0

*یار مهربان* ویژه هفته کتابخوانی + جوایز و امتیاز

 
ahmad1989
ahmad1989
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1391 
تعداد پست ها : 214
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:*یار مهربان* ویژه هفته کتابخوانی + جوایز و امتیاز
جمعه 5 آذر 1395  9:11 PM

سقای آب و ادب

سيد مهدي شجاعي

«سقای آب و ادب»، اثری است متفاوت از سید مهدی شجاعی، رمان و روایتی از زندگی حضرت عباس(ع) که بعد از سال ها ،اندک اندک جامه خلق پوشیده و این روزها در ظرف کتاب تقدیم مخاطبان شده است.
رمان به یقین متفاوت است با آثاری از همین قلم، هم از حیث فرم و هم از حیث نوع نگاه محتوایی.
«سقای آب و ادب» شامل ده فصل است: عباس علی. عباس ام البنین . عباس عباس. عباس سکینه. عباس مواسات. عباس زینب. عباس ادب. عباس حسین. عباس فرشتگان. عباس فاطمه.
در هر فصل رفت و برگشت روایی متعدد و متنوعی دیده می شود و در حرکتی سیال راویان جای به هم می دهند و شکست ها به سرعت خوانش می افزاید و زوایایی جدید از مفهوم را روشن می کند.
اما آن چه این کتاب را از حیث محتوا با دیگر آثار شجاعی متمایز می کند، بیشتر در فصل عباس فرشتگان به چشم می آید. در سایر فصول نویسنده دقیق و کامل بر اساس مستندات تاریخی، به روایت زندگی حضرت عباس(ع) می پردازد؛ اما در فصل نهم، شجاعی شیوه ای جدید را پیش می گیرد، روایتی متفاوت با مضامینی که بیشتر استحسان اوست، مفاهیمی جدید و نگاهی نو به شخصیت حضرت عباس بن علی(ع).

 

بخش هايي از كتاب سقاي آب و ادب:

اصل این است که وقتی حسین تشنه است، وقتی سکینه حسین تشنه است، وقتی سکینه حسین تشنه است، وقتی بچه‌های حسین تشنه‌اند، آب خوردن من نامردی است، نامریدی است، نابرادری است، ناعاشقی است، نامواساتی است، خلاف اصول عشق ورزیدن است خلاف از خود تهی ماندن و از معشوق پر بودن است.

والله لا اذوق الماء و سیدی الحسین عطشانا... به خدا که من لب به آب نمی‌زنم وقتی که محبوبم؛ حسین تشنه است. سر اسب را به سمت خشکی بر می‌گرداند و با لب و دهانی به خشکی کویر، این شعر را با خود زمزمه می‌کند:
یا نفس من بعد الحسین هونی
و بعده لا کنت آن تکونی
هذا الحسین وارد المنون
و تشربین با رد المعین
تالله ما هذا فعال دینی

***************

شریعه فرات، پیش روست و چند هزار سوار دشمن پشت سر... سوار تشنه لب، لحظه به لحظه به آب نزدیکتر می‌شود، با مشک خالی بر دوش و شمشیری در دست و لبخندی شیرین بر لب. لبخند، لب‌های ترک خورده‌اش را به خون می‌نشاند.

اسب در زیر پایش، به عقابی می‌ماند که مماس با زمین پرواز می‌کند. آنقدر رعنا و رشید و بلند بالاست که اگر پا از رکاب، بیروت کشد، سرانگشتانش، خراش بر چهره زمین می‌اندازد.

وقتی که تو بر اسب سوار می‌شوی، ماه باید پیاده شود از استر آسمان. چشمانی سیاه و درشت و کشیده دارد و ابروانی پر و پیوسته و گیسوانی چون شبق که از دو سو فرو ریخته و تاب برداشته و چهره درخشانش را چونان شب سیاه که ماه را به دامن بگیرد، در قالب گرفته است.

ماه اگر در روز طلوع کند، از جلای خودش می‌کاهد این چه ماهی است که رنگ از رخ روز می‌زداید و با ظهورش روشنایی روز را کمرنگ می‌کند!؟

چیزی به آب نمانده است برق آب در چشم‌های اسب و سوار می‌درخشد. هوای مرطوب در شامه تفتیده‌اش می‌پیچد و به او جان و توان تازه می‌بخشد. سوار دمی به عقب برمی‌گردد و کشته‌های خویش را مرور می‌کند.

همه این جنازه‌ها که اکنون در سایه سار نخل‌ها خفته‌اند، تا لحظاتی پیش ایستاده بوده‌اند و سدی شکست ناپذیر می‌نموده‌اند. فقط چهار هزار نفر، مامور نگهبانی از شریعه بوده‌اند با اسب و شمشیر و نیزه و تیر و کمان و خود و سپر و زره و عمود. فرمانده سپاه دشمن گفته است که اگر اینان به آب دست پیدا کنند و جان بگیرند، احدی از شما را زنده نمی‌گذارند.

... کیست این سردار که از میان چهار هزار سوار نیزه‌دار عبور کرده است و خود را به آب رسانده است، بی آنکه آب در دلش تکان بخورد؟! این، عباس علی است، عباس، فرزند علی بن ابیطالب(ع).

«تو را برای همین روز می‌خواستم عباس! ناز بازوان تو! حالا بدان که چرا در ابتدای ورودت به این جهاد، بر دست‌ها و بازوان تو بوسه می‌زدم و سر انگشتانت را به آب دیده می‌شستم. باغبان اگر در آینه نهال، شاخسار سر به آسمان کشیده درخت را نبیند که باغبان نیست.» ...

ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی      عیش بی یار مهیا نشود یارکجاست؟

تشکرات از این پست
fsmuosavi nargesza
دسترسی سریع به انجمن ها