شرح حدیث جبریل علیه السلام
شنبه 11 مهر 1388 3:35 PM
از عمر بن خطاب – رضی الله عنه- روایت است كه فرمود:« بَیْنَمَا نَحْنُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ذَاتَ یَوْمٍ إِذْ طَلَعَ عَلَیْنَا رَجُلٌ شَدِیدُ بَیَاضِ الثِّیَابِ شَدِیدُ سَوَادِ الشَّعَرِ لَا یُرَى عَلَیْهِ أَثَرُ السَّفَرِ وَلَا یَعْرِفُهُ مِنَّا أَحَدٌ حَتَّى جَلَسَ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَأَسْنَدَ رُكْبَتَیْهِ إِلَى رُكْبَتَیْهِ وَوَضَعَ كَفَّیْهِ عَلَى فَخِذَیْهِ وَقَالَ یَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنِی عَنْ الْإِسْلَامِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الْإِسْلَامُ أَنْ تَشْهَدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَتُقِیمَ الصَّلَاةَ وَتُؤْتِیَ الزَّكَاةَ وَتَصُومَ رَمَضَانَ وَتَحُجَّ الْبَیْتَ إِنْ اسْتَطَعْتَ إِلَیْهِ سَبِیلًا قَالَ صَدَقْتَ قَالَ فَعَجِبْنَا لَهُ یَسْأَلُهُ وَیُصَدِّقُهُ قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنْ الْإِیمَانِ قَالَ أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَتُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ خَیْرِهِ وَشَرِّهِ قَالَ صَدَقْتَ قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنْ الْإِحْسَانِ قَالَ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاكَ قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنْ السَّاعَةِ قَالَ مَا الْمَسْئُولُ عَنْهَا بِأَعْلَمَ مِنْ السَّائِلِ قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنْ أَمَارَتِهَا قَالَ أَنْ تَلِدَ الْأَمَةُ رَبَّتَهَا وَأَنْ تَرَى الْحُفَاةَ الْعُرَاةَ الْعَالَةَ رِعَاءَ الشَّاءِ یَتَطَاوَلُونَ فِی الْبُنْیَانِ قَالَ ثُمَّ انْطَلَقَ فَلَبِثْتُ مَلِیًّا ثُمَّ قَالَ لِی یَا عُمَرُ أَتَدْرِی مَنْ السَّائِلُ قُلْتُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ فَإِنَّهُ جِبْرِیلُ أَتَاكُمْ یُعَلِّمُكُمْ دِینَكُم ْ» (1)
(روزی ما نزد رسول الله - صلی الله علیه و سلم- نشسته بودیم مردی بر ما وارد شد كه جامه او بسیار سفید و موهای سرش بسیار سیاه بود و كسی از ما او را نمی شناخت و هیچ اثر سفر بر او نبود كه بگوییم از جایی دور آمده است تا اینكه نزد پیامبر - صلی الله علیه و سلم- نشست و دو زانوی خود را به دو زانوی پیامبر - صلی الله علیه و سلم- چسباند و دو دستش را بر دو ران آن حضرت نهاد و گفت: ای محمد مرا از اسلام خبر ده؟ پیامبر - صلی الله علیه و سلم- در پاسخ فرمود: اسلام عبارت است از اینكه گواهی دهی و یقیین داشته باشی معبودی بحق جز خدای یكتا نیست و آنكه محمد فرستاده خداست و نماز برپا داری و زكات بدهی و روزه رمضان را بگیری و اگر توانایی انجام حج را داری آن را بجای آوری. آن مرد گفت: راست گفتی.
ما به شگفت آمدیم كه از رسول اكرم سؤال می كند(در حالیكه سؤال علامت ندانستن است) و تصدیق می نماید(درحالیكه تصدیق نشانه دانستن است). گفت: مرا از ایمان خبر ده؟ حضرت فرمود: ایمان عبارت است از اینكه ایمان بیاوری به یگانگی خدا، ملائكه، كتابهای آسمانی، پیامبران، روز قیامت و قضا و قدر به خیر و شر آن. آن مرد گفت: راست گفتی.
