0

جانبازان و ايثارگران دفاع مقدس

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جانبازان و ايثارگران دفاع مقدس
پنج شنبه 16 دی 1389  10:06 PM

 او در ميان ماست >علي رضا مالك

 


 

 

 

نام خانوادگی:مالك

نام :علي رضا

محل تولد :

تاریخ تولد ://

نوع مجروحیت : موج گرفتگي

در صد جانبازی :65%


جانباز  علي رضا  مالك

بنده علي‌رضا مالك جانباز 65% و سرپرست شهرداري منطقه‌ي چهارده هستم و نزديك چهل بهار از عمر خود را پشت‌سر گذاشته‌ام. تحصيلاتم كارشناسي ارشد در رشته‌ي معماري از دانشگاه علم و صنعت است و به عنوان دانشجوي دكتراي شهرسازي در يكي از دانشگاه‌هاي كانادا به صورت غير حضوري تحصيل مي‌كنيم.
حدود پانزده سال سابقه‌ي كار اجرايي دارم و سي ماه در مناطق جنگي حضور داشته‌ام كه منجر به چهار مرحله مجروحيتم شد و برادرم كه از من بزرگ‌تر و شايسته‌تر بود، به شهادت رسيد. طي پانزده سال سابقه‌ي فعاليت اجرايي، در مراكز مختلفي حضور داشته‌ام از جمله آموزش و پرورش، جهاد سازندگي، سپاه پاسداران، بنياد جانبازان، بنياد تعاون سپاه و در شركت‌هاي خصوصي به عنوان مشاور فعاليت داشته‌ام؛ اكنون نيز بيش از يك صد روز است كه به عنوان سرپرست شهرداري اين منطقه در خدمت مردم هستم.
مالك در ادامه به چگونگي حضورش در مناطق عملياتي اشاره كرد و گفت: عمده فعاليت من در گردان تخريب بود. منهاي دو سه مورد كه اوايل اعزام به جبهه فعاليت‌هاي هنري داشتم و در ستاد تبليغات جنگ فعاليت مي‌كردم. همان‌طور كه اطلاع داريد، تخريب فعاليتش قبل از عمليات آغاز مي‌شود و پس از عمليات نيز ادامه پيدا مي‌كند و معمولاً فراتر از خط مقدم است. بنده توفيق اين را داشته‌ام كه در گردان تخريب قرارگاه خاتم با خوباني هم‌چون شهيد قاسمي و ... مأنوس باشم.
اولين بار كه مجروح شدم، در عمليات والفجر هشت در منطقه‌ي فاو بود؛ زماني كه برادر عزيزم شهيد غلام‌رضا عليزاده روي دستان خودم به شهادت رسيد و من هم دچار اصابت تركش از ناحيه‌ي سر و موج گرفتگي شدم. هم‌چنين از ناحيه‌ي كمر آسيب ديدم.
خاطرم هست روز بيست و سوم اسفندماه سال شصت و چهار برابر با سوم ماه رجب و روز جمعه بود. بيش از چهل روز از آن ماجرا نمي‌گذشت كه جهت ادامه‌ي فعاليت به جبهه بازگشتم و در نهم ارديبهشت سال شصت و پنج در جزيره‌ي مجنون بودم كه مأموريت پيدا كردم پل مركزي جزيره‌ي مجنون را برش بدهم. علت آن نيز پيشگيري از پاتك دشمن بود كه كار بايد به وسيله‌ي مواد منفجره در دو مرحله صورت مي‌گرفت. مرحله‌ي اول در حال استقرار خرج مواد منفجره بود. شهيد ايماني و شهيد محسن اسمي در حال نصب كردن خرج‌ها و فتيله‌ي انفجار بودند كه با فرود آمدن خمپاره‌ي شصت به شهادت رسيدند و هيچ اثري از پيكر آنان به دست نيامد. در اثر اصابت خمپاره‌ي شصت ديگري در سنگر كمين، من دچار آسيب ديدگي شدم و مصطفي، جعفر و بهروز نيز به شهادت رسيدند. خمپاره‌ي سوم كه به زمين خورد من، عباس احسني و رضا بورقاني دچار جراحت شده و به پشت خط منتقل شديم. از آن دوازده نفري كه براي انجام مأموريت رفته بوديم، چهار نفر شهيد شدند و سه نفر مجروح گرديدند. مأموريت نيمه‌كاره ماند و تانك‌هاي دشمن عراقي شروع به پيشروي كرده بودند كه گروه ديگري آمدند و كار ما را دنبال كرده و مانع از پيشروي دشمن شدند.
براي بار سوم كه مجروح شدم، سال شصت و پنج در منطقه‌ي شلمچه و عمليات كربلاي پنج بود. در اثر بمباران موقعيت گردان تخريب كه در مجاورت سايت موشكي قرار داشت، از ناحيه‌ي دست دچار مجروحيت شده و يكي از دوستانم به نام بهنام خرم‌بخت در آن بمباران بدنش قطعه‌قطعه شد؛ به شكلي كه از فاصله‌هاي دور و نزديك قطعات بدن او را براي دفن كردن جمع كرديم.
روزهاي پاياني جنگ كمتر از پنجاه روز از شهادت برادرم پرويز مالك نمي‌گذشت كه به جبهه بازگشتم. در منطقه‌ي عملياتي فكه تنگه‌ي ابوغريب همراه لشكر 27حضرت رسول، گردان عمار حضور پيدا كردم و از پاتك‌هاي گسترده‌ي عراق جلوگيري مي‌كرديم. گردان عمار در اين روز عزيزان زيادي را از دست داد. به ويژه دسته‌ي شهادت آخرين مرحله‌ي مجروحيت من در اين منطقه رخ داد و در اثر اصابت توپ مستقيم به شدت مجروح شدم.
به لحاظ اين‌كه جراحات من داخلي است و نياز به مراقبت دارم، بنابراين من از هم‌سالان خود كه فعاليت دارند، زودتر خسته مي‌شوم زيرا بيش از ده عمل از ناحيه‌ي شكم روي من انجام شده و تركش‌هايي در بدنم وجود دارد كه بعضاً دچار خستگي مي‌شوم ولي لطف خدا شامل حالم مي‌شود. روزانه بيش از دوازده ساعت كار مي‌كنم. و اينك داراي همسري مهربان و دو دختر هستم.
تمام خاطرات سي ماه حضور در جبهه را در سينه‌ام حفظ كرده و در مصاحبه‌ها و سخنراني‌ها بخش‌هايي از آن‌ها را بيان مي‌كنم ولي به صورت مستقل و كتاب جمع‌آوري نشده است. اميدوارم يك روز بتوانم آن‌چه را از جبهه و جنگ آموخته و تجربه كرده‌ام، در قالب كتابي منتشر كنم.
خوشبختانه دوستان جنگ را از دست نداده‌ام و دوستي من با آن‌ها استمرار دارد. هيئت شهداي تخريب، محل تجمع رزمندگان ديروز و خدمتگذاران امروز است و آخرين چهارشنبه‌ي هر ماه حضور به هم مي‌رسانيم و ضمن قرائت دعاي توسل و ذكر مصيبت، ديدارها تازه مي‌شود.

 منبع: روزنامه رسالت  

 

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها