مؤسس فرقه شيخيه كيست؟ عقايد و افكار آنان را بيان كنيد.
پنج شنبه 16 دی 1389 2:59 PM
پاسخ: شيخيه فرقهاى است كه در قرن دوازدهم هجرى توسط شيخ احمد احسايى به وجود آمد. پيروان اين فرقه مجموعاً از مردم بصره، حلّه، كربلا، قطيف، بحرين و بعضى از شهرهاى ايران بودند. [1] اين فرقه نامهاى مختلفى دارد كه عبارتند از:
1. شيخيه؛ چون آنها منتسب به شيخ احمد احسايى هستند به شيخيه شهرت يافتند.
2. احسائيه؛ به خاطر انتساب آنان به شيخ احمد احسايى.
3. احمديه؛ گروهى از آنان به احمديه شهرت دارند.
4. ركنيه؛ چون اين فرقه، برخلاف فرقههاى اسلامى ديگر، قائل به ركن رابع در اعتقادات هستند به اين نام شهرت يافتند.
5. كشفيه؛ رهبران اين فرقه، در بيان عقايد و اعتقادات خود، گاهى از كشف و الهام سخن مىگويند كه امور دينى به آنان الهام شده و مطالب بر آنها كشف گرديده است. و اسامى ديگرى هم هست كه اين فرقه، به آن اسامى شهرت دارد.
رئيس فرقه، شخصى به نام شيخ احمد احسايى است كه در ماه رجب سال 1166 در روستاى مطيرفى واقع در منطفه احساء در شرق عربستان به دنيا آمد و در ذيقعده سال 1241 فوت كرد. [2] وى در منطقه احساء، تحصيل كرده و براى ادامه تحصيلات به نجف و كربلا مىرود و از برخى اجازه اجتهاد مي گيرد. او در مدت تحصيل به مطالعات فلسفى هم رو مىآورد و تعبيرات فلسفى قديم متأثر از آثار سهروردى را با اخبار اهلبيت عليهم السلام درهم مىآميزد و روش جديدى را بنا مىنهد. ايشان در فلسفه هم نظراتى خلاف نظر علماء بيان كرده است. مثلاً قائل است كه: وجود و ماهيت هر دو اصيل هستند. حكيم الهى حاجى سبزوارى در بحث اصالة الوجود مىفرمايد: از معاصران ما برخى قواعد حكمت را قبول ندارند و به «اصالت وجود و ماهيت» قائل شدند و در بعضى از آثار خود آوردند. وجود منشأ كارهاى خير و ماهيت، منشأ كارهاى شر است و همه اين آثار، اصيلند. پس منشأ صدور آنها به طريقه اولى، اصيل خواهد بود.
علامه حسن زاده آملى مىفرمايند: شيخ احمد احسايى كه قائل به اصالت وجود و ماهيت است و قواعد فلسفى را معتبر نمىداند، بدون آنكه متوجه باشد در گرداب ثنويت (و شرك) افتاده است كه قائل به يزدان و اهريمن هستند و سهمى از توحيد ندارند. [3]
مهمترين موارد اختلاف شيخيه با ديگر مسلمانان عبارت است از:
1. معاد؛ شيخ در بحث معاد همانند ديگر مسلمانان، قائل به معاد جسمى و روحى نيست و آن را روحانى مىداند و از آن به «هور قليايى» كه نوعى جسم لطيف است تعبير مىكند. [4]
توضيح آنكه، شيخ احمد دو جسم براى آدمى قائل است:
الف) كالبد ظاهرى كه از عناصر زمانى و عوارض حيات دنيوى است و در قبر، تجزيه و زوال مىپذيرد و عناصر آن به طبيعت برمىگردد.
