پاسخ به:خاطرات دانشگاهی (روز دانشجو + امتیاز وِیژه)
سه شنبه 16 آذر 1395 11:18 PM
یادش بخیر قبل از عید بودش که دانشجوهای کلاسمون یه کیف پر ترقه آوردن دانشگاه و برای اینکه حراست شک نکنه بردیم گذاشتیم تو خوابگاه ما. شب که می خواستند برن دیدن که کپسولیا نیستش!خخخخ
بچه های خوابگاه برداشته بودن.
تیم ساعت مونده بود به اذان صبح دوستان محترم خوابگاه ما رفته بودند و کپسولیا رو جلوی در سرپرستی گذاشته بودند ترکونده بودند ما فقط دیدیم که سرپرست جیغ زنان و با بیژامه تو حیاط داره داد میزنه.خخخخ
شبشم که جلسه بودش با یکی از مسئولین یهو دیدم که دوستم گوششو گرفته حدس زدم کپسولی انداختن و خودمو عقب کشیدم فورا و آماده ترکیدنش شدم. همین که ترکید دیدیم که مسئول محترم داره آب می خوره و رنگش شبیه گچ شده. تا یه ساعت داشتن مارو برای ترقه می گشتن.خخخخ ولی زهی خیال باطل.
*هر وقت که سرت به درد آید نالان شوی و سوی من آیی
چون درد سرت شفا بدادم یاغی شوی و دگر نیایی*
*پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*