گفت مرا از احسان و نیكوكاری خبر ده؟ فرمود: نیكوكاری عبارت است از اینكه چنان خدا را بندگی نمایی كه گویی او را می بینی و اگر تو او را نمی بینی یقیین بدار كه او تو را می بیند. گفت: مرا از روز قیامت خبر ده؟ فرمود: سؤال شونده از سؤال كننده داناتر نیست.
گفت: مرا از نشانه های قیامت باخبر ساز؟ فرمود: آنكه كنیز آقایش را بزاید و آنكه پا و تن برهنگان بینوا و چوپان گوسفندان را ببینی كه به برافراشتن كاخ(و زیاده روی در ساختمان) بپردازند. پس آن مرد رفت و من چندی نشستم. آن حضرت فرمود: ای عمر می دانی كه سؤال كننده چه كسی بود؟ گفتم خدا و رسول خدا بهتر می دانند. فرمود: او جبریل بود كه آمده بود تا دینتان را به شما بیاموزد.)
شرح حدیث جبریل - علیه السلام-
این حدیث دارای قدر و منزلت عظیم، معرفی كننده تمام دین با بهترین شیوه و واضح ترین عبارات است و وصفی جامعتر و كاملتر برای این حدیث از این سخن پیامبر - صلی الله علیه و سلم- كه می فرماید:« فَإِنَّهُ جِبْرِیلُ أَتَاكُمْ یُعَلِّمُكُمْ دِینَكُمْ »(او جبریل بود كه آمده بود دینتان را به شما بیاموزد) نمی یابیم.
این حدیث دلالت دارد بر اینكه حقیقت دین سه مرتبه است: اسلام، ایمان و احسان. این سه مرتبه بسیار عظیم و بزرگ هستند زیرا الله سبحانه و تعالی سعادت و بدبختی در دنیا و آخرت را بر آن قرار داده است و بین این سه مراتب ارتباط محكمی وجود دارد كه دایره اسلام وسیعترین آنهاست و بعد از آن دایره ایمان و بعد از ایمان دایره احسان می آید. پس تمام احسان كنندگان، مؤمن هستند و تمام مؤمنان مسلمان می باشند و از آنچه گذشت سِر و راز عتاب خداوند بر آن اعرابی هایی كه ادعای مقام ایمان می كردند، روشن می شود:{ قَالَتِ الْأَعْرَابُ آَمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِكُم ْ} (2) «اعرابیان گفتند ایمان آورده ایم. بگو هنوز ایمان نیاورده اید، بهتر است بگویید اسلام آورده ایم چرا كه هنوز ایمان به دلهایتان راه نیافته است» این آیه دلالت می كند بر اینكه ایمان خاصتر و دایره اش از دایره اسلام كوچكتر است.
و هرگاه بخواهیم در فهم مراتبی كه گذشت تعمق نماییم به این نتیجه می رسیم كه اسلام یعنی الله سبحانه و تعالی را آنطوری كه شریعتش می فرماید، پرستش نماییم و در طاعت و عبادت او در ظاهر و باطن تسلیم محض باشیم. این آن دینی است كه الله به وسیله آن بر رسول الله - صلی الله علیه و سلم- و امتش منت نهاد و آن را دین تمام بشریت تا روز قیامت قرار داد و از احدی دینی غیر از اسلام را قبول نمی كند.
همانگونه كه در حدیث اشاره شد اسلام شش ركن دارد اول آن اشهد أن لااله الا الله و أن محمد رسول الله كه هر دو را در یك ركن جمع نموده، اشاره دارد به اینكه عبادت كامل نمی شود و مورد قبول قرار نمی گیرد مگر اینكه این دو شرط را داشته باشد: خالص گردانیدن دین برای خدا و تابعیت مطلق از رسول الله - صلی الله علیه و سلم- همانگونه كه خداوند می فرماید:{ فَمَنْ كَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا } (3) «هر آن كس كه امید در لقای پروردگارش بسته است، كار نیكو پیشه كند و در پرستش پروردگارش كسی را شریك نیاورد.»
