پاسخ به:جانبازان و ايثارگران دفاع مقدس
پنج شنبه 16 دی 1389 8:10 PM
او در ميان ماست >نجات ضرغامي امجد
|
|
|
|
|
|
نام خانوادگی:ضرغامي امجد
|
نام :نجات
|
محل تولد :همدان/همدان/توئيجين
|
تاریخ تولد ://1344
|
نوع مجروحیت : شيميايي
|
در صد جانبازی :60%
|
|
جانباز نجات ضرغامي امجد
سال 1344 در روستاي توئيجين همدان به دنيا آمدم. سالها گذشت و من رزمندهي ميدان نبرد حق عليه باطل شدم. 16 فروردينماه 1367 مرخصيام تمام شده بود. بايد برميگشتم خط، اما تعطيلات عيد بود و خانواده اصرار ميكردند يكي دو روز بيشتر بمانم.
هفدهم فروردينماه را غيبت كردم. هجدهم رفتم خط. من سرباز توپخانهي 130 بودم در ماووت عراق لشكر انصار. همان جا شيميايي شدم. بقيهاش ماووت عراق بودم در توپخانه. حتماً ميدانيد كه توپخانه هميشه ميبايست جلوتر از همهي نيروها باشد. 35 كيلومتر عقبتر از خط دشمن؛ اما ماخيلي جلوتر رفته بوديم. اكبر اصرار داشت توپخانه را بايد جلوتر هم ببريم. اكبر معاون توپخانه بود.
من از روي خاكهاي آنجا حدس زدم منطقه به تازگي مينگذاري شده، گفتم: « اكبر اينجا ميدان مين است جلوتر نرويم بهتر است. » خنديد و گفت: «ميترسي؟ » جوان بوديم و مغرور. گفتم:« نه نميترسم اما خودت كه ميبيني اينجا مينگذاري شده. » گوش نداد راه افتاد. دنبالش راه افتادم. حدود ساعت 2 بعد از ظهر بود و هوا هم گرم. يك دفعه صدايي شنيدم و حس كردم به هوا پرتاب شدم. بعد از آن را ديگر به خاطر ندارم. ميگويند 18 روز بيهوش بودم و 6ماه هم در تهران بسيتري. يك سال طول كشيد تا توانستم بعضي از چيزها را به ياد بياورم. بعدها گفتند اكبر همان لحظه شهيد شده است. اما تركش مينها به سر من اصابت كرد و جمجمهام را شكافت.
بعد از يك سال وقتي به خانه برگشتم، حال و روز درستي نداشتم. هر روز تشنج ميكردم؛ دست و پايم ميلرزيد. دهانم كف ميكرد و از حال ميرفتم. از آن روز تا به حال مجبورم روزهايم را با يك مشت قرص به سر كنم. اما تمام غصهام پسرم علياكبر است كه فقط 20% شنوايي دارد و من سعي دارم او را درمان كنم اما متأسفانه هزينههاي درمان كمر خانودهام را شكسته، اين روزها تمام دغدغهام درمان علياكبر است.
منبع: مجله جاودانه ها - صفحه: 10
|
|