ويليام شکسپير William Shakespeare
چهارشنبه 15 دی 1389 12:36 AM
در اوايل قرن شانزدهم ميلادي در دهکدهاي نزديک شهر استرتفورد در ايالت واريک انگلستان زارعي موسوم به ريچارد شکسپير زندگي ميکرد. يکي از پسران او به نام "جان" در حدود سال 1551 به شهر استرتفورد آمد و در آنجا به شغل پوست فروشي پرداخت و "ماري آردن" دختر يک کشاورز ثروتمند را به همسري برگزيد. ماري در 26 آوريل 1564 پسري به دنيا آورد و نامش را "ويليام" گذاشت. اين کودک به تدريج پسري فعال، شوخ و شيطان شد، به مدرسه رفت و مقداري لاتين و يوناني فرا گرفت. ولي به علت کسادي شغل پدرش ناچار شد براي امرار معاش، مدرسه را ترک کند و شغلي براي خود برگزيند. برخي ميگويند اول شاگرد قصاب شد و چون از دوران نوجواني به قدري به ادبيات دلبستگي داشت که معاصرين او نقل کردهاند، در موقع کشتن گوساله خطابه ميسرود و شعر ميگفت.
وي در 19 سالگي در زادگاه خود با دختري که هشت سال از او بزرگتر بود ازدواج کرد ولي اين ازدواج ثمرهاي جز رنج و بدبختي براي شکسپير جوان در پي نداشت و به همين دليل ناگزير، شهر و ديار خود را ترک گفت و رهسپار لندن گشت.
زندگاني در لندن در اوايل چندان به مراد دل ويليام جوان نبود. او که از فقر و تنگدستي رنج ميبرد به کارهاي پيش پا افتاده اي چون نگهباني از اسبها در مقابل درب تئاترها مشغول شد تا گذران زندگي کند.
ولي کم کم به درون تماشاخانه راه يافت و به تصحيح نمايشنامههاي ناتمام پرداخت و کمي بعد روي صحنه تئاتر آمد و نقشهايي را ايفا کرد. بعدا وظايف ديگر پشت صحنه را به عهده گرفت. اين تجارب گرانبها براي او بسيار مورد استفاده واقع شد و چنان با مهارت کارهايش را پيگيري کرد که حسادت هم قطاران را برانگيخت.
در آن دوره هنرپيشگي و نمايشنامه نويسي حرفهاي محترم و محبوب تلقي نميشد و طبقه ي متوسط که تحت تأثير تلقينات مذهبي قرار داشتند، آن را مخالف شئون خويش ميدانستند. تنها طبقه اعيان و طبقات فقير بودند که به نمايش و تماشاخانه علاقه نشان ميدادند .
در آن زمان بود که شکسپير قطعات منظومي سرود که باعث شهرت او شد و در سال 1594 دو نمايش کمدي در حضور ملکه اليزابت اول در قصر گوينويچ بازي کرد و در 1597 اولين کمدي خود را به نام "تقلاي بي فايده عشق" در حضور ملکه نمايش داد و از آن به بعد نمايشنامههاي او مرتباً تحت حمايت ملکه به صحنه تئاتر ميآمد .
گروه لردلستر که يکي از همشهريهاي شکسپير رهبري آنرا بر عهده داشت چند سال بعد در لندن تئاتر ديگري تاسيس کرد. در اين تئاتر بود که شکسپير با استفاده از نمايشنامههاي باستاني و نمايشنامههاي مضحک افکار عمومي را متوجه خويش کرد و موفقيت بسيار بدست آورد و ثروتي کلان به جيب زد .
اليزابت در سال 1603 زندگي را بدرود گفت، ولي تغيير خاندان سلطنتي باعث تغيير رويهاي نسبت به شکسپير نشد. جيمز اول به شکسپير و بازيگرانش اجازه رسمي براي نمايش اعطا کرد. نمايشنامههاي او در تماشاخانه "گلوب" که در ساحل جنوبي رود تيمز قرار داشت، بازي ميشد. بهترين نمايشنامههاي شکسپير درهمين تماشاخانه گلوب به اجرا درآمد. هرشب شمار زيادي از زنان و مردان آن روزگار به اين تماشاخانه ميآمدند تا شاهد اجراي آثار شکسپير توسط گروه پر آوازه " لرد چيمبرلين" باشند. اهتزاز پرچمي بر بام اين تماشاخانه نشان آن بود که تا لحظاتي ديگر اجراي نمايش آغاز خواهد شد. در تمام اين سالها خود شکسپير با تلاشي خستگي ناپذير - چه در مقام نويسنده و چه به عنوان بازيگر- کار ميکرد. اين گروه، علاوه بر آثار شکسپير، نمايشنامههايي از ساير نويسندگان و از جمله آثار "کريستوفر مارلو" ي گمشده و نويسنده نو پاي ديگر به نام "جن جانسن" را نيز به اجرا در ميآورند، اما احتمالا آثار استاد "ويليام شکسپير" بود که بيشترين تعداد تماشاگران را به آن تماشاخانه ميکشيد .
