یه جوجه بود هنوز تنش پر نداشت
تو خونه ای بود که اونم در نداشت
خونه ش چی بود؟ یه تخم مرغ بسته
با دیواری تَرک تَرک شکسته
می خواست از این خونه هه بیرون بیاد
دیدنِ مامان و بابا جون بیاد
گفت به خودش جام دیگه خیلی تنگه
ولی پاهام بیل و نوکم کلنگه
جوجه رو این بیل و کلنگ حساب کن
دیوارهای خونه شو زد خراب کرد
بیرون پرید گفت به مامان و بابا
سلام سلام من اومدم به دنیا
_شاعر: ناصر کشاورز