ملاحظه می نمایید كه در این حدیث اسلام اعمال ظاهری است و آن برای این است كه اسلام و ایمان در یك سیاق واحد جمع شده اند كه در آن اسلام به اعمال ظاهری و ایمان به اعمال باطنی از اعتقادات و اعمال قلب تفسیر می گردند.
اما ایمان متضمن سه امر است: اقرار به قلب، گفتن به زبان و عمل بوسیله اعضا و جوارح. معنی اقرار به قلب تصدیق كردن باطنی به تمام آنچه از طرف خداوند آمده و آنچه رسول الله از شارع حكیم فرموده است تسلیم و فرمانبردار محض باشد. برای این است كه الله مؤمنان را مدح و ستایش می كند و در وصفشان می فرماید: « إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آَمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا » (4) «همانا مؤمنان كسانی هستند كه به خداوند و پیامبر او ایمان آورده سپس شك و شبهه نیاورده اند.» و نقطه مقابل آن نفاق است. پس منافقین در ظاهر مسلمان هستند و با مسلمانان شعائر دین را انجام می دهند ولی در باطن كافر و نسبت به دین متفر می باشند.
مقصود از اقرار به زبان همان گفتن شهادتین می باشد و به مجرد اعتراف به وجود الله و اقرار به نبوت پیامبر - صلی الله علیه و سلم- بدون گفتن شهادتین در زمره اهل ایمان قرار نمی دهد بدلیل اینكه مشركین به اینكه الله خالق، روزی دهنده و تدبیر كننده كارهاست اقرار می كردند همانگونه كه الله عزوجل می فرماید:{ قُل ْ مَنْ یَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَمَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ } (5) «بگو چه كسی شما را از آسمان و زمین روزی میدهد، یا كیست كه بر گوشها و چشمها حاكم است؟ و كیست كه زنده را از مرده و مرده را از زنده بر می آورد، و كیست كه كار [جهان] را تدبیر می كند زودا خواهند گفت خدا، بگو پس چرا پروا نمی كنید؟» ولی ایشان از گفتن كلمه توحید امتناع می كردند و تكبر می ورزیدند:{ إِنَّهُمْ كَانُوا إِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ یَسْتَكْبِرُونَ } (6) «اینان چنان بودند كه چون به آنان لا اله الا الله گفته می شد، استكبار می ورزیدند» كه از آنجمله می توان به ابوطالب عموی رسول الله - صلی الله علیه و سلم- اشاره كرد كه به نبوت برادر زاده اش اقرار می نمود و از او دفاع می كرد و یاری می نمود بلكه می گفت:
ولقد علمت بأن دین محمد من خیر أدیان البریّة دینا
لولا الملامة أو حذار مسبّة لوجدتنی سمحا بذاك مبینا
[به تحقیق می دانم كه دین محمد از تمام ادیان دنیا بهتر است اگر لومه یا ترس از ناسزاگویی و دشنام نبود مرا نسبت به آن روشنگر نرم و آسان می یافتی.]
این گفته نفعی به او نمی رساند و او را از آتش خارج نمی كند زیرا كلمه ایمان و وسیله داخل شدن به بهشت را بر زبان نرانده است. و این كلمه است كه اموال مردم را مصون و مانع از ریخته شدن خونش می گردد همانگونه كه در حدیث آمده است:{ أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى یَشْهَدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ وَیُقِیمُوا الصَّلَاةَ وَیُؤْتُوا الزَّكَاةَ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ عَصَمُوا مِنِّی دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلَّا بِحَقِّ الْإِسْلَامِ وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّه ِ} (7) (مأمور شدم با مردم بجنگم تا آنكه گواهی دهند كه معبودی به حق جز خدای یكتا نیست و محمد پیامبر خداست و نماز برپا دارند و زكات بدهند. پس اگر اینها را انجام دادند خونها و اموالشان مگر به حق اسلام محفوظ است و حساب آنها با خداست.) علما اجماع دارند بر اینكه هركس با آنكه قدرت آن را دارد كه شهادتین را بر زبان جاری نماید اما این كار را نمی كند در دایره اسلام داخل نمی شود.
اما عمل كردن به مقتضای این ایمان از بزرگترین قضایایی است كه مردم از فهم آن غافل هستند. ایمان جز به وسیله عمل تحقق پیدا نمی كند و شریعت با نصوص قطعی بر ركن بودن عمل برای صحت ایمان دلالت دارد. الله تعالی می فرماید: { وَیَقُولُونَ آَمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ وَأَطَعْنَا ثُمَّ یَتَوَلَّى فَرِیقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَمَا أُولَئِكَ بِالْمُؤْمِنِینَ } (8) «و می گویند به خداوند و پیامبر ایمان آوردیم و فرمان می بریم، سپس گروهی از آنان بعد از این روی می گردانند، و اینان مؤمن نیستند.» همانا ترك عمل در دین خداوند از بزرگترین نشانه های عدم اطاعت از الله و رسولش - صلی الله علیه و سلم- می باشد.
و برای تو گمراهی كه باعث دور شدن از نور خداوند می گردد با ترك عمل به شریعتش معلوم می شود. پس هنگامی كه نماز و زكاتت را سلامت نگه داشتی آن را دلیل قرار بده كه ایمان در قلبت وجود دارد. عمل سبب تصدیق یا تكذیب آن است. همانگونه كه حسن بصری - رحمه الله- می فرماید: اگر در ایمانش صادق باشد صاحب عمل می شود و كارهایش به ثمر می نشیند همانگونه كه گفته شده:
والدعاوى مالم یقیموا علیها بینـات أصحابها أدعیاء
[ادعاها جز با نشانه های صاحبان آن ثابت نمی گردند]
و هنگامی كه ایمان متضمن این سه امر باشد لازمه اش زیاد شدن و ناقص شدن است. و دلیل برای آن این است كه اقرار به قلب در اشخاص متفاوت است و از حالتی به حالت دیگر فرق می كند. شكی نیست كه یقیین اصحاب به پروردگارشان مانند غیر ایشان نیست. بلكه بر شخصی لحظاتی می گذرد كه نظر قدرت یقیین به الله به جایی می رسد مثل اینكه بهشت و جهنم را می بیند و لحظاتی از ضعف و كوتاهی در عمل می آید كه یقیینش كم می شود همانگونه كه حنظله - رضی الله عنه- می فرماید:{ نَكُونُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُذَكِّرُنَا بِالنَّارِ وَالْجَنَّةِ حَتَّى كَأَنَّا رَأْیُ عَیْنٍ فَإِذَا خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَافَسْنَا الْأَزْوَاجَ وَالْأَوْلَادَ وَالضَّیْعَاتِ فَنَسِینَا كَثِیرًا } (9) (ما نزد رسول الله - صلی الله علیه و سلم- بودیم و به وسیله آتش و بهشت ما را متذكر می ساخت تا آنجا كه احساس می كردیم داریم با چشم آن چیزها را می بینیم هنگامی كه از نزد رسول الله - صلی الله علیه و سلم- خارج می شدیم و با همسران و فرزندانمان و شغل و كارمان مشغول می شدیم بیشتر آن چیزها را فراموش می نمودیم.) پس اقرار به قلب متفاوت است همانگونه كه سخنان و اعمال متفاوت هستند. پس كسی كه بسیار یاد خدا می كند و در عبادت سعی و تلاش زیاد به خرج می دهد و پیوسته به عبادت خداوند مشغول است با كسی كه به انجام گناه و معاصی می پردازند یكی نیستند.
