دو معنا دارد:

1. طلب و درخواست انجام کاری، همراه با عدم رضایت نسبت به ترک آن کار.[3] این معنا از نوعی ولایت و برتری آمر، نسبت به شخص مأمور حکایت دارد، و همان وجوبِ شرعیِ مصطلح در نزد فقها است. بدیهی است که هیچ عاقلی به این معنا نمی‌تواند چیزی را بر خدا واجب کند؛ زیرا در این صورت لازم می‌آید شخص آمر، برتر از خدا و حاکم بر او باشد. محقق طوسی(متوفای673ق) نیز تصریح می‌کند که وجوبی که عدلیه می‌گویند، به معنای حکم شرعی و مصطلح فقها نمی‌باشد.[4]

2. اصطلاح دیگر وجوب، همان چیزی است که در فلسفه و کلام از آن به «ضرورت» تعبیر می‌کنند،[5] و مراد متکلمان عدلیه نیز همین اصطلاح است. ضرورت، یک رابطه‌ تکوینی و تخلّف ناپذیر و در قبال امتناع و امکان است. ضرورت انجام کار نیکو که متکلمان عدلیه درباره‌ خداوند به‌کار می‌برند، به این معنا است؛ خداوندی که کمال محض و خیر محض می‌باشد، محال است که این کار انجام نگیرد. به تعبیری دیگر؛ اگر عمل خاصی مقتضای عدل، حکمت، جود، رحمت یا دیگر صفات کمال الهی باشد، انجام آن عمل، واجب و ضروری است. این بدان دلیل است که ترک چنین عملی مستلزم نقص در ساحت خداوندی است و وجود نقص در این ساحت، محال است.[6] در حقیقت عقل ما با ملاحظه‌ چنین ذاتی، درک می‌کند که به طور قطع از او چنین عملی صادر می‌شود، نه این‌که عقل حکم(اعتبار) ‌کند که او باید چنین کند یا چنان نکند تا گمان شود وجود خداوند، تابع و مقهور قوانینِ از پیش تعیین شده‌ قرار گرفته است. به طور مثال؛ از ذاتی که منبع همه کمالات است و قدرت و علم و حیات دارد، نزول رحمت ضروری است و در واقع معنا ندارد و قابل فرض نیست که چنین ذاتی با چنین اوصافی نزول رحمت نکند؛ چرا که او علاوه بر دارا بودن این صفات، از بُخل و تنگ‌دستی نیز پاک و منزّه می‌باشد.[7]

از باب مثال معقول به محسوس، این به مانند آن است که بگوییم: انسان عاقلی که به مضرات سمّ آگاه است، محال است که جام سم را سر بکشد؛ و یا انسان عاقل و آگاه از نیاز‌های بدن و چیزهایی که سلامتی بدن را به خطر می‌اندازد، حتماً ترک غذا خوردن ننموده و تغذیه مناسبِ روزانه را ترک نمی‌کند.[8]

گفتنی است؛ برخی از فلاسفه نیز به دلیل همین اشکال وارد بر متکلمان عدلیه، تعبیر به «وجوب علی الله» (بر خدا واجب است) را نادرست و لازمه‌ آن‌را تکلیف کردن بر خداوند به لزوم تبعیت از قانونی از پیش تعیین شده دانسته‌اند[9] و بدین سبب به‌جای تعبیر پیش‌گفته، «وجوب عن الله» ( از خدا ضروری است) را به‌کار می‌برند.[10]

با این حال؛ در برخی از آیات قرآن مجید نیز خود خداوند، انجام بعضی از افعال را بر خود واجب دانسته است و در بیان این الزام از تعبیر «علی» (بر) استفاده کرده است، که با توجه به توضیحات گذشته به معنای ضرورت صدور آن افعال از خدا است.[11]
 
 
 
 
 
 
 

[1]. اسفراینى‏، ابو المظفر، التبصیر فی الدین، پاورقی، کوثرى، محمد زاهد، ص 147، قاهره‏، المکتبة الأزهریة للتراث‏، چاپ اول، بی‌تا.
[2]. مجموعة الرسائل الکبرى، ج 1، ص 333 به نقل از: ربانی گلپایگانی، علی، القواعد الکلامیة، ص 75، ‏قم، مؤسسة امام الصادق(ع‏)، چاپ اول‏، 1418ق‏.
[3]. ر.ک: قمى، میرزا ابو القاسم بن محمد حسن،‏ قوانین الأصول، ص 83، تهران، مکتبة العلمیة الاسلامیه‏‏، چاپ دوم، ‏1378ق‏؛ رشتى، میرزا حبیب ‏الله بن محمد على، ‏بدائع الأفکار، ص 264، قم، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام)،‏ چاپ اول، بی‌تا.
.[4] طوسى‏، خواجه نصیر الدین، تلخیص المحصل، ص342، بیروت‏، دار الاضواء، چاپ دوم، 1405ق‏.
 .[5]ر.ک: جرجانی، میر سید شریف‏، کتاب التعریفات، ص 110، تهران‏، ناصر خسرو، چاپ چهارم‏، 1412ق‏؛ بهمنیار بن المرزبان، التحصیل، ص 59، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1375ش.
[6]. ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، ص 48، قم، مؤسسۀ بوستان کتاب، چاپ دوم، 1378ش.
[7]. جوادی آملی، عبد الله، توحید در قرآن،  ج 2،  ص 197 - 198، قم، اسراء، چاپ اول، 1383ش.
[8]. این فقط یک مثال است و فقط در صدد اشاره به ضرورت انجام یک کار است نه چیز دیگری.
[9]. کلام حضرت آیت الله جوادی آملی در این‌باره چنین است: «بر پایه این حکم، قانونی بر خداوند حاکم است که باید طبق آن عمل کند، در حالی که هیچ وجوب قانونی بر خدا حاکم نیست؛ نه وجوب اعتباری و تشریعی برای خدای سبحان است و نه وجوب تکوینی؛ یعنی ذات اقدس خداوند مقهور چیزی نمی‌شود»؛ جوادی آملی، عبد الله، تسنیم، ج 16، ص 649، قم، اسراء، چاپ اول، 1388‍ ش؛ توحید در قرآن، ص 246.
[10]. معتزله نیز به خطا رفته و با تعبیر «یجب علی الله» چیزی را بر خدا واجب کرده‌اند، بلکه باید گفت یقیناً خدای سبحان کار قبیح نمی‌کند؛ زیرا او خیر محض است و از او جز خیر صادر نمی‌شود. نتیجه این‌که باید تعبیر «یجب عن الله» را به‌کار بُرد، تا چیزی بر خدا حاکم نشود. تسنیم، ج 18، ص 684.
[11]. «إِنَّ عَلَینا لَلْهُدى»، اللیل، 12؛ «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَة»، انعام، 54؛ «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها»، نجم، 6؛ «وَ کانَ حَقًّا عَلَینا نَصْرُ الْمُؤْمِنِین‏»، روم، 47؛ «کَذلِکَ حَقًّا عَلَینا نُنْجِ الْمُؤْمِنِین»، یونس، 103؛ «کتب الله لأغلبنّ أنا و رسلی»، مجادله،21.

 

 

 

 

 

منبع: http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa37797

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها