بهلول عاقل و ديوانه >> بهلول و امير كوفه
چهارشنبه 15 دی 1389 6:39 PM
اسحق بن محمد بن صباح امير كوفه بود .
زوجه او دختري زائيد ، امير از اين جهت بسيار غمگين و محزون گرديد و از غذا و آب خوردن خودداري نمود . چون بهلول اين مطلب را شنيد ، به نزد وي آمد و گفت :
اي امير ، اين ناله و اندوه براي چيست ؟
امير جواب داد :
من آرزوي اولادي پسر داشتم ، متاسفانه زوجه ام دختري آورده است .
بهلول جواب داد :
آيا خوش داشتي به جاي اين دختر زيبا كه تمام بدن او صحيح و سالم است ، خداوند پسري ديوانه مثل من به تو عطا مي كرد ؟
امير بي اختيار خنده اش گرفت و شكر خداي را بجاي آورد و طعام و آب خواست و اجازه داد تا مردم براي تبريك و تهنيت به نزد او بيايند .