علل انحراف و سقوط "زبیر" که از یاران امام علی (ع) بود چیست؟
دوشنبه 24 آبان 1395 3:55 PM
همان طور که میدانید "زبیر" نه تنها از مسلمانان، بلکه از شخصیتهای برجستهی صدر اسلام بود. برجستگی او فقط به خاطر حضور در میادین جنگی نبود، بلکه او اهل علم و معرفت نیز بود. تعاریف و قصیدههایی که او در مقام و فضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام سروده بود، هنوز هم کم نظیر و عجیب است.
از زمان اخذ بیعت توسط رسول اعظم صلوات الله علیه و آله از همگان در غدیر خم و سپس رحلت ایشان و گذر از ماجراهایی چون سقیفه و ...، تا زمان تقاضای مردم از امیرالمؤمنین علیه السلام برای پذیرفتن خلافت و حکومت، حدود 25 سال طول کشید و تمامی ریزشها و رویشها برای مردمان آن دوران، در همین فاصله صورت گرفت.
در تمامی این دوران، طلحه و زبیر جزو تنها کسانی بود که بیعتشان با حضرت (ص) را نشکستند، بدان وفادار ماندند و در تمامی بحرانها، در کنار امیرالمؤمنین علیه السلام و خاندان ایشان بودند، و البته زبیر بیشتر.
اما، نکتهی قابل توجه برای همگان، این اخلاق و حکمت الهی است که نمیگذارد عارضهی قلبی کسی مخفی بماند و بدون ظهور و بروز آن و امتحان در چگونگی مواجه با آن، از دینا برود و در آخرت موجه بماند. قیامت روز «تُبلیَ السَرایر – آشکار شدن نهانیهاست» و این پنهانیها در همین جا آشکار میشوند تا حجت تمام شود.
ابلیس لعین شش هزار سال عبادت داشت، اما عباداتی که برای او ارج و مقام میآورد. شاید خودش هم متوجه نبود، اما در وجود او عارضهی "تکبر" وجود داشت.
کار خدا اینگونه است که صحنه و زمینهای ایجاد میکند تا عارضه بیرون بزند و شخص مبتلا متوجه گردد؛ سپس راه مداوا را نیز در اختیارش میگذارد، تا یا خود را معالجه کند و به مقامات و مراتب بالاتری برسد و یا تسلیم آن عارضه گردد و از پای درآید. چنان که به ابلیس نیز فرمود: به آدم سجده کن. اگر این کار را میکرد، تکبرش معالجه میشد و به مقامات بالاتری نیز میرسید، اما تسلیم بیماری قلبیاش (تکبر و خودبزرگبینی) شد، نافرمانی کرد و هلاک گردید.
طلحه و زبیر در آن زمان، یا طلحه و زبیر در این زمان، و هیچ یک بندگان خدا، مستثنای از این قواعد حتمی الهی نیستند، همه امتحان میدهند.
*- همانطور که خداوند متعال در قرآن کریم تصریح نموده است، عمدهی امتحانات به مال و مقام و اولاد است. چرا که از سویی بهترین نعمتها هستند و از سوی دیگر مهمترین محورهای آزمایش میباشند. به قول معروف: نقمت همانجاست که نعمت نیز همانجاست و بالعکس.
از سویی فرمود:
« الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ أَمَلًا » (الکهف، 46)
ترجمه: مال و فرزندان زيب و زيور زندگى دنيايند، و ماندگارهاى نيكو (مانند اعتقادات حقّه و فضائل نفسانى و عملهاى نيك) در نزد پروردگار تو از نظر پاداش بهتر، و از نظر اميد (به بازتاب دنيوى و اخروى آن) نيكوتر است.
از سوی دیگر فرمود:
« وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ » (البقره، 155)
ترجمه: و حتماً شما را به اندكى از ترس و گرسنگى و كاهشى از مالها و جانها و محصولات (درختان، يا ثمرات زندگى از زن و فرزند) آزمايش خواهيم نمود و شكيبايان را مژده ده.