ب) جسد هور قليايى كه فناپذيرى جسد اول را ندارد و در قيامت برانگيخته خواهد شد كه همان سرشت اوليهاى است كه بر آن خلق شده و در قبر باقى مىماند. [5]
به تعبير ديگر؛ بعد از انحلال و متلاشى شدن جسم، عنصرى كه باقى مىماند جسم لطيفى است كه هورقليا نام دارد. هورقليا ظاهراً كلمهاى سريانى است و همان قالب مثالى مىباشد و از اصطلاحات فلسفى شيخ احمد احسايى است. آنچه كه در روز رستاخيز محشور شود همين جسم مثالى و هورقليايى است كه ثواب و عقاب اخروى به همين جسم بر مىگردد. [6]
2. معراج؛ شيخ احسايى، اصل معراج پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم را پذيرفته است و قائل به جسمانى بودن آن نيز مىباشد منتها تفسيرى در جسمانى بودن معراج دارد كه با ديدگاه مسلمانان تطبيق ندارد. او مىگويد: پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم در هر فلكى از افلاك، جسمى متناسب با جرم و جسم آن فلك بر خود مىگرفت تا خرق و التيامى لازم نيايد و ورود در افلاك مختلف براى بدن ظاهرى و جسمانى او مشكل ايجاد نكند. [7] بدن پيامبر لطيفتر از آسمانها بود و جسم لطيف و بدن هورقليايى او به آسمان رفت، از پاره شدن آسمانها و خرق التيام لازم نمىآيد. [8]
3. ركن رابع؛ يكى ديگر از عقايد شيخيه، اعتقاد به ركن رابع است. آنان معتقدند كه اصول دين، منحصر بر چهار اصل: توحيد، نبوت، امامت و ركن رابع است. به نظر شيخيه، چون تمام صفات خداوند در قرآن كه مورد اعتقاد مسلمانان است بيان شده است ديگر نيازى نيست كه اصل عدالت، جداگانه به عنوان يكى از اصول دين باشد علاوه بر آنكه عدالت هم مانند صفتهاى ديگر خداوند است و همانطور كه صفات ديگر الهى، جزو اصول دين نيست عدالت هم نبايد جزو اصول دين باشد.
همچنين معاد هم جزو اصل دين نيست زيرا اعتقاد به خدا و ثبوت اصل نبوت و اعتقاد به قرآن و آنچه در قرآن بيان شده است مستلزم اعتقاد به معاد است؛ زيرا معاد هم در قرآن بيان شده و مورد اعتقاد مسلمانان است لذا ذكر آن به عنوان اصل مستقل، نياز نيست. كسى كه به آيات قرآن معتقد است به معاد هم مستلزم خواهد بود. [9]
با حذف اصل معاد و اصل عدالت از اصول عقايد، آنان قائل به اصل ركن رابع شدند و مىگويند: چهارمين اصل از اصول دين، قائل شدن به ركن است كه همان شناخت شيعه كامل مىباشد. او، مبلغ و ناطق اول است و واسطه بين شيعيان و امام غايب خواهد بود و احكام را بلاواسطه از امام مىگيرد و به ديگران مىرساند. اصل ركن رابع را حاج محمد كريم خان كه از بزرگان شيخيه است بنا نهاد و پيروان حاج محمد كريم خان را كه در كرمان بودند ركنيه لقب دادند و اين اصل، مورد قبول شيخيه آذربايجان نبود. [10]
كريم خان قاجار در مورد اين اصل مىگويد:
«ان الشيعة يحتاج الى عالم يرونه و يأخذون عنه أحكام الشرع في حال غيبة الامام و هو الركن الرابع و كان هذا مخفياً بسبب جور الحكّام حتى اقتضى المصلحة الالهية بظهور الركن الرابع بوجود الشيخ أحمد الاحسايى و بعده السيد كاظم الرشتى و بعدهما أيضاً لا يخلو الارض من حجة و هو الركن الرابع الى حين ظهور الامام الحجة»؛ [11] شيعه نيازمند به عالمى است كه احكام شريعت را در عصر غيبت از او اخذ نموده و او همان ركن رابع است كه به سبب ظلم حاكمان، مخفى بود تا اينكه مصلحت الهى بر ظهور ركن رابع، اقتضاء نمود؛ لذا شيخ احمد احسايى و بعد از او، سيد كاظم رشتى ركن رابع بودند كه بعد از آنان تا ظهور امام حجت، زمين خالى از ركن رابع نخواهد ماند.
همين گونه تفكرات فرقه شيخيه، سبب شد كه بعدها اشخاصى مانند محمد على باب، ادعاى باب المهدى كنند و خود را همان انسان كامل كه رابط بين حضرت مهدى عليه السلام و مردم است معرفى نمايد.
4. عقيده شيخيه در مورد امام عصر عليه السلام؛
شيخ احمد احسايى، وجود امام عصر عليه السلام و ظهور او را از اصول مسلم و حتمى مىدانست ولى مىگفت: امام در يك عالمى غير از اين عالم مادى، سكونت دارد و از آنجا، بر همه عالم حكمفرمايى و حكمرانى دارد و روزى كه خدا به او اجازه دهد در اين عالم ظاهر خواهد شد و عالم را پر از عدل و داد خواهد كرد.
«كنت دوگوبينو» وزير مختار اسبق دولت فرانسه در دربار ايران، در كتاب «سه سال در ايران» درباره اين تفكر شيخيه مىنويسد: شيخىها بر سر يك موضوع با شيعه اختلاف دارند و آن، چگونگى امام دوازدهم يعنى مهدى عليه السلام است. شيعيان مىگويند: امام دوازدهم زنده است و با قالب جسمانى، روزگار مىگذراند ولى شيخىها مىگويند: امام دوازدهم با قالب روحانى زنده است. [12]
پيروان شيخ، همان عالم هورقليا و تجرد روح و جسم را در اين مسأله هم مطرح كردند و چون طول عمر امام زمان عليه السلام را با موازين فلسفه و ذوق فلسفى خود سازگار نمىديدند قائل شدند كه روح حضرت، در بدن هورقليايى زندگى مىكند. [13]
5. غلو شيخيه در مورد ائمه اطهار عليهم السلام؛
شيخيه در مقام ائمه معصومين عليهم السلام، راه غلو را پيموده و براى آنها ربوبيت قائل شدند؛ لذا آنها را از فرقههاى غلات به شمار آوردهاند. [14]
با بررسى افكار و انديشههاى اين فرقه، غلو آنان در مورد ائمه عليهم السلام روشن است. حتى آنان تمام صفات خداوند را به ائمه نسبت مىدهند و مصداق آن را امامان مىدانند. سيد كاظم رشتى كه از شاگردان بارز شيخ احمد احسايى و جزو رئيسان اين فرقه است به صراحت اين عقيده را بيان كرده است. «اختص اسم اللَّه بالنبي و اسم الرحمن بالوصي»؛ [15] اسم اللَّه، مختص پيامبر و اسم رحمان هم اختصاص به وصى پيامبر دارد. آنها مىگويند: تمام ضميرهايى كه در قرآن كريم ذكر شده است به پيامبر و ائمه اطهار عليهم السلام بر مىگردد نه به خدا؛ زيرا خداوند متعال مورد اشاره قرار نمىگيرد. همچنين تمام صفات الهى به معصومين بر مىگردد. [16]
«گلد زيهر» در عقيده و شريعت در اسلام، درباره شيخيه مىنويسد:
در آغاز قرن نوزدهم ميلادى، فرقه جديدى ظهور كرد كه از مذهب شيعه اخذ شده است و آن مذهب شيخيه است كه پيروانش به روش «عنوصيه» هستند كه معتقد شدند صفات الهى در اشخاص و اجساد حلول مىكند و آنان، قواى خلاقه دارند. و به تعبير صاحب كتاب روضات الجنات، طايفه شيخيه، به منزله نصارى هستند كه درباره حضرت عيسى غلو كرده و به تثليت قائل شدهاند. [17]
اين عقايد و تفكرات ديگر كه از فرقه شيخيه بروز كرد سبب شد كه علماى اسلام در قبال آنان موضع بگيرند و حتى حكم به تكفير آنان و غالى بودن اين فرقه دهند. خطيب توانا مرحوم محمد تقى مجلسى، در سفر تبليغى كه به كرمان داشتند با ابوالقاسم خان رئيس فرقه شيخيه كرمان ديدار داشتند و به او مىگويد: چرا شما روش خاصى اتخاذ كرديد و از مردم كنارهگيرى مىكنيد؟ ابوالقاسم خان در جواب مىگويد: ما كنارهگيرى نكردهايم، مردم از ما كنارهگيرى مىكنند. مرحوم فلسفى به او گفته بود، معلوم مىشود شما حرفهايى داريد كه مردم نمىتوانند بر اساس آن با شما آميزش داشته باشند و عواطف دينى آنها، مانع از اين امر مىشود. اگر ميل داريد كه اين فاصله برطرف شود با يك جمله مرجع تقليد مطلق حضرت آيت اللَّه العظمى آقاى بروجردى برداشته مىشود، راهش اين است: مواردى را كه بين شما و مردم فاصله ايجاد كرده است من از شما مىپرسم و شما جوابى بدهيد كه طبق عقيده شيعه باشد بعد هم آن را به آيت اللَّه بروجردى نشان مىدهم تا اگر درست بود ايشان كتباً بنويسند كه عقايد شما، مطابق روش شيعه است و به استناد و نوشته مهر شده ايشان ديگر كسى از شما فاصله نگيرد شما هم متعهد كنيد كه خود را شيخى نخوانيد و كسى از علاقهمندان شما هم لفظ شيخى را كه باعث اين فاصله شده است به زبان نياوريد. آقاى فلسفى ايرادهايى را كه علماى شيعه از شيخيه گرفته بودند در بيست و پنج سؤال خلاصهاى كرد و از ابوالقاسم خان، طلب جواب مختصر و شفاف و صريح مىنمايد. بعد از مدتى، جواب سؤالات را مىدهد و ايشان خدمت آيت اللَّه بروجردى مىبرند. آن عالم بعد از مطالعه جوابها مىفرمايند: او همان حرفهاى قبلى را نوشته است اصلاً روش امام صادق عليه السلام، منطبق با اين حرفها نيست، جوابها و سؤالات را به ابوالقاسم خان بر مىگردانند و به او اعلام مىكنند كه حضرت آيت اللَّه، جوابهاى شما را قبول نكردند و منطبق با روش و مذهب جعفرى ندانستند. [18] ابوالقاسم خان اين كتاب را چاپ كرد و فسلفه ناميد كه در حال حاضر يكى از منابع شناخت عقايد شيخى مىباشد. البته ابوالقاسم خان در كتاب اعلام مىكند كه كتاب را حضرت آيت اللَّه العظمى بروجردى مطالعه كردند و مورد تصديق آن حضرت واقع شده است و اشكالى نفرمودند. در حالى كه اين نسبت، كاملاً كذب و غير واقعى است و سوء استفادهاى بيش نيست. لذا يكى از فضلاى قم در اينباره سؤال و جوابى از مرحوم آيت اللَّه العظمى بروجردى مىپرسند و جواب را تحت عنوان «تكذيب» چاپ و پخش مىكند. [19]
آنچه كه بيان شد خلاصهاى از افكار و عقايد اين فرقه بود كه به خاطر انحراف و افراط و غلوّ، مورد اعتراض علماى اسلام قرار گرفت. اين فرقه در طول تاريخ، انشعابات و گروههاى گوناگونى يافت و بعد از شيخ احمد، شاگرد او سيد كاظم رشتى رهبرى فرقه را به دست گرفت و اكثر انحرافات هم از او شروع شد و بالغ بر صد و پنجاه جلد كتاب و رساله نوشت كه غالباً با زبان رمزى و نامفهوم است. برخى معتقدند منشأ اكثر آراى نادرست شيخيه، سيد كاظم رشتى است. [20]
سيد كاظم، دو شاگرد معروف داشت يكى از آنان، ميرزا محمد على ملقب به باب است كه مدعى بابيت و بعد امامت و نبوت شد و فرقه بابيه را تأسيس كرد. ديگر شاگرد سيد كاظم، حاج محمد كريم خان قاجار، فرزند حاج ابراهيم خان ظهيرالدوله پسر عمو و داماد فتحعلى شاه است كه فرقه شيخيه را در كرمان تأسيس كرد و به كريمخانيه معروف شدند. [21] انشعاب ديگرى در اين فرقه ايجاد شد كه فرقه شيخيه در آذربايجان از آن متولد شد و خاندان احقاقى كه در حال حاضر در كويت هستند رياست فرقه شيخيه آذربايجان را عهدهدار شدند.
