پاسخ به:خاطرات دانشگاهی (روز دانشجو + امتیاز وِیژه)
سه شنبه 16 آذر 1395 11:24 PM
یه استادی ترم 2 داشتیم( اسمش فقط استاد بود وگرنه از نظر ما شخصیت یه استادو نداشت) بعد از کلی بلایی که سرمون آوردش ما یدونستیم که این از ترکیدن کپسول گاز ماشین به شدت می ترسه و مدتها هم به همین دلیل ماشینشو گاز دار نکرده بودش و اون موقع ها تازه گاز دار کرده بود یه روز دانشجوها به اگزوز ماشین این یه بادکنک بستن این تا از در دانشگاه خارج بشه بادکنکه ترکید و از ترسش خودشو پرتاب کرد از ماشین پایین. همون روز 8 نفرو حذف کردش و به بقیه هم بالای 13 ندادش.خخخخ
ماشینشم فروخت و دوباره یه بنزینی خریده الان.خخخخخ
*هر وقت که سرت به درد آید نالان شوی و سوی من آیی
چون درد سرت شفا بدادم یاغی شوی و دگر نیایی*
*پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*