شکسپير بزودي موفقيت مادي و معنوي به دست آورد و سرانجام در مالکيت تماشاخانه سهيم شد. اين تماشاخانه در سال 1613 در ضمن بازي نمايشنامه "هانري هشتم" سوخت و سال بعد بار ديگر افتتاح شد، که آن زمان ديگر شکسپير حضور نداشت، چون با ثروت سرشار خود به شهر خويش برگشته بود. احتمالا شکسپير در سال 1610 يعني در 46 سالگي دست از کار کشيد و به استرتفرد بازگشت، تا درآنجا از هياهوي زندگي در شهر لندن دور باشد. چرا که حالا ديگر کم و بيش آنچه را که در همه آن سالها در جستجويش بود به دست آورده بود. نمايش نامههايي که در اين دوره از زندگيش نوشته " زمستان" و " توفان" هستند که اولين بار در سال 1611 به اجرا در آمدند.
در آوريل سال 1616 شکسپير چشم از جهان بست و گنجينه بي نظير ادبي خود را براي هموطنان خود و تمام مردم دنيا بجا گذاشت. آرمگاه او در کليساي شهر استرتفورد قرار دارد و خانه مسکوني او با وضع اوليه خود هميشه زيارتگاه علاقمندان به ادبيات بوده و هر سال در آن شهر جشني به ياد اين مرد بزرگ برپا ميگردد.
ويليام شکسپير (1616-1564) را بزرگترين نمايشنامهنويس در زبان انگليسي دانستهاند.
به همان درجه که سعدي، حافظ و فردوسي مظهر تفکر و زبان و ادبيات ايرانيان هستند و گفتههاي آنان زبانزد خاص و عام است، شکسپير هم در تمدن انگلستان مقامي بسيار ارجمند دارد که شواهد آن در تشکيل انجمنهاي مخصوص براي قرائت نمايشنامههاي او، دستههاي سيار يا ثابت هنر پيشگان حرفهاي يا تفنني به نام "گروه شکسپير" و همچنين تصاوير و مجسمههاي متعدد از او و بازيگران نمايشنامههاي او، نامگذاري خيابانها، خانهها و حتي ميکدهها به نام او کاملاً مشهود و محقق است. حتي جملات و گفتههاي او به صورت کلمات قصار و ضرب المثل در گفتگوهاي روزمره به گوش ميرسد، بدون اين که گوينده يا شنونده از منبع حقيقي آن آگاه باشد.
مجموعه ي آثار :
نمايشنامههاي او را به سه دستهي تراژدي، کمدي و نمايشنامههاي تاريخي دستهبندي ميکنند. نمايشنامههاي اخير او ترکيبي از تراژدي و کمدي است.
آثار مهم او عبارتند از:
اتللو (Othello) ، مکبث (Macbeth)، هملت (Hamlet)، جوليوس سزار (Julius Caesar)، رومئو و جوليت (Roméo and Juliet)، تاجر ونيزي (Merchant of Venice)، شاه لير (King Lear)، روياي شب نيمهي تابستان (A Midsummer Night's Dream)، هنري ششم (Henry VI)، دو نجيبزادهي ورونايي (Two Gentlemen of Verona)، ريچارد سوم (Richard III)، تيتوس آندرونيکوس (Titus Andronicus)، شاه جان (King John)، ريچارد دوم (Richard II)، هنري چهارم (Henry IV)، هياهوي بسيار براي هيچ (Much Ado about Nothing)، هنري پنجم (Henry V)، تروئيلوس و کريسدا (Troilus and Cressida)، آنتونيوس و کلئوپاترا (Antony and Cleopatra)، تيمون آتني (Timon of Athens)، پريکلس (Pericles)، کوريولانوس (Coriolanus)، قصهي زمستاني (A Winter's Tale) و هنري هشتم (Henry VIII).
نمايشنامه ي رومئو و ژوليت در پنج پرده و بيست و سه صحنه تنظيم شده و اگر نمايشنامه تيتوس اندرونيکوس را به حساب نياوريم ؛ اولين نمايشنامه غم انگيز شکسپير محسوب ميشود. تاريخ قطعي تحرير آن معلوم نيست و بين سالهاي 1591 و 1595 نوشته شده، ولي سبک تحرير و نوع مطالب و قراين ديگر نشان ميدهد که قاعدتاً بايستي مربوط به سال 1595 باشد .
هملت بزرگترين نمايشنامه تمامي اعصار است. هملت بر تارک ادبيات نمايشي جهان خوش ميدرخشد. داراي نقاط اوج، جلوهها و لحظات بسيار کميک است. ميتوان بارها و بارها سطري از آن را خواند و هر بار به کشفي تازه نايل شد. ميتوان تا دنيا، دنياست آن را به روي صحنه آورد و باز به عمق اسرار آن نرسيد. انسان خود را در آن گم ميکند، گاه به بن بست ميرسد، گاه لحظاتي سرشار از خوشي و لذت ميآفريند و گاه انسان را به اعماق نوميدي ميکشاند. بازي در اين نقش، انسان را با تمام ذهن و روحش درگير خود ميکند و او را در خود فرو ميبرد.
اشعار غنايي شکسپير نيز از شاهکارهاي شعر انگليسي است. از آن جمله مي توان به منظومه هاي زير اشاره کرد:
ونوس و آدونيس (Venus and Adonis) ، زائر پرشور (The Passionate Pilgrim) .
منابع : ۱ و ۲ و فرهنگ معين