اسباب زیاد شدن ایمان بسیارند از آن جمله: شناخت اسماء و صفات خداوند. هنگامیكه بنده به صفت بصیر بودن خداوند آگاهی پیدا می كند از معصیت و گناه دوری می نماید زیرا احساس می كند كه خداوند مراقب اعمال اوست و هنگامی كه این سخن را در كتاب خداوند می خواند:{ قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِی الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِیَدِكَ الْخَیْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیر ٌ} (10) «بگو خداوندا، ای فرمانفرمای هستی، به هركس كه خواهی فرمانروایی بخشی و از هركس كه خواهی فرمانروایی بازستانی، و تویی كه هركس را كه خواهی گرامی داری و هركسی را كه خواهی خواركنی،خیر به دست توست، تو بر هر كار توانایی.» قلبش آرام می گیرد و به قضا و قدر خداوند راضی می شود. و از جمله اسباب زیاد شدن ایمان ذكر كردن بسیار خداوند است. زیرا آن غذای قلب و قدرت جان است كه این سخن الله تعالی تصدیق كننده آن است:{ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب ُ} (11) «بدانید كه با یاد خداست كه دلها آرام می گیرد.» و از اسباب زیاد شدن ایمان توجه به نشانه های خداوند در دنیا و تأمل نمودن در آفرینش آن است همانگونه كه الله تعالی می فرماید:{ وَفِی الْأَرْضِ آَیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ (20) وَفِی أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُون َ} (12) « و در زمین نشانه هایی برای اهل یقین هست و نیز در وجود خودتان آیا نمی نگرید؟» و از آن جمله: سعی و تلاش در عبادت و زیاد انجام دادن اعمال صالح است.
سپس حدیث به مرتبه سوم كه احسان است اشاره می نماید و آن بلندترین مرتبه دین و اشرفترین آن است كه خداوند آن را با لطف و عنایت خویش به اهلش اختصاص داده و آنان را یاری داده است. الله عزوجل می فرماید: { إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَالَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ } (13) «بی گمان خداوند با پرهیزگاران و نیكوكاران است» مراد از احسان در اینجا را رسول الله - صلی الله علیه و سلم- اینگونه بیان نموده است:« أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاكَ »(نیكوكاری عبارت است از اینكه چنان خدا را بندگی نمایی كه گویی او را می بینی و اگر تو او را نمی بینی یقیین بدار كه او تو را می بیند) و شكی نیست كه این درجه بلندی است زیرا آن بر اخلاص شخص و مداومت در مراقبت از اعمالش برای الله عزوجل دلالت می نماید.
سپس حضرت جبریل - علیه السلام- از قیامت و نشانه های آن پرسید رسول الله - صلی الله علیه و سلم- در جواب فرمود كه آن در علم خداوند است و از كلیدهای غیب می باشد كه جز خداوند آن را نمی داند اما چیزهایی از نشانه های آن را بیان كرد. فرمود: « أَنْ تَلِدَ الْأَمَةُ رَبَّتَهَا »(آنكه كنیز آقایش را بزاید) یعنی زنی كنیز كه صاحب فرزند دختر می شود و این دختر فرزندی بزاید كه مالك كنیز است و این كنایه از زیاد بودن بنده است كه این نشانه در اوایل عهد اسلامی حاصل شد اما نشانه دوم « وَأَنْ تَرَى الْحُفَاةَ الْعُرَاةَ الْعَالَةَ رِعَاءَ الشَّاءِ یَتَطَاوَلُونَ فِی الْبُنْیَان ِ»(و آنكه پا و تن برهنگان بینوا و چوپان گوسفندان را ببینی كه به برافراشتن كاخ بپردازند.) و معنای آن این است كه فقیران را می بینی كه صاحب ثروت و ساختمانهای بلند نبودند اما خداوند بر ایشان گشایشی حاصل نمود كه خانه های بسیار بلند و قصرهایی كه به آن فخر می كردند را بنیان نهادند.
نسأل الله سبحانه وتعالى أن یرزقنا علما نافعا ، وعملا صالحا متقبلا ، والحمد لله رب العالمین.
بر گرفته از سایت ایمان.
منابع:
(1) رواه مسلم
(2) حجرات14
(3)
كهف 110
(4)
حجرات 15
(5) یونس 31
(6) صافات 35
(7) متفق علیه
(8) نور 47
(9) رواه مسلم
(10) آل عمران 26
(11) رعد 28
(12) ذاریات21-20
(13) نحل 128
از گناه متنفر باش نه از گناهکار ...