پاسخ به:جانبازان و ايثارگران دفاع مقدس
پنج شنبه 16 دی 1389 10:06 PM
او در ميان ماست >عبدالكريم مازندراني
|
|
|
|
|
|
نام خانوادگی:مازندراني
|
نام :عبدالكريم
|
محل تولد :گلستان/گرگان/محمدآباد
|
تاریخ تولد ://1345
|
نوع مجروحیت :
|
در صد جانبازی :60%
|
|
جانباز عبدالكريم مازندراني
- عبدالكريم مازندراني هستم متولّد 1345 در روستاي محمدآباد گرگان، مدتي را در حوزهي علميهي امام صادق گرگان تحصيل كردم پس از آزادي از اسارت هم حدود 6 سال در اين حوزه ادامهي تحصيل دادم و همزمان مدتي را در مدرسهي علميهي خاتمالانبيا و جامعه الزهراي بابل نيز تدريس كردم.
- مدت 3 ماه در بسيج ويژهي سپاه كه به منظور مقابله با حركت مسلحانه منافقين تشكيل شده بود، عضويت داشتم اما علاقه به حضور در ميدانهاي نبرد و رو در رو شدن با دشمن باعث شد كه در سنّ 15 سالگي با اصرار فراوان بتوانم رضايت مسئولين اعزام را جلب كنم. با پوشيدن لباس رزم براي اولين بار در گيلانغرب و قلههاي شياكو كه مشرف به نفتشهر است، در عمليات مطلعالفجر شركت كردم؛ در همان عمليات براي اولين بار مجروح شدم و مرا در بيمارستان شريعتي تهران بستري كردند. ميخواستند در ناحيهي گردن يك عمل جراحي انجام بدهند كه شور و شوق عمليات باعث شد كه از آنجا گريخته و مجدداً به منطقه برگردم. تا سال 1365 يا در حوزه مشغول به تحصيل بودم يا در ميدان جنگ حضور داشتم و نامم در ليست رزمندگان عملياتهاي مطلعالفجر، رمضان، محرم، والفجر 4 و كربلاي 5 ثبت شد.
- البته من به عنوان روحاني رزمي، تبليغي اعزام شده بودم. اشتياق و علاقهاي كه براي شركت در عملياتها داشتم، باعث ميشد كه به همهي گردانها سرك بكشم. حدود يك سال علاوه بر فعاليتهاي تبليغي، پيك مهمات لشكر بودم؛ مدتي هم در خدمت سردارد علي فردوس و مدتي را نيز در منطقهي پنجوين با سردار شهيد محمدرضا عسگري بودم.
- در مرحلهي سوم عمليات كربلاي 5 در تاريخ 12/12/1365 به اسارت نيروهاي بعثي درآمدم. نزديكيهاي اذان صبح بود كه عراقيها را در كنار خود ديدم. من جستي زدم و با اسلحه به مقابله با آنها پرداختم شايد حدود نيم ساعت توانستم مقابله كنم اما پس از جراحت ديگر توان رزم نداشته و اسير شدم.
- به رغم توصيههاي دوستان، با عمامه در عمليات حاضر شده بودم اما موج انفجار پيش از اسارت عمامه را از سرم انداخت. در اردوگاه 11 عراقيها به اين امر پي بردند. آنها روحاني را مظهر مقاومت و رهبري ايدئولوژيك نيروهاي ايراني ميدانستند. براي همين تا آنجا كه ميتوانستند مانع فعاليتهاي ما ميشدند و بدترين برخوردها، توهينها، شكنجهها، نظارتهاي شديد، تبعيد، و ... را براي ما در نظر گرفته بودند. من هميشه در ليست سياه عراقيها بودم.
- حالا با 60% جانبازي در شهر قم زندگي ميكنم و مشغول تدريس به جوانان فرداي ايران هستم ...
منبع: ماهنامه سبزسرخ - صفحه: 5
|
|