بهلول عاقل و ديوانه >> بهلول و دزد
چهارشنبه 15 دی 1389 7:00 PM
روزي بهلول كفش نو پوشيده و وارد مسجدي شد تا نماز بگذارد .
در آن محل مردي را ديد كه به كفشهاي او نگاه مي كند . فهميد كه آن مرد طمع به كفش او دارد . ناچار با كفش به نماز ايستاد .
آن دزد گفت :
با كفش نماز نباشد .
بهلول گفت :
اگر نماز نباشد ، كفش باشد .