پاسخ به:خاطرات دانشگاهی (روز دانشجو + امتیاز وِیژه)
سه شنبه 16 آذر 1395 11:09 PM
یادش بخیر سال پیش بودش که سر یک قضیه ای با مسئول فرهنگی دانشگاه بد شدیم و اون بنده خدا یه روز صبح گفت که می خوام بیام خوابگاه شما خوابگاه ما؛ ما هم براش یه نقشه کشیدیم و تو چاییش پودر رخت شویی ریختیم و هم زدیم و شکر ریختیم توش یکم کف کرد که وقتی آبلیمو ریختیم توش کفشم خوابید.
بالاخره ایشون اومد تو اتاق ما و ما براش چایی ریخیتم و اون اولین قلوپ رو خوردش و بعدش گفت که من اومدم بابت کارایی که شده ازتون معذرت خواهی کنم و منو ببخشید. اینو که گفت ما از کارمون پشیمون شدیم ولی کار از کار گذشته بودش و نمی شد اون موقع بگیم که این بلا را سرش آوردیم و اون بنده خدا هم همه ی چایی رو خوردش.
فرداش دانشگاه نیومدش.خخخخ و پس فردا اومد و فقط یه جمله گفت میدونم کار شماها بودش.خخخخخ
امیدوارم که حلالمون کنه. امسال از دانشگاهمون رفتش
*هر وقت که سرت به درد آید نالان شوی و سوی من آیی
چون درد سرت شفا بدادم یاغی شوی و دگر نیایی*
*پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*