اين فرقه به خاطر بيدارى و هوشيارى علماى اسلام و بيان مواضع متضاد و مخالف آنها با دين اسلام، مورد قبول عموم مردم قرار نگرفت و بعضى از شاخههاى آن بعد از مدتى منقرض شد و در حال حاضر عدهاى از پيروان آن در بعضى از شهرها و كشورها وجود دارند و افكار خود را ترويج مىدهند.
در انتها، شايسته است داورى درباره انحراف اعتقادى شيخ احسايى و پيروانش را از اسوه عارفان، آيت حق سيد على آقا قاضى (1366 ق) استاد علامه طباطبايى (مفسر و صاحب تفسير الميزان) بيان كنيم:
وقتى از آقاى قاضى پرسيدند: نظر شما درباره شيخيه چيست؟ فرمود: آن كتاب شرح زيارت جامعه شيخ احمد احسايى را بياور و نزد من بخوان، بعد از خواندن قسمتهايى از كتاب، فرمود: اين شيخ مىخواهد در اين كتاب ثابت كند كه ذات خدا داراى اسم و رسمى نيست و همه كارها كه ايجاد مىشود مربوط به اسما و صفات خداست و اتحادى ميان اسما و صفات با ذات خدا وجود ندارد.
بنابراين شيخ احمد احسايى، ذات خدا را مفهومى پوچ و بىاثر و صرفنظر از اسما و صفات مىخواند و اين عين شرك است.
پاورقي
[1] شريف يحيى لاين، معجم الفرق الاسلامية، ص 149.
[2] دكتر يوسف فضايى، شيخىگرى، بابىگرى، بهايىگرى و كسروىگرى، ص 26.
[3] علامه حسن زاده آملى، شرح منظومه سبزوارى، ج 2، ص 65.
[4] شيخ احمد حسايى، شرح الزيارة الجامعة الكبيرة، ج 4، ص 277، چاپ دار المفيد، بيروت.
[5] همان، ص 26.
[6] دكتر محمد جواد شكور، فرهنگ فرق اسلامى، ص 270، با مقدمه و توضيحات استاد مدير كاظم شانهچى، چاپ آستان قدس رضوى.
[7] شيخ احمد حسايى، شرح الزيارة الجامعة الكبيرة، ج 4، ص 26.
[8] حاج محمد خان، هداية المسترشدين، ص 182، و شيخىگرى، بابىگرى، بهايىگرى، دكتر يوسف فضايى، ص 60.
[9] دكتر يوسف فضايى، شيخىگرى، بابىگرى، بهايىگرى، ص 52-53.
[10] دكتر محمد جواد شكور، فرهنگ فرق اسلامى، ص 269-270.
[11] آقا بزرگ تهرانى، الذريعة الى تصانيف الشيعة، ج 25، ص 169، ناشر دار الاضواء، بيروت، 26 جلدى، به نقل از كتاب هداية الاطفال، كريم خان قاجار.
[12] على ربانى گلپايگانى، فرهنگ فرق و مذاهب كلامى، ص 337-338، چاپ مركز جهانى علوم اسلامى.
[13] دكتر يوسف فضايى، شيخىگرى، بابىگرى، بهايىگرى، ص 56.
[14] على ربانى گلپايگانى، فرهنگ فرق و مذاهب كلامى، ص 238.
[15] سيد كاظم الرشتى، شرح الخطبة التطنجية، ص 352.
[16] دكتر علاء الدين السيد امير محمد الكاظمى القزوينى، عقايد الشيخية، ص 57، الطبعة الاولى، 1432 (ه ق)، 2003 ميلادى.
[17] على ربانى گلپايگانى، فرهنگ فرق و مذاهب كلامى، ص 340-341، و روضات الجنات، ص 285-287.
[18] خاطرات و مبارزات حجة الاسلام فلسفى، ص 386-387، مركز اسناد انقلاب اسلامى.
[19] خاطرات و مبارزات فلسفى، ص 386 ،387.
[20] السيد محسن الامين، أعيان الشيعة، ج 2، ص 590.
[21] رضا برنجكار، آشنايى با فرق و مذاهب اسلامى، ص 175-176.