پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی
شنبه 29 آبان 1395 1:06 PM
حدیثِ راز
جانم به لب بیا که ندارم دگر نیاز
آهی که بر مزار برادر کنم فراز
نامحرمی اگر که نبودش میان ما
عالم پر از شراره شدی با حدیثِ راز
رباب
ربابِ دلْ غمین با حالِ خسته
کنارِ قبرِ عباسش نشسته
به لب دارد چنین سقای اصغر
ببین قدم چو فرق تو شکسته
ساکن
این خیمه نیمه مانده سوزد جانم
پرپر شده این جا علیِ عطشانم
تا لحظهی دیدن علی اصغرِ خود
من ساکن این دشتِ بلا میمانم
صحرا
روزگاری آمدم در این زمین کربلا
آشنایی بین من با او نبود اما کنون
آشنا هستم به این صحرا و جمع لالهها
گشت این صحرا شروع یک سفر اشک و جنون