زبیر و اولاد:
امتحان به اولاد، به مراتب حساستر، ظریفتر و سختتر از امتحان به مال و مقام است، چرا که دلبستگی و تعلق به آنها شدیدتر است. آدمی بارها شکست اقتصادی یا پُستی و از دست دادن اموال و یا میز ریاست را تجربه میکند، اما نسبت به اولاد چنین نیست و بسیار کم طاقت است.
از این رو، بسیاری از شخصیتهای اسلامی، تا وقتی که اولادشان بزرگ نشده و بر اریکه قدرت و ثروت پدری ننشسته و با اسب تندروی شهرت او نتاخته بودند، افراد بسیار مؤمن، انقلابی و حتی پیشرویی بودند، اما همین که فرزندانشان بزرگ شدند، مزّه چرب و شیرین دنیا را تشخیص دادند و اسب پدر را برای تاختن به سوی اهداف و آمال خود زین کردند، وضعشان تغییر یافت.
امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند: « مَا زَالَ الزُّبَيْرُ رَجُلًا مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ حَتَّى نَشَأَ ابْنُهُ الْمَشْئُومُ عَبْدُ اللَّهِ - زبير همواره با ما بود تا آن كه فرزند نامباركش عبد اللَّه، پا به جوانى گذاشت / (شرحنهجالبلاغة ابن ابى الحدید ج ۲۰ ص ۱۰۲ حکمت۴۶۱)»
روزی پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله، به زبیر متذکر شده بود که تو در چنین شرایط و مکانی به روی علی علیه السلام، شمشیر میکشی، در آن روز مراقب باش و دقت کن که حق با اوست (مضمون).
وقتی زبیر با تحریک عایشه و سایر خوارج، جنگ جمل را به راه انداخت و سپاهیان مقابل یک دیگر صف آرایی کردند، امیرالمؤمنین علیه السلام، زبیر را فراخواندند و این هشدار را به او یادآوری کرد. زبیر به یادش آمد، خواست از جنگ دست بردارد که پسرش شروع به رجزخوانی علیه پدر و تحریک او به ترسویی و ... نمود، سپس خودش صحنه را ترک کرد، اما پسرش به جنگ ادامه داد.
طلحه و زبیر و امتحان مال و مقام:
به ویژه زبیر در همین دورانِ نزدیک به سه دهه، از ثروت قابل توجهی نیز برخوردار شده بود، به طوری که نقل شده پس از کشته شدنش، طلاهای او را برای تقسیم ارث، با تبر میشکستند.
اما، ثروت به تنهایی عیب و ایرادی ندارد، بلکه اگر در کسی خوی "تکبر و زیادهخواهی" باشد، آن را به طرز غیر قابل توصیفی تشدید میکند و عوارضش را بیرون میزند.
*- متکبرین، اگر چه همیشه در صحنههای نبرد حاضر باشند، و همیشه سر به سجده داشته باشند، باز هم "زیادهخواه" هستند. اینان همگان را بدهکار و مدیون خود و خاندانشان میدانند. دائم میگویند که همگان به این بیت بدهکارند و دائم گلهمند هستند که این دِین به ما درست و کامل ادا و پرداخت نشده است.
این بیماریِ درونی در طلحه و زبیر، پس از به حکومت رسیدن امیرالمؤمنین علیه السلام آشکار شد. برای اخذ پست و مقام از یک سو و مطالبهی حق بیشتر از بیت المال از سوی دیگر، نزد ایشان آمدند و چون از همان ابتدا با پیام [خاموش کردن شمع بیت المال و روشن کردن شمع شخصی برای گفتگوی شخصی] مواجه شدند و پس از طرح درخواست نیز پاسخ مساعد نگرفتند، معترض شدند که "تو چرا حق ما را با دیگران در بیتالمال مساوی قرار دادی؟!"
پس، بغض، کینه و عداوتی که ریشه در روحیهی "زیادهخواهی" و "سهمخواهی" داشت، از همینجا شکوفا شد و حتی به رویارویی نظامی (به قصد شکست دادن و قتل) با ولی امر مسلمین در جمل رسید.
منبع: http://www.x-shobhe.com/shobhe/7479.html