بهلول عاقل و ديوانه >> سئوال هارون از بهلول
چهارشنبه 15 دی 1389 6:43 PM
روزي بهلول بر هارون وارد شده در صدر مجلس كنار هارون نشست . هارون از رفتار از رفتار بهلول رنجيده خاطر شد و خواست بهلول را در انظار سبك كند .
سئوال نمود آيا بهلول حاضر است جواب معماي مرا بدهد .
بهلول گفت :
اگر شرط نمائي ، و مانند دفعات پيش پشت پا نزني حاضرم . سپس هارون گفت :
اگر جواب معماي مرا فوري بدهي هزار دينار زر سرخ به تو مي دهم و چنانچه در جواب عاجز بماني ، امر مي نمايم تا ريش و سبيل تو را بتراشند و بر الاغي سوارت نمايند ، در كوچه و بازار بغداد با رسوايي تمام بگردانند .
بهلول گفت :
من به زر احتياجي ندارم ، فقط به يك شرط حاضرم جواب معماي تورا بدهم .
هارون گفت :
آن شرط چه مي باشد ؟
بهلول گفت :
اگر جواب معماي تو را دادم ، از تو مي خواهم كه امر نمائي تا مگسها مرا آزار ننمايند .
هارون دقيقه اي سر به زير انداخت و بعد گفت :
اين امر محال است و مگسها مطيع من نيستند .
بهلول گفت :
پس از كسي كه در مقابل مگسهاي ناچيز عاجز است چه توقعي مي توان داشت ! حاضران مجلس بر عقل و جرات بهلول متحير بودند ، هارون هم در مقابل جوابهاي بهلول از ميدان در رفت ، ولي بهلول فهميد كه هارون در صدد تلافي است و براي دلجوئي او گفت :
الحال حاضرم بدون شرط جواب معماي تو را بدهم . سپس هارون سئوال نمود :
اين چه درختي است (يكسال عمر دارد ) كه دوازده شاخه و هر شاخه سي برگ و يك روي آن برگها روشن است و روي ديگر تاريك ؟
بهلول فوري جواب داد :
اين درخت سال و ماه و روز و شب است ، بدليل اينكه هر سال دوازده ماه است و هر ماه شامل سي روز است كه نصف آن روز ، و نصف ديگر شب است .
هارون گفت :
احسنت . صحيح است .
حضار زبان به تحسين بهلول گشودند .